روح الله خالقی
- بیاد استاد موسیقی ایران روح الله خالقی
خالقی، روحالله (زاده کرمان 1285، درگذشتة اتریش 21 آبان 1344) موسیقیدان، آموزگار و پژوهشگر موسیقی و ترانه سرا
در خانوادهای پای به عرصه هستی گذاشت که از نظر اقتصادی میانمایه و از نظر دانش، فرهیخته بودند. پدرش، میرزاعبدالله کارمند دولت بود که در مراکز چند استان در پستهای مختلف خدمت کرد. زمانی که روح الله متولد شد، او رئیس دفتر عبدالحسین میرزا فرمانفرما، استاندار کرمان بود. اما کوتاه زمانی پس از آن، خانواده به تهران مراجعت کردند. میرزا عبدالله به تفنن تار مینواخت و نواختن تار را نزد موسیقیدانان بزرگی چون آقاحسینقلی خان شهناز و غلامحسین درویش خان فراگرفته بود. نخستین نمودهای تعلق خاطر روح الله به موسیقی زمانی شکل گرفت که تار پدر را در خانه مینواخت. در هر حال در کودکی بیشتر مجذوب صدای ویولن رکنالدین مختار بود که گاه گاهی آن را شنیده بود. پانزده ساله بود که سرانجام رضایت پدر را کسب کرد تا نزد میرزارحیم خان که به عنوان کمانچهنواز شهرت داشت، آموزش ویولن بگیرد. رحیم خان یکی از معدود ایرانیانی بود که در آن زمان در نواختن ویولن تسلطی حرفهای داشت. زندگی خالقی با دیدار علینقی خان وزیری در سال 1302 رنگ و بویی دیگر گرفت. علینقی خان به تازگی از اروپا بازگشته بود. او پنج سال را در آلمان و فرانسه به آموزش نظری موسیقی و ترانهسرایی گذرانده بود. پیش از سفرش به اروپا، وزیری به عنوان یک نوازنده حرفهای تار و سه تار شناخته شده بود و مورد حرمت همگان بود. اما فراگیری موسیقی در مغرب زمین، افق دید او را نسبت به دانش موسیقایی و سطح سلطه او را در این حوزه فزونی بخشید که چندان خوشایند موسیقیدانان و نوازندگان موسیقی ایرانی زمانه خود نبود. به علاوه وزیری دارای شخصیتی سلطهجو و از انرژی فوقالعاده و سرشتی مجذوب کننده و کاریزماتیک برخوردار بود. رویکرد خالقی با علینقی خان وزیری در سال 1302 عامل تعیین کنندهای در تصمیمگیری آن جوان برای انتخاب موسیقی به عنوان یک شغل تمام وقت در زندگیاش بود. او از جمله نخستین گروه هنرآموزانی بود که در مدرسه موسیقی نامنویسی کرد؛ مدرسهای که وزیری خود بنیاد نهاده بود. از لحظهای که خالقی به هنرستان وارد شد، گویی قرار بود پیوسته شاگرد و یار دایمی استاد خود، علینقی خان وزیری باشد که قریب به بیست سال از او بزرگتر بود و خالقی همواره در کنارش ماند هرچند که چهارده سال زودتر از استادش، با زندگی وداع گفت.
خالقی به عنوان هنرآموز مدرسه موسیقی، مسیر رشد را به سرعت طی کرد. ظرف چند سال دستیار وزیری شد و مسوولیت برخی از امور مدرسه موسیقی را به عهده گرفت بخصوص موضوعاتی که در رابطه با نظریات موسیقایی و هارمونی بود. او همچنین دوره دبیرستان را در دارالفنون به پایان برد و در سال 1309 دیپلم متوسطه و در سال 1313 از دانشسرای عالی تربیت معلم در رشته فلسفه، کارشناسی خود را دریافت کرد.
در سال 1314 خالقی در وزارت آموزش و پرورش استخدام گردید. این استخدام همزمان با دورهای بود که وزیری به طور موقت از مدرسه دولتی موسیقی به جهت رویکرد دیکتاتوری رضاشاه برکنار شده، فعالیتهای موسیقیایی عمومی او به حالت تعلیق درآمده بود. در سال 1320در پی حمله نیروهای متفقین به ایران و برکناری رضاشاه به نفع پسرش و جانشینی محمدرضا شاه، وزیری دیگربار به مدیریت اداره موزیک کشور گمارده شد. ادارهای که در سال 1317 در وزارت آموزش و پرورش تاسیس شده بود تا بر انتشارات موسیقایی نظارت کند و مدرسه موسیقی در این اداره ادغام شده بود.
علینقی خان از خالقی که اکنون چند سالی بود در وزارت آموزش و پرورش استخدام شده بود، خواست تا به عنوان نفر دوم آن اداره به او بپیوندد. در سال 1325 تغییر افق سیاسی در ایران یک بار دیگر منتهی به برکناری وزیری از مقام خود گردید که منجر به کنارهگیری خالقی نیز از مدیریت موسیقی شد. این بار وزیری که تقریبا 60 ساله بود، تصمیم گرفت بازنشستگی از نظام دولتی را تجربه کند. از سوی دیگر خالقی که در آن زمان تنها 40 سال داشت، همچنان فعالانه به عنوان ترانهسرا و آموزگار موسیقی در قلمرو این هنر به جای ماند. یکی از مهمترین نقشهای خالقی در حیات موسیقی پایتخت، بنیانگذاری جامعه موسیقی ملی با عنوان «انجمن موزیک ملی» در سال 1323 بود. در این اقدام هنرمندانه، او از همکاری تعدادی از دیگر موسیقیدانان برجسته و نامی چون ابوالحسن خان صبا، موسی معروفی، حبیب سماعی، لطف الله مجد و حسینعلی ملاح برخوردار گردید. این انجمن دارای ارکستری بود مرکب از سازهای بومی و غربی و اولین کنسرت عمومی خود را زیر نظر مدیریت خالقی در 24 اردیبهشت 1323 برگزار کرد. او همچنین فصلنامه موسیقی چنگ را منتشر کرد که تنها چهار شماره آن در طول سالهای 1325 و 26 انتشار یافت.
در سال 1328، ماندگارترین میراث خالقی شکل گرفت، زمانی که انجمن را به هنرستان موسیقی ملی تحت نظارت آموزش و پرورش تبدیل کرد. خالقی به مدت ده سال به عنوان مدیر این هنرستان فعالیت کرد و توانست هیئت آموزشی توانا و بزرگی را گرد آورد که شامل برجستهترین موسیقیدانان ایران بود.
برنامه آموزشی هنرستان، جنبههای عملی و نظری مطالعات موسیقایی را دربر میگرفت. از هر فردی که یکی از سازهای موسیقی کلاسیک و سنتی ایرانی را فرامیگرفت، شهریه دریافت میشد و از هنرآموزانی که سازهای غربی چون ویولن، کلارینت و پیانو را آموزش میگرفتند که اخیراً کاربرد وسیعی در موسیقی ایرانی پیدا کرده بود، شهریهای دریافت نمیشد. از جنبه نظری دیدگاههای وزیری در باب تقطیعها و گامهای موسیقی ایرانی و دریافتهای سنتی از نظام دستگاهی موسیقی، اجزای اصلی این دوره آموزشی بودند. به علاوه موسیقی مبتنی بر نت و سولفژ و هارمونی غربی آموزش داده میشد. موضوعات خارج از موسیقی چون زبان، تاریخ، جغرافی، ریاضیات برای آموزش جامع، مهم و اساسی نگریسته میشد و بخشی از دروس آموزشگاه بود. هنرستان، هنرآموز دختر و پسر را از کلاس پنجم دبستان میپذیرفت و یک دوره شش ساله دبیرستان را نیز شامل میشد.
در طول دهه 1330، خالقی همچنین برای رادیوتهران برنامه تولید میکرد و رهبری موسیقی رادیو را برعهده داشت. او عضو شورای موسیقی رادیو بود و به مدت چندین سال اداره موسیقی ایرانی رادیو را مدیریت میکرد. خالقی برنامه بسیار مردم پسند گلهای رنگانگ را بنیاد گذاشت که برنامهای مرکب از شعر و موسیقی بود. برنامه گلها که با محبوبیت بسیاری مواجه شده بود و مخاطبان فراوانی داشت، کیفیت توجه و قدرت شنیداری مخاطبان را نسبت به اجراهای عالیتر بهبود بخشید. خالقی رهبر ارکستری بود که این برنامه را اجرا میکرد. ترانههای گلها توسط گروهی از چهرههای برجسته معاصر از جمله شخص خالقی، تصنیف میشد. او قطعات آوازی و یا قطعاتی را که تنها با ساز نواخته میشد، خود تصنیف میکرد و چندین تصنیف را نیز با کمک دیگر موسیقیدانان کلاسیک و مدرن تنظیم کرد. موسیقیدانانی که نیازی به داشتن مهارت در نت یا تنظیم قطعات خود نداشتند. از این مجموعه میتوان به تصنیفهای دو موسیقیدان و شاعر قرن بیستم چون ابوالقاسم عارف و علی اکبر شیدا اشاره کرد.
خالقی از نیمه دهه بیست تا اواخر عمرش، سخنگوی آرمان موسیقی ملی بود. او جانشین بیچون و چرای مراد و استادش، وزیری بود که دیگر به نظر میرسید تعلق خاطری برای حضور در صحنه موسیقی کشور ندارد. از بعضی جهات، خالقی شاید موفقتر و موثرتر از قهرمان جنبش پیشرو در موسیقی ایرانی بود. در حالی که وزیری راهگشایی آشتیناپذیر و طبیعتی نامنعطف داشت، خالقی بسیار ملایم بود و کمتر خود را درگیر حاشیهها میگرداند. او شخصیتی آرام، حساس و غیرقابل پیشبینی بود. در حالی که در اعتقاداتش بسیار مصمم و پایدار مینمود، اما هرگز موضع تهاجمی به خود نمیگرفت.
به مدت چندین سال پیش از مرگ نابهنگامش، خالقی از نظر جسمانی بسیار ضعیف شده بود. دچار ناراحتی معدی بود و سرانجام برای درمان به اتریش رفت که در آن زمان دخترش، گلنوش در آنجا دانشجوی موسیقی بود. اما جراحیای که در بیمارستان سارکوز بر روی او صورت گرفت، ناموفق بود و به مرگش در آن کشور انجامید.
آثار
در دوره تعیین کننده و چشمگیر فعالیتهایش، خالقی موسیقیشناس و معلمی متعهد بود و به عنوان آموزگار و مدیر موسیقی و نیز در مقام ترانهسرا و تنظیم کننده و پژوهشگر و نویسنده آثار موسیقایی نقشی مهم و شاخص برعهده گرفت که از آن جمله میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
اگرچه وزیری دیدگاه و نظریه رویکرد نظاممند و متدیک را در آموزش موسیقی ایرانی بنیاد گذاشت و نقش پیشتاز داشت، اما در هنرستان موسیقی، خالقی در بهرهگیری از نت در موسیقی و توجه به مطالعات نظری موسیقایی همراه با کارهای اجرایی، نقشی برجسته داشت که در سطحی گسترده مورد پذیرش قرار گرفت و کاربرد یافت. او به هنرستان با کادر آموزشیاش اعتلا بخشید که برخی از اعضای آن بسیار سالمندتر از او و از شهرت چشمگیرتری برخوردار بودند. به عنوان یک معلم بسیار صبور و دلسوز بود. به خصوص در آموزش انتقال تکنیکهای هارمونی و صنعت ترکیب الحان از مهارتی خاص برخوردار بود؛ مفاهیمی که اساسا در موسیقی بومی جایی نداشت و برای موسیقیدانان ایرانی بیگانه بود. هدف خالقی از آموزش این مفاهیم انتقال دانشی بود که هنرآموزان خود بتوانند موسیقی ایرانی را با بافت هارمونیک تصنیف کنند.
از طریق تعالیم وزیری بود که غنای چند آوایی موسیقی غربی به پارهای از دانشجویان آموزش داده شد. هم وزیری و هم خالقی بر این باور بودند که موسیقی ایرانی با برخی انواع چندآواییهای غربی قابل انطباق است و دیگر آنکه علاوه بر هارمونی میتواند منبعی برای غنیتر گردانیدن موسیقی ایرانی شود. به منظور بهرهگیری از کاربرد هارمونی در تصنیفهایی که اصولا دارای گامهای ایرانی هستند، وزیری بیست و چهار مورد یک چهارم تن مقیاس اکتاو را طراحی کرد و اظهار داشت همه تقطیعهای موسیقی ایرانی میتوانند با ضریب لحن یک چهارم شکل گیرند. این به واقع اغتشاشی جدی در موسیقی ایرانی بود. بیشتر تقطیعها در موسیقی ایرانی ناپایدار هستند. گرایش آنان بر طبق گامهای مختلف دارای اندکی فراز و فرود است که میزان این فراز و فرود به نوع ساز و ذائقه اجراکننده یا نوازنده بستگی دارد. اگرچه تقطیعهایی غیر از نیم تُن و تمام تن وجود دارد، هیچ تقطیع موسیقی ایرانی حتی به یک چهارم تن نزدیک هم نمیشود و در نتیجه تکرار چیزی که فی نفسه وجود ندارد، نمیتواند مبنایی منطقی برای نظام موسیقایی باشد. معهذا با توجه به تمام شواهد و مدارک، خالقی به ارزش یا لااقل فایدهبخشی نظریه یک چهارم تُن اعتقاد داشته است.
تقریبا تمام تصنیفهای موسیقایی خالقی در چارچوب پارامترهای گامهای ایرانی نوشته شده. برخی از این تصنیفها با لایة نازک هارمونی مبتنی بر هارمونی سهگانه موسیقی غربی اشباع شده است. آهنگهای خالقی در سه رده یا گروه قرار میگیرد:
الف. تصنیفها که برای آواهایی با همراهی ساز نوشته شده که میتوان آن را با ساز سولو (تک نوازی) یا به صورت گروهی اجرا کرد. برخی از این تصنیفها مانند می ناب (حافظ) و آه صحرا (فروغی بسطامی) بر شعر کلاسیک ایرانی مبتنی هستند. او همچنین تصنیفهایی بر اساس شعر شاعران معاصر مانند تصنیف پیمان شکن (رهی معیری) و مستی عاشقان (نواب صفا) ساخت.
ب. سرودها که برای رویدادهای ملی نوشته شده و به صورت گروهی خوانده میشد. مهمترین این سرودها، سرود ای ایران است که شعر زیبا، برانگیزاننده و وطنپرستانه آن توسط حسین گل گلاب سروده شده است. این شعر بعد از انقلاب 1357 محبوبیت و عمومیت بسیار یافت و در نتیجه از سوی جمهوری اسلامی منع گردید به جهت آنکه به شدت دارای نگرش و شوق ملیگرایانه بود و در تقابل و تعارض با آرمانهای دینی مسلط بر جامعه قرار میگرفت. در هر حال این سرود در میان وطن پرستان افراطی ایرانی همچنان با اشتیاق، با شور و شوق حفظ گردید و به صورت نمادی از مخالفت با نظام آخوندی چه در ایران و چه در خارج از ایران بر زبانها جاری میشد. از دیگر سرودهای مشهور خالقی میتوان از سرود آذربایجان، سرود نفت و سرود شیر و خورشید سرخ یاد کرد.
ج. تنظیمات آهنگهایی را که خالقی بر عهده داشته شامل تعدادی ترانههای مردمی و عامیانه برای آوازخوانی همراه با ارکستر است. از آنجا که بسیاری از ترانههای مردمی ایرانی به آسانی با تونالیتههای ماژور و مینور منطبق میشود در این تنظیمات، هماهنگسازیها و هارمونیهای سادهای به کار رفته و اثر آن بسیار قدرتمند است.
د. تصنیفهای متعدد همراه با ساز که بیشتر آنها در شکل پیش درآمد یا رِنگ است که مبتنی بر گامها و الگوهای ملودیک (مایه) در دستگاههای مختلف است. مشهورترین این ترانهها که برای ارکستر ساخته شده، رنگارنگ شماره یک در بیات اصفهان و رنگارنگ شماره دو در دستگاه ماهور است.
وزیری و خالقی نخستین موزیسینهای حرفهای روزگار ما هستند که جسارت آن را داشتند در قلمرو پژوهش موسیقایی ورود کنند. علاوه بر چندین مقاله که در نشریات ادواری مختلف انتشار یافت، او چهار کتاب به شرح زیر به دست نشر سپرد:
الف. نظری به موسیقی در دو جلد انتشار یافته به سالهای 1316 و 1317 که کتابی است درباره دیدگاهها و نظریههای موسیقایی. در این کتاب نظام مُدال موسیقی ایرانی معرفی شده که طی آن، 12 گروه مُدال (دستگاه و آواز) با جزییات تمام شرح داده شده که شامل ملودی سنتی نمونهها برای بداههنوازی است. در این کتاب خالقی به دستورالعملها و رهنمودهای نظری وزیری کاملا وفادار مانده است.
ب. هماهنگی موسیقی (تهران 1321) که یک کتاب درسی درباره هارمونی و توازن عملی است که از دو منبع فرانسوی بهره گرفته. هدف از انتشار این کتاب نظارت بر استفاده از هارمونی در تصنیفهای قطعاتی است که به مُدالهای ایرانی پیوند خورده.
ج. سرگذشت موسیقی ایران که در دو مجلد انتشار یافته و اثری پرحجم و بزرگ درباره تاریخ موسیقی در ایران در سالهای اخیر است. نخستین مجلد این کتاب عمدتا به رشد و توسعه موسیقی در قرن نوزدهم میپردازد و شرحی میدهد از چهرههای اصلی موسیقی ایرانی پیش از دوره نتنوازی. مجلد دوم طرح مسائل خصوصی از حوادث زندگی او در رابطه با رویدادهای مختلف بالاخص در ارتباط با فعالیتهایش با وزیری است. مجلد سومی نیز به ویرایش ساسان سپنتا پس از مرگ خالقی در سال 1377 انتشار یافت. این کتابها منابعی ارزشمند از اطلاعات موسیقایی دوره قاجار تا نیمه قرن بیستم به دست میدهد.
د. موسیقی ایران شرحی تاریخی از حیات موسیقی ایران باستان در دوران هخامنشیان و ساسانیان است. روایتی کوتاه که همچنین رسالههای موسیقایی پژوهشگران اسلامی را در دوره میانی مورد بحث قرار میدهد. ویرایش جدیدی از این کتاب در سال 1364 با اندکی تغییر در عنوان با نام موسیقی ایرانی انتشار یافت.
هـ. خالقی نقشی برجسته در آفرینش و ویرایش تعدادی کتاب در خصوص روشهای آموزش سازهای موسیقی نظیر دستور مقدماتی تار و سه تار و نیز کتاب ویلون داشته است. کتاب اخیر در 4 جلد در فاصله سالهای 1330 تا 1333 انتشار یافت. همه این کتابها شامل مقالات و مطالبی درجهبندی شده برای هنرآموزان از مرحله آغازین تا پیشرفته است.
در بخش بزرگی از قرن بیستم تا زمان حاضر بیشتر موسیقیدانان ایرانی با عضویت در یکی از سه گروهی شناخته شدهاند که معرف نگرشهای ایدئولوژی مختلف آنان است. این سه گروه میتوانند با اندکی تسامح بدین گونه توصیف شوند:
کسانی که بر قداست موسیقی سنتی پای میفشرند و نیازی به اصلاح و بازنگری در موسیقی سنتی نمیبینند و هرگونه تغییری در سبک اجرای نظام مُدالی، آنان را به خشم میآورد. این گروه به طور فزایندهای به حاشیه رانده میشوند.
کسانی که بر این باورند موسیقی سنتی باید حفظ و اجرا شود اما همچنین ضرورت پیشرفت از طریق کاربرد تکنیکهای غربی را برای تصنیف موسیقی جدید در چارچوب نظام مُدالی سنتی یک ضرورت میدانند.
کسانی که معتقدند موسیقی سنتی ایرانی یک شئ موزهای است و ضمن آنکه باید از آن نگهداری شود، اما با نیازهای امروزی ما هیچگونه هماهنگی ندارد. آنها عمدتاً علاقهمند به موسیقی غربی بوده، در تصنیف و سرایش، به تکنیکهای غربی توسل میجویند. این گروه در اصل متمایز از دو گروه دیگر هستند.
وزیری و پس از او خالقی برجستهترین نماد گروه دوم به شمار میآیند که حیات موسیقی رایج امروزی ایران را پدید آوردهاند. با بهرهگیری گستردهتر عموم مردم از موسیقی از طریق رسانههایی چون ضبط صوت، رادیو و تلویزیون، آرمان و خواسته این گروه اخیر، قویتر و رایجتر شده است. زمانی که خالقی صحنه موسیقی را ترک گفت، بسیاری از شاگردان او که در هنرستان ملی موسیقی تربیت و پرورده شده بودند، به عنوان چهرههای بزرگ موسیقی ایران جلوهگر شدند. بسیاری دیگر از آنان قبل از پایان قرن بیستم همین مسیری را پی گرفتند که بر ابتنای آموزشهایشان بنیاد گرفته بود و متعهدانه نسبت به آرمان استادانشان با رویکردی خلاقانه، به تکثر و گسترش موسیقی ملی پرداختند که همه آنها برخاسته از تعالیم وزیری و خالقی بود.