محمد تقی - ملک الشعرا بهار
- ایرج پارسینژاد درباره بهار
بهار
بهار، محمدتقی، ملک الشعرا (زاده 1265/1886 درگذشته 1330/1951)، شاعر قرن بیستم، پژوهشگر، روزنامه نگار، سیاستمدار و مورخ
بهار تخلص خود را از شاعر میرزا نصرالله بهار شیروانی کسب کرده است که به هنگام دیدار از خانواده پدر محمدتقی در سال 1300 (1882-3) در خانه آنان درگذشت. بهار خود شخصاً نظری در باب تخلص خود در شرح حالی که به جای گذاشته، ذکر نمیکند. پدرش، میرزا محمد کاظم صبوری ملکالشعرای درگاه حرم رضوی در مشهد بود. نخستین معلم بهار، پدرش بود. هنگامی که تحصیلات رسمی را در سن شش سالگی آغاز کرد، از پیش در خواندن و نوشتن متون فارسی توانایی داشت و نخستین شعرش را در سن ده سالگی سرود. از میان معلمان بعدی او، میتوان از ادیب نیشاپوری، شاعر سنتی و پژوهشگر علوم ادبی یاد کرد که سبک شعر قدیم خراسانی را در سنت و مکتب بازگشت ادبی در وجود او نهادینه گرداند.
تحصیلات بهار در پانزده سالگی زمانی که پدرش او را به شاگردی نزد عموی شیشه فروشش فرستاد، قطع گردید. صبوری در سال 1283/1904 درگذشت و بهار تحصیلات خود به خصوص زبان عربی را پی گرفت که او را به سوی کتابها و نشریات ادواری مصری هدایت کرد و سرانجام توجه او را معطوف به اندیشهها و نگرشهای علمی و پیشرفت مغرب زمین گرداند. با سرودن قصیدة تبریک به مناسبت جلوس مظفرالدین شاه بر اریکه سلطنت و ارسال آن به دربار، مظفرالدین شاه عنوان ملکالشعرایی پدرش به او اعطا گردید و بدین ترتیب در حرم رضوی به خدمت دولت درآمد و به طور مقرر، اشعاری را در مناسبتهای رسمی میسرود و میخواند. در سال 1285 در بیست سالگی، زمانی که فرمان مشروطیت صادر گردید، در پی آشنایی با عقاید آزادیخواهی و مشروطهطلبی، به این جنبش در مشهد پیوست. بعدها در مشهد عضو انجمن سعادت شد. در دورانی که به عنوان استبداد صغیر خوانده میشود، او پنهانی به انتشار روزنامه خراسان با نام قلمی «رئیس الطلاب» پرداخت و در این روزنامه نخستین شعر سیاسیاش به چاپ رسید. او همچنین شروع به نگارش مقالاتی برای حبل المتین در کلکلته کرد و بدین منظور نثر تازهای را در پیش گرفت که متناسب با نیازهای روز بود.
در سال 1289/1910 بهار در تاسیس حزب دموکرات مشهد با بنیانگذاری حیدرخان عمواوغلی نقش برجستهای داشت و انتشار نشریه نوبهار را به عهده گرفت. اما سیاست ضدروسی او منتهی به یک رشته سرکوبها شد که از جمله آنها تعطیل نوبهار بود و زمانی که مجلس تعطیل شد، به دستور روسیه، بهار روانه تهران گردید. در مسیر به سوی تهران، برای آخرین بار با حیدرخان عمواوغلی دیدار داشت. بعد از یک سال بیتحرکی و گوشهگیری که بیشتر اوقات خود را صرف نگارش مقالاتی در حبل المتین و پارهای مقالات ادبی دیگر کرد؛ به مشهد بازگشت. اتخاذ مواضع سیاسی در آن زمان بسیار خطرناک بود اما او توانست مقالاتی در باب آزادی زنان، زشتیها و پلیدیهای چندهمسری و خرافات در میان علما در نشریه باز انتشاریافتة نوبهار، درج کند. در سال 1293 به تهران آمد و نشریه نوبهار را در پایتخت به دست نشر سپرد. در آذر 1294 پیشروی نیروهای روسی از قزوین به سوی تهران، موجب گردید مهاجرتی به قم صورت بگیرد که در این زمان به هنگام بازگشت از ماموریتی دچار حادثه شکستگی دست شد. او برای درمان به تهران فرستاده شد و سپس در 1295 به تبعید روانه بجنورد گردید. وقوع انقلاب در روسیه فشار را از روی ایران برداشت و بهار با همکاری گروهی به سازماندهی مجدد حزب دموکرات پرداخت. اکنون توجه بهار بیشتر معطوف به ادبیات شده بود و جامعه ادبی دانشکده را بنیاد نهاد و نشریهیی با همین نام در فاصله اردیبهشت 1297 تا اردیبهشت 1298 انتشار داد.
بهار به مجلس چهارم نیز راه یافت. در هر حال جلسات این مجلس تا تیرماه سال 1300 منعقد نگردید. در این هنگام کودتای اسفند 1299 حادث شده بود و رهبر کودتا، سید ضیاءالدین طباطبایی به عنوان نخستوزیر برگزیده شد. اگرچه بهار آشنایی نزدیکی با سید ضیاءالدین داشت، از این کودتا سخت شگفتزده شد و از هرگونه همکاری با او سر باز زد. دیری نپایید که بهار بازداشت و تا سقوط سیدضیاءالدین که سه ماه بعد از کودتا بود، در بازداشت ماند. سرانجام کرسی مجلس را به دست آورد اما از ادامه سردبیری روزنامه ایران و نیز به طور کامل از روزنامهنگاری سیاسی کناره گرفت. به عنوان نماینده مجلس پنجم، با فعالیت های رضاخان (فرمانده نظامی کودتا) مخالفت کرد زیرا بر این باور بود که رضاشاه در مسیر استبداد و دیکتاتوری قرار خواهد گرفت و به رغم تهدیدها در کنار سید حسن مدرس، چهرة مخالف رضاشاه باقی ماند. او عملاً پس از مناظرة تندوتیزی در مجلس، هدف سوءقصد قرار گرفت. اما به جای بهار، واعظ قزوینی، روزنامهنگاری که به طرز غریبی شبیه بهار بود، اما در مسایل سیاسی هیچ نقشی نداشت، به گونهیی وحشیانه در برابر مجلس به قتل رسید. بعد از آن، بهار دیگر در هیچ مناظرهیی شرکت نجست. او در مجلس ششم به نمایندگی از مردم تهران انتخاب شد اما از مسایل سیاسی فاصله گرفته، همه همت خود را معطوف به امور پژوهشی و نگارشی کرد. در سال 1306 به کمک باستانشناس آلمانی، یی. هرتزفلد (E. Herzfeld) که در تهران استقرار یافته بود، به فراگیری زبان پهلوی پرداخت. در سال 1308 به ناگاه به مدت یک سال به زندان افکنده شد. به هنگام آزادی کوشید تا دیوان خود را که بسیاری از اشعار آن سانسور شده بود، منتشر کند و در نوروز 1312 مجددا زندانی و در تابستان همان سال به اصفهان تبعید شد. این فراغت اجباری به او امکان داد تا بسیار مطالعه کند و بنویسد. در بازگشت به تهران در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران به عنوان استاد به تدریس پرداخت و در جشنهای هزارة فردوسی در سال 1313 شرکت جست و به گونهیی محتاطانه تا پایان دوره خلع رضا شاه در شهریور 1320 در آرامش زیست و تحقیق کرد. تهاجم روس – انگلیس در سال 1320، وجدان سیاسی او را بیدار گرداند و مجددا به انتشار نوبهار پرداخت و در 1323 نخستین جلد کتاب تاریخ احزاب سیاسی خود را منتشر کرد. در 1324 برای شرکت در بیست و پنجمین سالگرد تاسیس آذربایجان شوروی به باکو دعوت شد و در بازگشت به ایران، در مجلس چهاردهم به نمایندگی انتخاب گردید. زمانی که قوامالسلطنه در بهمن 1325 کابینه خود را تشکیل داد، او را به عنوان وزیر آموزش و پرورش منصوب کرد اما بهار چند ماه بعد از این مقام کناره گرفت. او در مجلس پانزدهم ریاست دموکراتها را به عهده داشت اما در این زمان دیگر بیماری اجازه فعالیت چندنی به او نمیداد. در 1326 برای درمان به بیمارستانی در لیسین سوئیس رفت، در اردیبهشت 1328 با آگاهی بر ابتلا به سل، به ایران بازگشت و در اردیبهشت 1330 درگذشت.
پیکر او در گورستان ظهیرالدوله در شمیران به خاک سپرده شد.
آثار
آثار ادبی بهار بسیار متنوع و گسترده است. چه از نظر ذهنی و چه در شناخت از هموطنانش، او جایگاهی رفیع دارد و شاعری برجسته است. دیوان بهار به همت برادرش، محمد ملکزاده در دو مجلد پس از مرگ وی انتشار یافت. اگرچه ملاحظات ظریف و محتاطانه موجب شد پارهیی از اشعار به هنگام چاپ از دیوان بیرون گذاشته شود، این دو جلد نمایشگر تصویر کاملی از نگاه و اندیشه شاعر از نوجوانی تا هنگام مرگ است. گزارمانهای ملکزاده و تفسیرهایی که از اشعار او دارد، بسیار سودمند است اگرچه در مواردی در جزییات نادرست مینماید.
نخستین اشعار بهار، مرثیههایی در فوت پدر است که نشانگر تسلطش بر شعر فارسی و آموختههای بسیار اوست. موقعیت و پایگاه او به عنوان شاعر حرم رضوی، منجر به آن شد که مدایحی چه در حوزه مذهبی و چه در ستایش دیگران بسراید. از نظر الگوبرداری در سرودن اشعار مذهبی بسیار مدیون پدرش بود در حالیکه بیشتر اشعاری که در قالبهای سنتی سروده، از استادان کلاسیک ادب فارسی الگوبرداری شده است. یکی از مسمطهای او اقتفایی است از منوچهری، شاعر قرن پنجم هجری. این مسمط احتمالاً نخستین بهرهگیری بهار، از قالبی است که بعدها او در اشعار سیاسی خویش به کار گرفت. مسیر شعرش نمایانگر آگاهی فزایندهاش از عقاید سیاسی و اجتماعی اوست. نخستین شعر سیاسی مهم او که موجب شهرت وی گردید، مستزادی است که به شیوه اشعار سیداشرف گیلانی سروده شده و در روزنامه خراسان در سال 1288 به چاپ رسیده. در حالیکه در مشهد ناگزیر بود عناصر مختلف جامعه محلی را در اشعار مردمپسندش لحاظ کند، در تهران از شدت فشاری کاسته شد که او را وامیداشت تا اشعار رسمی بسراید. اشعاری که در تهران میسرود، بیانگر ارتباط فردی و شخصیاش با حوادث سیاسی بود و سبک شاعرانهاش گسترهیی از تقلید از استادان کهن تا استفاده از زبان محاورهای بود. آموختههای ادبی بهار در پی ارتباطش با نویسندگان مقالات نشریه دانشکده که عمدتا با زبانهای اروپایی آشنایی داشتند، پیشرفت بسیاری کرد. او میتوانست شعرهای ترجمه شده از زبانهای اروپایی را مطالعه کند. این ترجمهها و اصل شعرها، توأمان در رشد و افزایش تعداد اشعار خصوصی و غیررسمیاش بسیار موثر واقع شد. همزمان، بهار به نگارش شعرهای مردمی ادامه داد و بسیاری از جنبههای حیات اجتماعی و سیاسی و نیز دشمنان سیاسی خود را مورد تهاجم قرار داد. این اشعار با وقوع حوادث سال 1304 زمانی به اوج خود رسید که تصور عموم بر این بود که مخاطب این اشعار شخص شاهِ به تازگی تکیه زده بر تخت سلطنت است. در حالیکه اشعار خصوصی وی به طور فزایندهیی صمیمانهتر میشد، شنوندگان آن نیز محدود به محافل خصوصی و نزدیک به شاعر میگردید. تجربیات بهار در زندان و تبعید و نیز معلمی او در ادبیات، همه و همه، الهامبخش شعر او گردید. پژوهش و تحقیق که در سالهای دشوار بین 1304 تا 1320 پناهگاه و دژ استواری برای بهار بود، در شعرهای این دوره نمود یافته است. اگرچه خلع رضاشاه به ایهام در شعر بهار آمده، اما دیگر حوادث آن روزگار، در اشعارش به روشنی ذکر شده است. چندین قطعه شعر از جمله چند غزل زیبا بیانگر درد، رنج و تنهایی او در ایام بیماریاش است. قصیدهیی که بر تخت بیمارستانی در سوئیس سروده، نمونهیی عالی از بهرهگیری بهار از شعر سنتی در روزگار خویش و نیز مقاصد فردی اوست. در سراسر زندگیاش، اشعاری در قالبهای سنتی سروده و در چند مورد نیز قطعاتی دارد که الگویی از شعر خارجی است. اما هرگز شعری به سبک نو نپسندید و نسرود و تا پایان عمر نیز به سنت دیرینه وفادار ماند و هیچگاه به شعر نو اقبالی نشان نداد. معهذا موضوعات و شیوه بیانش به روشنی، امروزی و مدرن است. اثر پژوهشی بهار با عنوان سبکشناسی (در سه جلد)، تاریخ استاندارد مفصل شعر فارسی است که طی آن نمونههایی از اشعار مختلف شاعران را آورده است. تاریخ مختصر احزاب سیاسی، بیانگر دیدگاه شخصی بهار از تحولات سیاسی زمانه اوست که منبع تاریخی دست اول و نیز منبعی برای شرح حال زندگی بهار است و تاریخ تطور شعر فارسی کتابی درباره شعر است که اساسا با این منظور تدوین شده که تکملهیی بر سبکشناسی باشد و بخشهایی چند از این کتاب پیش از آنکه بیماری مانعی در برابر کارش شود، نگاشته شد. مکاتبات و آثار پراکنده او توسط محمد گلبن در فردوسینامه بهار انتشار یافته. ترجمههای چند متن پهلوی و کتاب بهار ادب فارسی (در دو مجلد) از دیگر آثار اوست.
بهار همچنین تعدادی تصنیف سروده که بعضی از آنها هنوز بر سر زبانهاست و محبوبیت دارد و نیز اقدام به تصحیح پارهیی متون کلاسیک کرده که از آن جمله میتوان به تصحیح تاریخ سیستان، تصحیح مجملالتواریخ والقصص و تصحیح بخشی از جوامعالحکایات و روایات محمد عوفی اشاره کرد. بهار احتمالا برجستهترین سراینده قصیده از اواخر قرن ششم هجری است و بیتردید بزرگترین شاعر این نوع ادبی است. مهارت او در بهکارگیری زبان فارسی و چابکی و اصالتش در قالب بخشیدن به بیان فصیح در پرداختن به انواع گستردهیی از موضوعات و مضامین (اجتماعی، سیاسی، فلسفی، شخصی و نظایر آن)، مسلماً در میان دیگر قصیدهسرایان قرن بیستم بیرقیب است. سبک سرایش او بیهیچ تردیدی متاثر از استادان شعر قرون چهارم، پنجم، دهم و یازدهم است معهذا اشعار وی بیانگر نوعی نوآوری اندیشه و شیوه خاص زبانی است که شعر او را از هر تقلیدی از گذشتگان مبرا میگرداند و اتهام کسروی را نفی میکند که مسیر شاعری اولیه او را به نوعی انتحال و سرقت ادبی از قصیده بهاریه شیروانی میدانست.
بهار مستقیماً در حوادث سیاسی زمانة خویش نقش داشت و ذوق شاعرانهاش غالباً نیروی محرکهیی برای انتقال عقاید شخصی در مسایل سیاسی اجتماعی بود. به رغم سبک عموماً والایش، تردیدی به خود راه نمیداد تا از اصطلاحات و عبارات عوامانه غیرادبی در شعرش بهره گیرد. حتی وامگیری از کلمات اروپایی در شعر او امری غریب و بیگانه نیست؛ از این کلمات با مهارتی تمام بهره میگرفت به همان صورت که در احیای واژههای سنتی و منسوخ میکوشید. در مجموع او دلبسته سبک خراسانی بود اما همچنین اعتقاد داشت که شاعران جوان باید آزاد باشند تا حالات و زبان شاعرانة غیرسنتی و جدید از جمله شعر نو را تجربه کنند. به حق میتوان گفت، بهار یک شاعر راستین است که گرچه از شعر سبک کلاسیک حمایت میکرد، به گسترش انواع جدید شعر، یاری رساند و افقهای تازهیی را به روی شعر فارسی گشود و بیگمان نقشی کارآمد در ظهور شعر نوآوران داشت.
برگرفته از ایرانیکا
ترجمه از مهدی افشار