اردشیر محصص

  • ardeshir mohases - اردشیر محصص

تاریخ تولد: 1317/06/18
تاریخ فوت: 1387/07/18
محل تولد: ایران - گيلان - رشت
نقاش
کاریکاتوریست


 

محصص، اردشير (زاده رشت 18 شهريور 1317، درگذشته 18 مهر 1387 در نيويورك) كاريكاتوريست، تصويرگر، گرافيست و نقاش برجسته كه نقشى شاخص در پيدايى و گسترش كارتون‌هاى طنز در ايران داشت.


اردشير، فرزند عباسقلى و سرور مهكامه محصص، كوچكترين فرزند از چهار فرزند خانواده بود. پدرش قاضى بود و زمانى كه اردشير بسيار كم سن و سال بود، درگذشت. مادرش آموزگار و مدير نخستين مدرسه دخترانه رشت، شاعر و اديب بود و با شاعر بزرگ و مشهور زمانه خويش پروين اعتصامى آشنا و در ارتباط بود. داستان‌هاى بى‌پايان لبخندآور و دلنشين مادر، قدرت تخيل اردشير را غنى و بارور گرداند. 

كودكى اردشير همزمان با اشغال نظامى ايران (1326-1320) توسط نيروى متفقين در جنگ دوم جهانى شد. سه ساله بود كه سريالى به نام «دشمنان نازى» را ديد و وقتى از او خواستند تا آنچه از اين فيلم دريافته، بازگو كند؛ او صحنه‌اى از فيلم را كه دوست مى‌داشت، تصوير كرد و از آن پس به گفته خودش: "به مراتب برايم آسان‌تر بوده كه به جاى بيان افكارم از طريق زبان، آن‌ها را به تصوير بكشانم." اردشير دوره ابتدايى را در مدرسه عنصرى در رشت پشت سر گذاشت و دوره دبيرستان را به مدارس مختلف از جمله مدرسه فيروز بهرام در تهران رفت.

در سال 1330 در حالى كه هنوز در فيروز بهرام درس مى‌خواند، از سوى يكى از همكلاسى‌هايش تشويق شد يكى از كارهايش را براى مجله فكاهى «توفيق» بفرستد كه از مجلات طنز پيشتاز آن دوره با تيراژ بسيار بالا بود كه همراه «باباشمل» و «چنلگر» ـ هفته‌نامه چپى بنياد نهاده شده به سال 1328 توسط محمدعلى افراشته ـ نقش عظيمى در رونق بخشيدن به تصويرهاى كميك و طنز با سرشت سياسى در ايران ايفا مى‌كردند و با اين آغاز، اردشير محصص در كنار كامبيز درم‌بخشT برجسته‌ترين كاريكاتوريست‌ها بودند كه نشريات را رنگى و جلايى ديگر بخشيدند و خود به عنوان چهره‌هاى بين‌المللى در عرصه طنز تصويرى شناخته شدند.

از آن زمان به بعد همكارى محصص با «توفيق» آغاز شد و به مدت 8 سال ادامه يافت. در طول اين ساليان، محصص شيوه و الگوى «توفيق» را دنبال مى‌كرد. تفسيرهاى تصويرى از زندگى روزمره ايرانيان و مطالب طنزآلود درباره چهره‌هاى سياسى را رقم مى‌زد. مبالغه و بزرگنمايى در چهره و اندام، گوهره سبك تصويرى و ديدارى مجله توفيق بود. محصص هرگز به طور رسمى هنر نياموختT اگرچه در آزمون ورودى دانشكده هنرهاى زيباى دانشگاه تهران از جمله نفرات اول بودT ولى ترجيح داد علوم سياسى بخواند. او از دانشكده حقوق و علوم سياسى دانشگاه تهران در سال 1341 فارغ‌التحصيل شد و همان سال به عنوان كتابدار در وزارت مسكن و شهرسازى استخدام گرديد. او بعد از يك سال آن شغل را رها و همه اوقات خويش را صرف فعاليت‌هاى هنرى كرد.

در سال 1342، احمد شاملو، شاعر برجسته نوگراى ايرانى و سردبير هفته نامه «كتاب هفته» يك شماره را به مجموعه آثار اردشير اختصاص داد و آن شماره را «شيردختران» عنوان داد. انتشار تصويرهايش در روزنامه كيهان، روزنامه‌اى با تيراژ روزانه فوق‌العاده انبوه، زبان ديدارى منحصر به فرد او را به گروه‌هاى عظيم‌ترى از مخاطبان معرفى كرد و شهرت او را به عنوان يك طنزپرداز با سبكى ويژه و خاص تثبيت كرد. نخستين نمايشگاه آثار وى در تالار قندريز در سال 1346 برگزار شد. آثارى كه در اين نمايشگاه عرضه شد، عمدتا آثارى بودند كه ظرف پنج سال گذشته كار كرده، در روزنامه‌ها و هفته‌نامه‌ها به چاپ رسيده بود. اين نمايشگاه مخاطبان بسيارى را جذب كرد و ستايش كريم امامى را برانگيخت كه او را به عنوان برجسته‌ترين كاريكاتوريست ايران خواند.

مجموعه‌اى از آثارى كه اردشير در فاصله سال‌هاى 1340 تا  1345 آفريده بود، تحت عنوان كاكتوس در سال 1350 در شماره ويژه نشريه «دفترهاى زمان» به چاپ رسيد. اين نشريه ادبى و هنرى، توسط سيروس طاهباز با مقدمه‌اى از كريم امامى انتشار يافت. اردشير در اين مجموعه به گفته يك منتقد هنرى به نام مارتين، هنر كاريكاتور را به سوى طنز سورئاليستى با ذائقه بومى ايرانى چه در سطح مردمى و چه در ژرفا سوق داد. 

كتاب اردشير و عروسك‌هايش در سال 1350 و در پى آن كتاب اردشير و هواى توفانى (1352) انتشار يافت. على اصغر حاج سيد جوادى در مقدمه‌اى كه بر اين كتاب اخير رقم زد، نوشت: «اردشير هوايى توفانى را احساس مى‌كند و شاهد است كه موجودات در اين توفان سكندرى مى‌خورند و از اين سو به آن سو تاب برمى‌دارند؛ خواه آنان كه مى‌گريزند و خواه آنان كه مى‌ايستkد، خواه آنان كه براى قربانيان توفان چراغ روشن مى‌كنند و خواه آنان كه چراغ را مى‌ربايند و ديگران را در تاريكى به جاى مى‌گذارند.» اواخر دهه 1340 و اوايل دهه 1350، اردشير بيشتر و بيشتر با تصويرگران و فيلمسازان غربى چون رولند توپور(Roland Topor) ، كاريكاتوريست بريتانيايى، رونالد سيرل (Ronald Searle) ، هنرمند سورئاليست، رنه مارگريت (Rene Margritte) ، كاريكاتوريست آمريكايى، سل اشتنبرگ  Saul Steinbergو هنرمند تصويرگر آمريكايى كه براى كاريكاتورهايش شهره بود، ديويد لوين  (David Levine)آشنا شد و تحت تاثير آنان قرار گرفت. لوين پرتره‌اى از اردشير ترسيم كرد كه اردشير آن را در كتاب عروسك‌ها درج كرد و با اين پرتره، اردشير شهرت بيشترى كسب كرد و بيشتر شناخته شد. اردشير با پيگيرى اين شيوه كار و در كوشش براى اعتلاى آن، ترسيمات و طراحى‌هايش را كه از سال 1350 تا 1356 خلق كرده بود، در قالب يازده كتاب عرضه داشت. برجسته‌ترين آن‌ها از ميان آثار يازده گانه، تشريفات و ديگرى وقايع اتفاقيه است كه با مقدمه‌هايى به ترتيب از آيدين آغداشلو و احمد شاملو انتشار يافته است. در سال 1351 اردشير به پاريس دعوت شد تا به مدت شش ماه با نشريه «ژون آفريك» همكارى كند كه هفته‌نامه‌اى بود كه در تونس بنيان‌گذارى و در پاريس انتشار يافت. اين سفر نه تنها پايگاه او را به عنوان هنرمند بين المللى قابل ستايش، استوارتر گردانيد، بلكه همچنين او را با رنگ در آثارش آشنا كرد. محصص مى‌گويد: "پاريس اين گونه بر من تاثير گذاشت كه رنگ را كشف كردم. رنگ در پاريس باورنكردنى است. هركس مى‌تواند لااقل بيست رنگ مختلف را در پوشاك پاريسى ببيند."

نقاشى‌ها يا ترسيمات او در شماره‌هاى مختلف «ژون آفريك» به چاپ رسيد و منتقدان هنرى مجله، او را به عنوان كاريكاتوريست جهان سومى ستودند، كسى كه فراتر از او نيست.

تنها 34 سال داشت كه نمايشگاهى از آثار نگاه به گذشته او از 15 نوامبر تا 15 دسامبر 1973 (1352) در دفتر مركزى ژون آفريك برگزار گرديد. در طول اين ساليان اردشير در اوج ماند. تصاوير او در مجلات گرافيكى بين‌المللى چون مجله گرافيكز سوئيس، طراحى گرافيك ژاپن، آيدياى ژاپن، گرافيك آلمان غربى، اوپوس اينترنشنال پاريس و هنرهاى ارتباطى ايالات متحده امريكا به چاپ رسيد. اگرچه اين ترسيم‌ها و تصاوير براى مقالات خاصى صورت گرفته بود، تفسيرهاى گسترده‌اى را موجب مى‌شد و رژيم شاه را به روشنى خوش نمى‌آمد و به تصريح و به تلميح واكنش منفى نشان مى‌داد. با تصويرگرى براساس دانش و آگاهى دقيق از فرهنگ و شرايط سياسى ـ اجتماعى ايران ديرى نپاييد كه براى يك رشته ترسيمات سياسى انتخاب شد كه نه تنها توجه روشنفكران و نويسندگان آن زمان را جلب كرد كه همچنين ساواك، سازمان امنيت ايران را نيز حساس گردانيد. در سال 1352 اردشير شروع به تصويرگرى براى مقالات صفحات ديدگاه‌هاى مخالف مجله نيويورك تايمز كرد كه اين همكارى تا پايان عمرش ادامه يافت. (براى تصويرى از كارهاى اردشير در خصوص سياست ايالات متحده و اسرائيل توسط غسان توينى به نيويورك تايمز مورخ 19 آگوست 1977 مراجعه كنيد.) در سال 1353 به مناسبت افتتاح نمايشگاهى از آثارش كه توسط مركز نشر دانشگاه كلمبيا براى مطالعات ايرانى برگزار شده بود، محصص از پاريس راهى ايالات متحده شد. اين سفر، 4 ماه به درازا كشيد. نمايشگاهى از آثارش در گراهام گالرى نيويورك در سال 1354 برگزار شد. او تاثير شهر نيويورك را بر آثارش در مقدمه‌اش بر «كافرنامه» بيان مى‌كند كه در سال 1354 در ايران به چاپ رسيد. او در اين مقدمه مى‌نويسد: «در نيويورك احساس مى‌كردم بخشى از يك كميك استريپ هستم، تاثير اين شهر بر اشكال و فرم‌ها، خطوط و پيكره‌هاى هندسى‌اى بود كه براى اولين بار در كارم ظاهر گرديده بود.» در اين مجموعه در يك ترسيم واحد، يادهايى از نقاش‌هاى قرن نوزدهمى، صحنه‌هاى نبرد، داستان‌هاى عشاق، قصه‌هاى  كلاسيك و اسطوره‌ها، همه و همه در يك جا گرد آمده‌اند.

برخلاف ترسيمات اوليه‌اش كه با روشنى هدف‌هاى مشخصى را با قلم مطمئن و استوار و پابرجا دنبال مى‌كرد، در اين مجموعه هدف‌هاى طرح‌ها پراكنده‌تر هستند.

با ترسيم هنر مردمى مينياتورها و تصويرهاى چاپ سنگى قرن نوزدهمى كه بعد از ورود چاپ سنگى در ايران در دهه 1230 اجرا گرديد، اردشير يك جلد كتاب فوق‌العاده از حوادث و رويدادهاى جارى و روزينه حيات مردمى تصوير كرد. او در بيشتر موارد، تصويرهاى چاپ سنگى شاهنامه و نيز آيين‌هاى مذهبى و كتاب‌هاى ادبى نظير رياض العارفين رضاقلى خان هدايت و تحفه‌الذاكرين بيدل كرمانشاهى و كتاب عاق والدين و بسيار كتاب‌هاى ديگر را با ذائقه طنز خويش، رنگ و بويى تازه بخشيد. بى‌هيچ ترديدى تصويرهايش كه در اين سبك بهترين هستند، غالبا براى صفحه سرمقاله روزنامه‌ها و گاهنامه‌ها (هفته‌نامه‌ها، دوهفته‌نامه‌ها و ماهنامه‌ها استفاده مى‌شد). همچنين تحت تاثير منابع مختلف، اين آثار را با دقت تمام به تفصيل و با جزييات قوياً هاشور مى‌زد و يا با مجموعه‌اى از خط‌هاى موازى كه از طرف مقابل قطع مى‌شدند، سايه مى‌زد. اردشير همچنين كارهاى رنگى نيز داشته، از جمله منظومه طنز موش و گربه عبيد زاكانى را به صورت رنگى تصوير كرده است. اين داستان بيانگر اعمال بى‌رحمانه و خشن و سراسر رياكارانه ظالمى است كه از طريق يك گربه، شخصيت‌پردازى شده، جامعه ساده‌لوح موش‌ها را فريب مى‌دهد و اين تصويرها تحت عنوان «در باب گربه‌ها و موش‌ها» با ترجمه به انگليسى توسط اسماعيل خويى، شاعر مشهور ايرانى كه به تبعيد در لندن زندگى مى‌كند، در تورنتو در سال 2004 منتشر شد. 

اين نكته نيز لازم به ذكر است كه ناصر پاكدامن، بنيانگذار كتاب چشم‌انداز، كتاب وغ وغ ساحاب اثر صادق هدايت و مسعود فرزاد را كه اردشير تصويرگرى كرده بود، به چاپ رساند. 

در سال 1355 محصص يك بار ديگر به نيويورك رفت و با وقوع انقلاب اسلامى در سال 1357، براى هميشه در نيويورك ماند. سال‌هاى 57 تا 59 تحولات چشمگيرى در سبك محصص پديد آمد و در مجموع به عنوان زاياترين دوره حيات وى نگريسته مى‌شود. قلم، جوهر و تكه‌هاى كاغذ اقلام مورد استفاده او بودند و اين اقلام ياران جداناپذير وى به شمار مى‌آمدند. او اين اقلام را به كار گرفت تا موضوعات مختلفى را به تصوير كشد و مهارت ويژه‌اى يافت تا تنها با چند ضربه قلم و صرفه‌جويى بى‌رحمانه از خطوط، پيكره‌هاى خود را ترسيم كند و اين شيوه تصويرگرى در اين قطعات، انرژى پويايى را جارى مى‌گرداند. شيوه او زمانى به بر نشست كه به عنوان يك خارجى جهانِ هنر و مهاجر در نيويورك زيست و مسايل حقوق بشر و سركوب آزادى‌هاى اجتماعى توسط حكومت انقلابى را پى گرفت. طرفه اينجاست كه كاريكاتورهاى تلخ ضدحكومتى و صورتگرى‌هايش از رفتار غيرانسانى رسمى، بى‌هيچ تغييرى از شاه به آيت‌الله‌ها منتقل شد كه هنوز هم آنچه او در آغاز ترسيم كرد، امروز نيز كاربرى دارد.

در اين دوره مجموعه‌اى از ترسيمات و تصويرگرى‌هاى او توسط كتابخانه كنگره آمريكا پذيرفته شد و در واشنگتن توسط انتشارات میج (Mage) زير عنوان زندگى در ايران: تصويرهاى كتابخانه كنگره در سال 1373 به چاپ رسيد. پيچيدگى تركيبى اين تصويرهاى ترسيم شده مرحله تازه‌اى در دوره هنرى او به شمار مى‌آيد. آنچه در خصوص اين ترسيمات تكان‌دهنده و حيرت‌انگيز است، عمق واقع‌گرايى و استادى و مهارت بى‌رقيب حتى نسبت به كارهاى پيشين خود اوست. اين ترسيمات خطوط بيرونى سادة پيكره‌هايى هستند كه با خونسردى و بى‌احساسى تمام اجرا شده‌اند. برخى از اين تصاوير بازتابنده رويدادهاى واقعى است كه از زمان منتهى به انقلاب و در طول انقلاب سال 57 رخ داده است. رويدادهايى چون آتش‌سوزى سينما ركس آبادان و قتل عامى كه در شيراز اتفاق افتاد. اين تصويرها همانطور كه محصص خود مى‌گويد، تصويرگر فرهنگ ايران و حيات اجتماعى ـ سياسى از نگاه يك گزارشگر هنرمند است. در هر حال هر يك از اين قطعات از نظر سبك و سياق، متفاوت از ديگرى است. 

برخى از آن‌ها پركار و با ضربات بسيار قلم روى آن‌ها كار شده، برخى ديگر در پردازش‌شان از شيوه مينى‌مال بهره گرفته شده و برخى ديگر خطوط قوس دار هماهنگى هستند كه يادآور نقاشى‌هاى مينياتورى هنرمند ميناتوريست قرن يازدهم هجرى است. 

همزمان با روانتر شدن كارهايش از نظر سبكى، در نتيجه تركيب عواملى چون بيمارى‌اش و گسترده شدن حوزه نفوذش، اردشير عناصر رنگ، كلاژ و انتزاعی را نيز تجربه كرد. با اين حال شيوه آغازين نگاه طنزآميز و منتقدانه وى در قلب و مركز كارها و اجراهايش باقى ماند.يك مجموعه از طرح‌هاى آزادى كه در خيابان‌ها و كافى‌شاپ‌ها در طول سال‌هاى دهه 60 اجرا كرد و برخى از آن‌ها رنگى بود، توسط ناشران Mage انتشار يافت و اين آثار تحت عنوان اردشير محصص: مدار بسته تاريخ عنوان گرفت با مقدمه‌اى از رمزى كلارك، شصت و ششمين دادستان ايالات متحده و على بنى‌عزيزى. اين مجموعه همچنين دربرگيرنده كلاژهايى از واقعيت‌هاى خشن روزگارى است كه روى چاپ‌هاى سنگى قرن نوزدهمى عصر قاجار كار مى‌كرده. بنى‌عزيزى در آن مقدمه مى‌نويسد: "محصص در عمل شخصيت‌هايش را با قلمش تكه تكه مى‌كند و سپس پوست آنان را جدا كرده، يا لايه رويين را كه روبناى سنتى است، پس مى‌زند تا واقعيت زيرين جهانش را به نمايش بگذارد، جهانى را كه آكنده از بى‌عدالتى و اندوه ،دلمردگى و سلطه و بردگى، حقارت، شكم‌پرستى و ستم و تكبر و شقاوت و بى‌رحمى است." محصص آن گونه كه رمزى كلارك در مقدمه‌اى بر اين مجموعه مى‌گويد : "غمگنانه سخن مى‌گويد، با تاسف و اندوهى كه فقط با طنز تخفيف مى‌يابد. فقط در غايت و قدرت هنرى اردشير است كه حقيقت معناى تاريخ‌هاى جنگ، قحطى و بى عدالتى و گرفتار آمدن و له شدن زير چرخ‌هاى تقدير را در مدار بسته هستى‌مان شاهد مى‌شويد."

از روزگار جوانى، محصص ضعف بينايى داشت تا آنجا كه چشم پزشكان در ايران به او هشدار داده بودند كه ممكن است به طور كامل بينايى خود را از دست بدهد. در هر حال در اوايل دهه 1360 براى اصلاح ديد، به  جراحى ليزر تن داد و از بخت خوش بينايى‌اش به طور كامل بازگشت.در سال 1365 اردشير دچار پاركينسون شد و به سبب بيمارى ناگزير شد سبك جديدى از نقاشى را آغاز كند.

ويژگى برخى از اين تصاوير، انتزاعات، ايماژهاى رنگى و انفجار آثار سه بعدى است. او عناصر مختلف ترسيمات گذشته‌اش، بريده‌هاى روزنامه‌ها، فتوكپى‌هاى تصويرهاى مختلف به خصوص عكس‌هاى اروتيك و شهوانى را كه با آبرنگ، رنگ و جلاى بيشترى گرفته بود، براى خلق يك تصوير پيوسته و منسجم مورد بهره‌بردارى قرار مى‌داد. او به شيوه‌اى كار مى‌كرد كه ضرورت و پويايى و سرزندگى كارهايش را حفظ كند. نقاشى‌هاى رنگ و روغن اردشير آثارى است كه از رنگ اشباع شده است. نمايشگاه انفرادى از پرتره‌هاى گويا و رنگارنگش كه غالبا نشئه‌اى از اكسپرسيونيزم دارد با عنوان «افشاى راز» توسط گالرى وستبس در نيويورك در سال 1372 برگزار شد. بى‌مناسبت نيست به شماره ويژه نشريه «مرورى بر كتاب ايرانى» اشاره شود كه گاهنامه ادبى و فرهنگى است و توسط «روشنگر» در لس‌آنجلس تاسيس شده و منتشر مى‌شود. اين شماره ويژه، مجموعه‌اى از آثار اردشير محصص را به چاپ رساند. اين شماره همچنين دربرگيرنده تصويرهايى بود كه محصص براى روزنامه نيويورك تايمز و نشريه «كواِست» و «پلى بوى» كشيده بود.

در سال 1376 اردشير تحت عمل جراحى قلب در بيمارستان نيويورك قرار گرفت. انقباض عضلات قلب ناشى از حادثه‌اى بود كه به هنگام نقاشى يك پرتره و يك منظره روى بوم با رنگ و روغن برايش واقع شده بود. اين حادثه موجب سوختگى عميق در دست راستش شد. در سراسر دوره‌هاى فعاليت هنرى‌اش، محصص در چندين نمايشگاه انفرادى و گروهى شركت كرد كه نقطه آغاز آن شركت در يك نمايشگاه گروهى در نخستين دوسالانه نمايشگاه تهران در سال 1337 بود و اوج اين نمايشگاه‌ها، نمايشگاه انفرادى آثارش در موزه جمعيت آسيا در نيويورك در مى 2008 بود كه «زندگى و طنز در ايران» عنوان گرفت. اين نمايشگاه با سازماندهى مشترك 

هنرمند مشهور ايرانى، شيرين نشاط و نيكى نجومى در كتابخانه كنگره در بخش مجموعه زندگى در ايران برگزار و در سطح گسترده‌اى به اين نمايشگاه پرداخته شد. نمايشگاهى كه به گفته يك منتقد «رويكردش به اونوره دوميه(Onore Daumier) ، نقاش و كاريكاتوريست فرانسوى و سلسله قاجار به طور يكسان راحت و صميمى بود كه بازتابنده گستره وسيع سواد تاريخى طنز محصص است كه نگاه‌هاى بسيارى را به خود خواند چنانكه جرايدى چون نيويورك تايمز، وال استريت ژورنال و مجله نيويوركر بدان پرداختند و نيويوركر نوشت: «در اين هنرنمايى بى‌همانند مرگ‌آميز و زيبا مى‌شد گوستاو مورو (Gustave Moreau)، اوديلون رودن  (Odilon Rodon) و حتى اوبرى بيردسلى (Aubrey Beardsley) را جستجو كرد. آخرين آثار وى ساده‌تر و صريح‌تر شد.

فعاليت هنرى اردشير محصص بيش از نيم قرن را دربرمى‌گيرد. قرنى كه شاهد چرخش‌هاى تعيين كننده‌اى در فضاى سياسى ـ اجتماعى ايران بود. به رغم بيمارى و محدوديت‌هاى جسمانى ناشى از آن، او به گونه‌اى خستگى‌ناپذير كار كرد. او انسانى حساس و فروتن و هنرمندى با طبعى ملايم و با احساسى فلسفى به طنز بود كه تا پايان عمر اين خصوصيت را حفظ كرد. به نظر مى‌رسد آن‌گونه كه دوستان و منتقدانش مى‌گويند، آن چنان سرگرم و مجذوب كار بود كه به كلى پيرامون خود را فراموش مى‌كرد به طورى كه جاى حيرت است كه با اين خلقيات و رفتارها چگونه امور روزانه خود را اداره مى‌كرد. او هرگز ازدواج نكرد و فرزندى به جاى نگذاشت. او در اثر حمله گسترده قلبى در مهرماه 1387 در خانه‌اش در نيويورك سيتى درگذشت و در گورستان گرين وود در بروكلين دفن شد. 

در بزرگداشت زندگى و ميراث او در دومين سالگرد درگذشتش، كنفرانس دو روزه‌اى با عنوان «اردشير محصص، هنر، سياست و فراسوى آن» توسط دانشگاه نيويورك از 9 تا 10 اكتبر 2010 برگزار شد. چندين پژوهشگر و منتقد هنرى در اين كنفرانس شركت داشتند و گزينشى از نقاشى‌هاو كارهايش به نمايش گذارده شد كه با ستايش بسيار همراه گرديد. اين كنفرانس و نمايشگاه منضم به آن توسط دوستان اردشير سازماندهى شد و حمايت مالى آن را واحد مطالعات ابتكارات ايرانى دانشگاه نيويورك بر عهده گرفت. 

«اردشير محصص و كاريكاتورهايش»، فيلم مستند سياه و سفيدى است كه توسط منتقد سينمايى و توليد كننده مستقل، بهمن مقصودبيگ تهيه شد. اين فيلم در اصل در سال 1351 ساخته شده بود و به تازگى با عنوان «اردشير: هنرمند طغيانگر» مورد تجديدنظر قرار گرفت. مصاحبه‌اى با منتقدين و دوستانش ترتيب داده شد تا تاريك روشن‌هاى زندگى و نگرش رو به رشد سياسى ـ اجتماعى را نشان دهد. واقع امر اين كه اردشير در تمام طول فيلم ساكت است و اين امر تاكيدى بر شخصيت غريب او دارد. نمونه‌اى از كاريكاتورها، تصويرگرى‌ها و آثارى كه براى نيويورك تايمز كار كرده همراه با سبك آوانگارد در اين فيلم به نمايش گذارده شده بود. 


 ترجمه از ایرانیکا

مهدی افشار