فیروز شیروانلو
- شعر محمود درویش و ترجمه فیروز شیروانلو
شيروانلو، فيروز (زادة مشهد شهريور 1317، درگذشتة تهران دى 1368)، منتقد هنرى، پژوهشگر و هنرمندی كه نقشى بنيادين در ايجاد و مديريت چندين موزه و مركز فرهنگى در دهههاى 40 و 50 داشته است.
فيروز، فرزند رضا شيروانلو، افسر عاليرتبه ارتش و شريعه مقدم ابراهيملو، بانويى تحصيل كرده و فرهيخته است. پدربزرگ مادرىاش بازرگانى از اشكآباد تركمنستان بود كه بعد از انقلاب 1917 روسيه با خانوادهاش به مشهد مهاجرت كرد. پدر و مادر شيروانلو زمانى كه او هنوز كودك بود، به تهران نقل مكان كردند و فیروز تحصيلات ابتدايى را در دبستان منوچهرى و تحصيلات متوسطه را در كالج البرز دنبال كرد. همزمان در كلاسهاى خصوصى نقاشى جعفر پتگر، نقاش برجسته مكتب رئاليسم شركت مىجست. در سال 1337، ايران را به مقصد انگلستان ترك كرد و به تحصيل در دانشگاه ليدز در رشته جامعهشناسى هنر پرداخت. آنگاه به جمع كنفدراسيون دانشجويان ايرانى پيوست كه يك سازمان دانشجويى سياسى چپگراى فعال در دهه 40 و50 بود. در سال 1342 به ايران بازگشت و یک سال بعد به عنوان اديتور و ويراستار در انتشارات فرانكلين مشغول به كار شد. او همچنين به گروه سياسى زيرزمينىای پيوست كه شامل تعدادى از دوستان فعال سياسىاش در كنفدراسيون بودند. در ارديبهشت 1344 در پى كوششى كه براى ترور محمدرضا پهلوى، شاهنشاه ايران در كاخ مرمر تهران به عمل آمد، شيروانلو همراه با پنج تن از رهبران كنفدراسيون دانشجويى انگلستان بازداشت و محكوم شد. اين كنفدراسيون از سازمان عفو بينالملل و كميسيون داورىهاى بينالمللى و نيز فلاسفه مشهور و مبارزان دفاع از حقوق بشر چون ژان پل سارتر و برتراند راسل براى دفاع از دانشجويان بازداشت و محكوم شده کمپینی را سازماندهى کرد. كوششهاى آنان موثر واقع شد و دوره محكوميتشان كاهش يافت و هيچ يك از آنان اعدام نگرديدند.
شيروانلو، كوتاه زمانى پس از آزادى از زندان، استوديوى «نگارا» را بنياد گذاشت كه يك استوديوى طراحى گرافيكى بود و چندين جوان بااستعداد از جمله فرشيد مثقالى و نيكزاد نجومى را به استخدام خود درآورد كه بعدها هر دوى آن از نقاشان و تصويرگران برجسته ايرانى شدند. همچنين امير نادرى، عباس كيارستمى (كارگردان ستايش شده بينالمللى فيلم) را به همكارى دعوت كرد. در سال 1346 او به كانون تازه تاسيس پرورش فكرى كودكان و نوجوان پيوست. هنرمندان همكار و معاصر وى و چهرههاى ادبى، ذوائق و علايق شيروانلو را به جهت آنكه برنامهها و فعاليتهاى فرهنگى را به شيوهاى نوين و چشمنواز گسترش بخشيد، مورد ستايش قرار دادند. او در اين مركز يك واحد سينمايى تاسيس كرد كه از آن كارگردانان برجستهاى برخاستند كه دستآوردشان انيميشنها و فيلمهاى كوتاه براى كودكان و بزرگسالان بود. اين واحد فيلمسازى فرصتهايى را فراهم آورد و در همه جا امكاناتى را در اختيار كارگردانان جوان قرار داد كه بسيارى از آنان تبديل به چهرههاى بينالمللى شده و در سطح جهانى شناخته شدهاند.
شيروانلو همچنين يك مجموعه كتاب ويژه ادبيات كودكان تدوين كرد و گروه پژوهشى را بنياد نهاد تا مطالعاتى در باب شرايط زيست و نيازهاى فرهنگى كودكان و نوجوانان، چه در مناطق شهرى و چه در مناطق روستايى به عمل آورند. مديريت موفق مراكز فرهنگى، دفتر خصوصى شهبانو فرح را برانگيخت تا شيروانلو را دعوت به همكارى در برنامهريزى و اجراى پروژههاى فرهنگى كند. شيروانلو نقشى اصولى و بنيادين در ايجاد موزههايى چون موزه رضا عباسى (1355)، آبگينه (1355)، هنر معاصر (1356) و نيز موزه فرش (1355) و مركز فرهنگى نياوران (1357) داشت. او همچنين اين مركز را با سازماندهى نمايشگاههاى هنرى و فستيوالهاى فيلم يارى رسانده و آثار برجسته هنرمندان ايرانى را انتخاب و خريدارى كرده، كتابها و كاتالوگهاى هنرى چندی را به دست چاپ سپرد. مركز فرهنگى نياوران، آخرين پست مديريتى رسمى شيروانلو بود. كوششهاى فراگير و چندسويه او براى حفظ مركز بعد از پيروزى انقلاب اسلامى در سال 1357 و نام نهادن آن به يادبود و بزرگداشت نيما يوشيج، شاعر نوگراى برجسته همه و همه بىثمر ماند. در سالهاى پايانى به كمك همسرش شروع به طراحى و توليد پوشاك كرد و چون هميشه سليقه خوب و ذوق متعالى و قابليتهايش براي او شهرت و موفقيت به ارمغان آورد.
اگرچه بخش اعظم زندگى شيروانلو صرف برنامهريزى و اجراى پروژههاى فرهنگى شد، او تلاش و زندگى خويش را محدود به اين فعاليتها نكرد. او همچنين چندين كتاب اثرگذار ترجمه کرد و بر چندين اثر ترجمه شدة ديگران نیز نظارت داشت. ترجمه او از كتابى تحت عنوان ضرورت هنر: رويكردى ماركسيستى از ارنست فيشرErnst Otto Fischer) (منتقد هنرى اتريشى در سال 1348 با عنوان ضرورت هنر در روند تكامل اجتماعى انتشار يافت. نگرش ماركسيستى اين كتاب در محافل فرهنگى و ادبى ايران همدلى عظيمى را برانگيخت. اين كتاب مورد ستايش قرار گرفت و چندين بار به چاپ رسيد. شيروانلو همچنين تعدادى مقاله در باب جامعهشناسى هنر ترجمه كرده كه در مجلات ادبى و هنرى به چاپ رسيده است. مجموعهاى از ترجمههاى مقالات وى در باب نقش زبان در فرهنگ و جامعه در سال 1350 با عنوان «زبان، تفكر و شناخت» منتشر شد. او همچنين شروع به تدوين فرهنگ اصطلاحات فارسى در هنر و اخلاقيات انسانى كرد، هدفى كه تا آخرين روز زندگى خويش پى گرفت. برخى از اصطلاحاتى كه او خود خلق كرده، بسيار پربسامد شده، در متون هنرى و فلسفى معاصر به كار گرفته مىشود.
شعر، تعلق خاطر ديگر شيروانلو بود، به خصوص شعرهايى كه توسط شاعران آمريكاى لاتين سروده شده است. او اشعارى را از برنده جايزه نوبل، شاعر كمونيست شيليايى، پابلو نرودا (Pablo Neruda) و شاعر مكزيكى، اوكتاويو پاز (Octavio Paz) در كنار ديگر اشعار به فارسى ترجمه كرده است. شيروانلو همچنين علاقهمند به تاريخ و توسعه نقاشى ايران بود. ترجمه او از نقاشى مينياتور ايرانى كه كتابى منتقدانه و توصيفى از نمايشگاه مشهور 1310 هنر ايرانى در خانه برلينگتون لندن، اثر لارنس بينيون (Laurence Binyon) ، بازيل گرى و جيمز ور استوارت ويلكينسون است، در سال 1354 به چاپ رسيد. رويكرد جامعهشناسانه شيروانلو نسبت به هنر و فرهنگ همچنين رويكرد آگاهانهاش در ايجاد و گسترش مدارس هنرى و سبكهاى هنرى ديده مىشود. شيروانلو بر اين باور بود جريانات هنرى كه توسط هنرمندان خلق شده، يك جريان انفرادى نيست كه ثمرة يك جريان تاريخى و اجتماعى است كه بر هنرمندان و بينش آنها تاثير گذاشته است. ويژگىاى كه از اين منظر مستلزم مشاركت ديگر پديدههاى اجتماعى و فرهنگى است. اشراف شيروانلو نسبت به ديدگاه تاريخى بر هنر و طرح اين موضوع كه هنر در مغرب زمين و ايران مبتنى بر دو ديدگاه متمايز نسبت به زندگى است، او را در اين مسير قرار داد كه بگويد هنرمندان معاصر ايرانى بايد ميراث فرهنگى خويش را تقويت و غنىتر گردانند تا بتوانند سبك متمايزى براى خود كسب كنند.
نقاشى برای شيروانلو يك سرگرمى بود و خود از سرسختترين منتقدان آثار خويش بود. او هرگز نكوشيد تا نمايشگاهى از آثارش برپا دارد. در جوانى به احتمال خيلى قوى به توصيه معلمش، جعفر پتگر نسخههايى از آثار استادان اروپايى را كپى كرده بود. بعدها او به تصويرپردازى چهرهها، چه رنگ روغن و چه آبرنگ در سبك رئاليستى پرداخت. تصويرى كه از چهره خود كشيده، نشان مىدهد كه از بسيارى جهات بىاستعداد نبوده است. اما پافشارىاش براى نوآورى منجر به تجربيات جديدى در سنتها و تراديسيونهاى هنرى ايرانى گرديد. در يك رشته از كلاژها كه به دهه 1350 بازمىگردد و متاثر از جنبش نوسنتگرايان است، او از كتابهاى چاپ سنگى قاجار، مُهرهاى قديمى، مينياتورهاى ايرانى و عناصر خوشنويسى بهره گرفته است.
شيروانلو نخستين نشانههاى نرمى استخوان را در خود بازشناخت و سپس با مشكلات كليوى مواجه شد و در 30 دى ماه 1368 درگذشت. او از معرفى خويش پرهيز داشت و هرگز به هيچ مصاحبهاى در خصوص زندگى و آثارش تن درنداد. يادنامه فيروز شيروانلو توسط دوستان، دانشجويان و همكارانش تنها منبع نوشته شدهاى است كه پرتوى بر يك عمر شور و اشتياق و تعهد میافشاند. اين كتاب همچنين مشتمل بر پارهاى ترجمههاى او از اشعار آمريكاى لاتين و نمونههاى چندى از نقاشىهايش و مقالهاى با عنوان «خاستگاه نگارگرى در ايران» است كه در اين مقاله ردّپاهاى تاثير هنر ايرانى پيش از اسلام را در توسعه هنر اسلامى دنبال كرده، پرتوى روشن به نقش زرتشتيان، مسلمانان ايرانىتبار، مسيحيان و بالاخص مانويان آسياى مركزى در شكوفايى هنر در قرون بعدى افشانده است. شيروانلو با ناهيد در سال 1352 ازدواج كرد. از آنان دو پسر به نامهاى راديار و دادبه فيروزان به جاى مانده كه در ايالات متحده امريكا زندگى مىكنند.
ترجمه از ایرانیکا
مهدی افشار