گیزلا وارگا سینایی


گیزلا وارگا سینایی/ Gizella Varga Sinai (زاده 1323 شمسی / 1944میلادی) نقاش معاصر ایرانی مجارستانی است.

کودکی

وی در آخرین سال های جنگ جهانی دوم در مجارستان به دنیا آمد و در نوجوانی به اتریش مهاجرت کرد.

تحصیلات

او تحصیلات آکادمیک خود را در مقطع کارشناسی تدریس هنر در دانشکده هنرهای تزیینی وین به پایان رساند و در سال 1967 ضمن ازدواج با هنرمندی ایرانی به نام خسرو سینایی به ایران آمد.

مشاغل و سمت ها

• تدریس در کارگاه معاصر 1360تا 1366

• تدریس هنر در مدارس وابسته به سفارت آلمان در ایران. 1367تا 1382

• تشکیل و تسهیل در برگزاری کارگاه ها در ایران و خارج از ایران. 1380 تا کنون

• عضویت در انجمن هنرمندان نقاش ایران. 1380 تا کنون

• تاسیس و عضویت در گروه هنری دنا . 1380 تا کنون

فعالیت های حر فه ای

گیزلا وارگا سینایی دستاوردهای زندگی حرفه ای خود را به شش دوره هنری قابل تفکیک می داند. این دوره ها عبارتند از:

• از غرب تا شرق1968 تا 1977

• عروسکهای کور1980

• طنین سکوت1986

• برقع های جنوب1999

• دیوارها 1989، 2003، 2005

• سفرنامه2005 تا کنون

شرکت در نمایشگاه‌های متعدد انفرادی و گروهی در ایران، پاکستان، ترکیه، اروپا، آمریکا، کانادا، چین، دبی و سایر کشور ها از دیگر فعالیت‌های این هنرمند است

زندگی خانوادگی

گیزلا در سال 1967 میلادی (1345 شمسی) در وین با خسرو سینایی فیلمساز ایرانی ازدواج و سپس به ایران مهاجرت کرد. حاصل این ازدواج دختری به نام یاسمین است.

نمایشگاه های انفرادی

• ۱۳۴۷–۴۸ گالری هنرجدید– تهران – ایران

• ۱۳۵۲ انجمن ایران و آمریکا – تهران – ایران

• ۱۳۵۴ گالری لوترک – تهران – ایران

• ۱۳۵۶ گالری خانه آفتاب – تهران – ایران

• ۱۳۵۹ گالری آی وینا– وین – اتریش

• ۱۳۶۰ موزه کافه وینا– وین – اتریش

• ۱۳۶۵ نمایشگاه خصوصی " پژواک سکوت " – تهران – ایران

• ۱۳۶۸ و ۱۳۷۱ و ۱۳۷۳ و ۱۳۷۴ گالری گلستان – تهران – ایران

• ۱۳۷۸ گالری آریا – تهران – ایران

• ۱۳۸۱ موزه هنرهای معاصر اصفهان – اصفهان – ایران

• ۱۳۸۴ گالری هما – تهران

• ۱۳۸۶ مرکز هنری پیرکانپوژا – فنلاند

• ۱۳۸۶ پیتارساری توپاکاماکاسیانی به همراه جانا ارکیلا – فنلاند

• 1388 گالری سین- تهران

• 1389 گالری آپادانا. گل و مرغ- اصفهان-ایران

• 1389.Szombathely Kunsthalle (سفرنامه) و فستیوال Mediawave- مجارستان

• 1392. گالری هنرVollnhofer( سفرنامه)-بوداپست-مجارستان

• 1392. موزه ملی (سفرنامه)- تفلیس-گرجستان

نمایشگاه‌های گروهی

• ۱۳۵۶ گالری هنرجدید– تهران – ایران

• ۱۳۵۷ گالری خانه آفتاب – تهران – ایران

• ۶۴–۱۳۶۳ فرهنگسرای نیاوران – تهران – ایران

• ۱۳۶۵ گالری سیحون – تهران – ایران

• ۱۳۶۹–۶۶ نمایشگاه‌های مختلف در موزه هنرهای معاصر تهران – تهران – ایران

• ۱۳۶۸ گالری پافر – تهران – ایران

• ۱۳۶۸ گالری آذین – تهران – ایران

• ۱۳۶۹–۷۰ گالری افرند – تهران – ایران

• ۱۳۷۰ گالری کلاسیک – تهران – ایران

• ۱۳۷۰ و ۱۳۷۳ و ۱۳۷۶ نمایشگاه‌های " دو سالانه نقاشی معاصر ". موزه هنرهای معاصر تهران – تهران – ایران

• ۱۳۷۰ گالری آرم – بازل – سوییس

• ۱۳۷۰ مرکز فرهنگی – نیویورک – آمریکا

• ۱۳۷۰ فرهنگسرای آزادی – تهران – ایران

• ۱۳۷۲ مرکز فرهنگی – بروکسل – بلژیک

• ۱۳۷۲–۸۲ گالری گلستان – نمایشگاه‌های مختلف گروهی – تهران – ایران

• ۱۳۷۲ گالری بامداد – تهران – ایران

• ۱۳۷۳ گالری حکیم نظامی – تهران – ایران

• ۸۰–۱۳۷۴ فرهنگسرای سعد آباد – تهران – ایران

• ۸۰–۱۳۷۵ فرهنگسرای ابن سینا – تهران – ایران

• ۱۳۷۶ نمایشگاه چین – پکن – چین

• ۱۳۷۸ فرهنگسرای نیاوران. " تجلی احساس " – تهران – ایران

• ۱۳۷۷–۷۸ گالری توتال آرتز. " نقاشی معاصر ایران " – دوبی – امارات متحده عربی

• ۱۳۷۸ گالری یحیی " نمایشگاه نقاشی معاصر " – تونس – تونس

• ۱۳۷۹ نمایشگاه هنر (آرت اکسپو) – نیویورک – آمریکا

• ۱۳۷۹ موزه هنرهای معاصر تهران. " بیان تمثیلی در نقاشی ایران " – تهران – ایران

• ۱۳۷۹ موزه هنر و سنت‌های مردمی. " نقاشی معاصر ایران " – رم – ایتالیا

• ۱۳۷۹ مرکز تجارت جهانی هنر. " قلم موی خاموش " – واشینگتن دی سی – آمریکا

• ۱۳۷۹ گالری آریا – تهران – ایران

• ۱۳۷۹ و ۱۳۸۲ اولین و دومین دوسالانه " نقاشی معاصر جهان اسلام ". موزه هنرهای معاصر – تهران – ایران

• ۱۳۷۹ نمایشگاه نقاشی معاصر – لارناکا – قبرس

• ۱۳۸۰ نمایشگاه گروهی زنان (گفتگوی تمدن‌ها). ساختمان اجلاس – تهران – ایران

• ۱۳۸۰ مرکز هنری. تصویر (ایماژ) در نقاشی ایران – تهران – ایران

• ۱۳۸۰ گالری برگ – تهران – ایران

• ۱۳۸۰ گالری آمبر. بنیاد شرق و غرب – لایدن – هلند

• ۱۳۸۰ تا ۱۳۸۲ " نسیمی از باغ‌های ایران، هنر نوین ایران " – مرکزبین‌المللی مری دین، واشینگتن دی سی، نیویورک، بلویل ایلینوا، لوس آنجلس، آتلانتا، تگزاس، فلوریدا – آمریکا

• ۱۳۸۱ نمایشگاه هنر (آرت سود اکسپو) پاله د کنگره - پاریس – فرانسه

• ۱۳۸۱ گالری پارس مهری – مریلند – آمریکا

• ۱۳۸۲ مرکز فرهنگی استویا – هلسینکی – فنلاند

• ۱۳۸۲–۱۳۸۳ اجماع هنرمندان – تهران

• ۱۳۸۳ کاپولا ایتالیا

• ۱۳۸۳ اولین اکسپو تهران

• ۱۳۸۴ کاسرتا ایتالیا

• ۱۳۸۴ موزه آکوا – لیسبون – پرتغال

• ۱۳۸۴ پالاچیا دا بولسا – پرتغال

• ۱۳۸۴ جنبش هنر مدرن ایران – موزه هنرهای معاصر تهران

• ۱۳۸۵ نمایشگاه هنرمندان معاصر ایران – مرکز فرهنگی نیاوران – تهران

• ۱۳۸۵ مشرق خیال – نقاشان معاصر ایران – موزه هنرهای معاصر تهران

• ۱۳۸۵ چهارمین دوسالانه بین‌المللی نقاشی جهان اسلام

• ۱۳۸۶ بزرگترین نمایشگاه سال – بنیاد تولیدات هنری نیاوران

• ۱۳۸۶ نمایشگاه گروهی سه – گالری گلستان

• ۱۳۸۶ بهار ایرانی – نمایشگاه سفالگری و هنرهای تجسمی معاصر – موزه هنرهای معاصر تهران

• ۱۳۸۶ بازتاب نگارگری در نقاشی معاصر ایران موزه هنری امام علی

• ۱۳۸۷ پنجمین دوسالانه بین‌المللی نقاشی جهان اسلام

• ۱۳۸۷ بزرگترین نمایش سال – نیاوران بنیاد تولیدات هنری نیاوران

• ۱۳۸۷ نمایشگاه بزرگ هنری – انجمن نقاشان ایران - خانه هنرمندان

• ۱۳۸۷ خیریه محک – رنگ عشق – مجتمع تاریخی فرهنگی نیاوران

نمایشگاههای گروه دنا

• 2001 نمایشگاههای دنا در ایران: اصفهان، رفسنجان

• 2002 نمایشگاههای دنا در ایران: زنجان

• 2002 نمایشگاههای دنا در خارج از ایران: ناپل ایتالیا، ماربیا اسپانیا، سازمان ملل ژنو سویس، بوداپست مجارستان، لیدن هلند

• 2003 نمایشگاههای دنا در ایران: موزه اصفهان، یزد

• 2003 نمایشگاههای دنا در خارج از ایران: پارلمان اتحادیه اروپا بلزیک بروکسل، لاهه هلند، موزه کوکولا فنلاند، اوری فرانسه، هلسینکی فنلاند، رم ایتالیا، اسلو نروژ، پکن، ووهان، شنگهای چین

• 2004 نمایشگاههای دنا در ایران: زنجان

• 2005 Ludwig Museum، کوبلنز، آلمان

• 2006 Persja and Two Swiaty Galleries، کراکاو، لهستان

• 2006 بنیاد فرهنگی، ابو ظبی، امارات متحده عربی

• 2006 گالری هنرBagash، ابو ظبی، امارات متحده عربی

• 2007 Qanat Al Qasba، شارجه

آثار هنری در مجموعه (کلکسیون) موزه ها

• مجموعه هنری بانک پاسارگاد

• موزه هنرهای معاصر، تهران

• موزه قرآن، تهران

• موزه Damjanich Janos ، ژولنوک، مجارستان

• مرکز ژرژ پمپیدو، پاریس

جوایز

• جایزه نمایشگاه آینه در آینه، تهران 1356

• جایزه فرهنگهای موازی- ParallelCulture Award- فستیوال Mediawave، مجارستان 2011

قسمت 1: جلسه اول مصاحبه

قسمت اول

 

من در مجارستان به دنیا اومدم ۱۹۴۴

دسامبر ۱۹۴۴ که در واقع ۱۵ روز مونده بود که سال تموم بشه

و ۱۹۴۵ سالی بود که به اصطلاح در مجارستان و تمام اروپا جنگ تموم شده بود

پدر من خواننده اپرا بود

البته آکادمی رو تموم کرده بود و خیلی امیدوار بود که

دیگه یک شغلی به عنوان هنرمند، به عنوان خواننده شروع بکنه 

که در واقع جنگ تمام شغلش رو نابود کرد

معمولاً پایتخت از همه‌جا شلوغ‌تره، و جنگ اون‌جا خیلی خیلی حاد میشه

ما رفته بودیم خونه پدربزرگم که تقریباً ۵۰، ۶۰ کیلومتری پایتخت بود.

بدشانسی ما این بود که از همه بیش‌تر اون‌جا روس‌ها اومدند

و آلمانی‌ها نمی‌خواستند بروند و بعد جنگ خیلی شدت گرفت

یعنی اصلاً وسط بدترین شرایط من به دنیا اومدم

که پدر من قسم خورده بود که هرگز فرزندی به دنیا نمیاره

چون دیگه واقعاً خیلی دشوار و خیلی سخت بود

با چنین پیشینه‌ای زندگی من شروع شد و خوب بعد از جنگ

مجارستان هم که واقعاً داغون بود

یعنی در واقع دیدیم که خونمون رو بمب زدن و با خاک یکسان شده

و دیگه خونه‌ای نداشتیم

رفتیم به جایی که البته من خیلی دوستش دارم

و هر سال هم میرم اون‌جا رو می‌بینم، نزدیک بوداپست

جنگل داره و خیلی زیباست، خیلی قشنگه

بچگی من تا ۱۰، ۱۲ سالگی این‌جا گذشت

پدرم هم در چاپخونه کار می‌کرد و یک سری کتاب‌ها

که دیگه قرار بود خمیر بشوند برمی‌گردوند خونه

ما شب‌ها با نور چراغ‌نفتی، چون یک مدت اصلاً برق نبود 

خوب یادم هست که حدود ۴، ۵ سالگیم

بابام قصه‌های قشنگی تعریف می‌کرد از این کتابا

هنوزم این کتاب‌ها همراهم هست

یعنی کتاب‌هایی که قرار بود خمیر بشه

کتاب‌های قصه‌های دنیا؟؟؟؟ که خیلی دوست داشتم

اما یک کتابی بود که پیش‌زمینه‌ای داشت در مورد ایران

اون کتاب نام هزارویک‌شب بود 

هزارویک‌شب یکی از محبوب‌ترین کتاب‌های من بود که پدرم تعریف می‌کرد

و من مثلاً تجسم می‌کردم که اون‌جا چجوری میشه و چطور میشه

من یادم هست بعداً که با آقای سینایی آشنا شدم یک مدت گفته بودم

اگر من پسردار شدم خیلی دلم می‌خواد اسمش عبدالله باشه

چرا عبدالله؟ چون این اسم تو هزارویک‌شب وجود داشت و من دوست داشتم

بعد، مثلاً می‌خوام بگم یک چیزهایی بود توش که یادم هست

بعداً که اومدم ایران و دیدم همه چیز یک جور هست

 مثلاً راجع‌به سلطان بود، راجع‌به جواهرات بود که مثلاً آدم هرجا میره جواهر هست

یادم هست که مادرم از آلوی سیاه کمپوت درست می‌کرد

و ما نمی‌دونستیم پسته چیه، می‌گفتیم که الان برای تو پسته میارم

بعد مثلاً کمپوت آلو رو می‌آورد و ما اون آلو رو می‌خوردیم

و می‌گفتیم این دیگه اصلاً همون پسته‌ست

که یادم هست بعداً که اومدم وین و با آقای سینایی آشنا شدم

مادرشون برای عید پسته فرستادند، گفت مادرم پسته فرستاده

من اون پسته رو نگاه کردم، گفتم اه این چیه

اصلاً برای من پسته یک چیز دیگه بود

خلاصه می‌خوام بگم که همه این داستان‌ها یک جوری توی ذهن من موند

و توی اون اختناق و اون دوره‌ی خیلی سخت چیزی که برای من وجود داشت

قصه‌های زیبا و اسطوره‌ها بود

که دیگه همین‌جور جلو می‌رفت و بعد از اون هم که دیگه بزرگ‌تر شدم

و خودم سواد داشتم، کتاب یکی از مهم‌ترین یارهای زندگیم بود

که این داستان همین‌جور جلو می‌رفت و بعداً که نوجوان شدم

با غرور می‌تونم بگم که تو اون سیستم و اختناق و دوره

چیزی که ما داشتیم که مثل یک دروغ بود مثل یک چیزی بود که اون سواد بود

و من می‌تونم بگم بعداً که بعد از گرفتن دیپلم رفتم وین

تعجب کردند که سواد من چقدر بالاتر از دیپلم بوده

من مثلاً یادم هست که ۱۶ سالم بوده که تمام

اسطوره‌های دنیا، اسطوره خیلی به‌خصوص توجهم رو جلب می‌کرد

که همه اسطوره‌های دنیا رو چکیده‌اش رو خوندم و

من هنوز کتاب‌هاشون رو دارم

کتابی رو دارم که یک گزیده‌ای از شاهنامه هست

سعدی رو خوندم

از خیام که چند ترجمه خیلی خوب داشتم که یکی از فیتز جرالد ترجمه شده

و چند نفر که از خود فارسی ترجمه کرده‌اند

به‌هر حال همه این داستان‌ها همراه من بود، برای همین بعداً که آمدم ایران

یک پیش‌زمینه‌ای داشتم که مثلاً برای من شرق یک جای خیلی جذابی بود

همین‌جور که جلو رفتم و دیپلمم رو گرفتم، پدرم هنوز این فکر از کله‌اش

بیرون نرفته بود که من می‌خوام خارج شانسم رو امتحان کنم

بعد با پدرم تصمیم گرفتیم بعد از دیپلم بریم وین

منتها رفتن به وین خودش داستانی بود یعنی یکی باید گروگان می‌موند

مادرم گروگان موند دیگه

یعنی ما تصمیم گرفتیم اگر پدرم اونجا مثلاً تو اپرا بتونه استخدام بشه

ما می‌مونیم و بعد از پنج سال دیگه مارو می‌بخشند و مادرم هم می‌تونه بیاد

مادرم هم که یک عمر از پدرم شنیده بود که اینجا نمیشه موند و باید از این‌جا رفت

دیگه می‌خواستیم امتحان کنیم که چه‌جوری میشه

من اونجا دیپلم گرفتم، اما قبل از این‌که دیپلم بگیرم

در ۱۳، ۱۴ سالگی همه هنرها رو دوست داشتم.

نویسندگی رو دوست داشتم

و چند دفعه هم جایزه نویسندگان جوان رو هم برده‌ام

در کنارش همیشه نقاشی می‌کردم

خلاصه همه این هنرها یک‌جوری موازی جلو می‌رفت

من فقط می‌دونستم که هرطور شده بعداً راه من

یک راه هنری می‌شه، نویسندگی، ادبیات، همه این چیزها رو خیلی دوست داشتم

تا دیگه به این‌جا رسید که دیپلم گرفتم و زبان دوم خارجی ما آلمانی بود

که من خیلی دنبال می‌کردم که آلمانیم خوب بشه و با بابا بتونیم بریم خارج

ته دلم احساس کردم بابام ممکنه نمونه، اون موقع ۴۷ سالش بود

من گفتم که عیب نداره، من این معمای بزرگ رو

این‌که اونور چیه و چجوریه و این‌که همه می‌خواستند بروند اونجا

ببینم چجوریه و اگر احیاناُ بابام برگرده، من فعلاً می‌خوام اون‌طرف‌ها بمونم

یک‌سری دوست و آشنا داشتم، مثلاً آدرس خاله یکی از دوستانم رو گرفتم

و این‌طوری رفتیم وین

با دشواری یک وقت مصاحبه گرفتیم از مدیر اپرای وین

و پدرم که خواننده تنور بود مثل پاوارتی و کاروز و صدای خیلی قشنگی داشت، خوانده بود

البته واقعاً متخصص واگنر (ریشارد واگنر) می‌خواست بشه، خیلی صداش قشنگ بود

خوانده بود، خیلی هم اونها دوست داشتند اما گفتند شما برای ما پیری

حالا بابام اون‌موقع فقط ۴۷ سالش بود

من هم ته دلم گفتم که حالا بابا برگرده من می‌مونم

پدرم خیلی ناراحت بود. بعد قرار بود که اگر وین نشد

بریم سالزبورگ و اون‌جا رو هم امتحان کنیم

که دیگه گفت نه، اصلاً گور پدرشون، من اصلاُ از این اتریشی‌ها خوشم نمیاد

دلم برای مامانت تنگ شده و من دلم می‌خواد برگردم

من هم گفتم بابا حالا چون من آلمانی خوندم، دلم می‌خواد آلمانیم بهتر بشه

اگر یک موقعیتی برای من پیش بیاد، من دلم می‌خواد یک چندماهی بمونم

گفت آخه کجا می‌خوای بمونی، چه‌جوری؟

من اون موقع بین ۱۸ تا ۱۹ سالم بود دیگه

بعد رفتیم پیش خاله‌ی دوستم که اون‌ها یک کارخونه کوچک جعبه‌سازی داشتند

من گفتم من می‌خوام پیش یک خانواده یا یک‌جایی که مثلاُ مثل ؟؟؟ بتونم کار کنم

یا پرستار بچه باشم یا هرچیز دیگه‌ای می‌خوام زبانم خوب بشه

گفت خیلی خوب. این‌جا یک دیر هست که یک پانسیون دخترونه داره

که همه خارجی هستند

یعنی گفت دانشگاه داره شروع میشه، خوب ما به تو امکانات میدیم

که بتونی این‌جا بمونی، تو هم یک‌خورده به ما کمک می‌کنی

صبح‌ها مثلاً جواب تلفن بدی، خوب زبان آلمانیم بد نبود

تو کارهای آشپزخونه کمک کنی و اگر ظرفی هست بشوری

این رو هم بگم که ما دشواری داشتیم دیگه

ما با پنجاه دلار از کشورمون اومدیم بیرون، یعنی پیشتر به‌هیچ‌وجه نمیشد آورد دیگه

خلاصه من اون‌جا شروع به کار کردم و خیلی زود، چند ماه بعد

یک بورسیه برای من جور شد که می‌تونستم وارد دانشگاه بشم

این بود داستان وین و بعد دیگه اون‌جا انقدر سخت مثل مجارستان نبود

در مجارستان وارد شدن به آکادمی، اون هم نقاشی خیلی مشکل بود

اما در وین خوشبختانه شد دیگه