احمد پژمان


احمد پژمان زادهٔ ۱۸ تیر ۱۳۱۴ در شهر لار استان فارس ٬آهنگساز و موسیقیدان ایرانی است. پژمان در سنین کودکی و نوجوانی با ریتم ها و آهنگ های جنوب ایران آشنا شد. در دوران دبیرستان به فراگیری ویولن نزد حشمت سنجری و تئوری موسیقی را نزد حسین ناصحی فراگرفت. پس از چندی به عنوان نوارندهٔ ویولن به ارکستر سمفونیک تهران راه یافت و در دورهٔ رهبری سنجری و هایمو تویبر در ارکستر حضور داشت. در سال ۱۳۴۲ تحصیلات دانشگاهی خود را در رشتهٔ زبان و ادبیات انگلیسی در دانشسرای عالی به اتمام رسانید.

در سال ۱۳۴۳ با اخذ بورسیه راهی اتریش شد و در آکادمی موسیقی وین نزد اساتیدی چون : توماس کریستین داوید(Thomas Christian David)، آلفرد اوول( Alfred Uhl )، هانس یلینک ( Hans Jelinek ) به تحصیل آهنگسازی پرداخت. در سال ۱۳۴۷ بعد از پایان تحصیلات به ایران بازگشت و به عنوان آهنگساز تالار رودکی و استاد موسیقی دانشگاه تهران به کار مشغول شد. از آثار او در این دوره میتوان به : اپرای جشن دهقان( برای افتتاح تالار رودکی )، اپرای دلاور سهند و اپرای سمندر اشاره کرد که قبل از انقلاب در تالار رودکی اجرا شدند. در سال ۱۳۵۴ برای ادامه تحصیلات در مقطع دکترای آهنگسازی راهی دانشگاه کلمبیا (نیویورک) شد و به آموزش موسیقی الکترونیک مشغول شد. از استادان او در این دوره میتوان به ولادیمیر اوساچوسکی (Vladimir Ushachevsky )، جک بیسن ( Jack Beeson)، بولانت آرل (Buelant Arel) اشاره کرد.
پژمان از سال ۱۳۷۰ تا کنون به طور پراکنده به تدریس هارمونی، کنترپوان و آهنگسازی در دانشکده موسیقی دانشگاه هنر تهران مشغول است.

آثار

• در کنار جویبار و ترانه روستایی و … ( آثار تصنیف شده پیش از تحصیلات آکادمیک )

• کنسرتو برای ۹ ساز ( اولین اثری که در ابتدای ورود به آکادمی موسیقی وین نوشته و اجرا شد )

• راپسودی برای ارکستر (۱۹۶۵)

• سونات برای ویولا و پیانو (۱۹۶۶)

• اورتور پارسیان (۱۹۶۶)

• اپرای جشن دهقان برای افتتاح تالار رودکی (۱۹۶۷)

• اپرای دلاور سهند (بر اساس زندگی بابک خرمدین) (۱۹۶۸)

• باله روشنایی (۱۹۶۹)

• اپرای سمندر: آخرین اپرا قبل از انقلاب (۱۹۷۰)

• بابا برفی : موسیقی برای کودکان (۱۹۷۱- ۱۳۵۰)

• گل اومد بهار اومد : موسیقی برای کودکان (۱۹۷۱-۱۳۵۰)

• موسیقی برای اشعار نیما یوشیج (۱۹۷۲-۱۳۵۱)

• امپرسیون باله (۱۹۷۳-۱۳۵۲)

• عیاران برای باله فولکلوریک (۱۹۷۴- ۱۳۵۳)

• طرح های سمفونیک ( ۱۹۷۵-۱۳۵۴)

• حماسه : مجموعه ای از آثار پیش از انقلاب (۱۹۷۶-۱۳۵۵)

• هفت قطعه کوچک (۱۳۵۷)

• همه شهر ایران : موسیقی فولکلور (۱۳۵۸)

• خرمشهر (۱۳۷۱)

• همسرایی مختار / تکسوار عشق : موسیقی برای نمایش موزیکال (۱۳۷۲)

• سراب (۱۳۸۰)

• هفت خوان رستم (۱۳۷۵)

• ناگهان رستخیز (۱۳۸۶)

• خاطرات فردا (۱۳۸۱)

• سایه های خورشید (۱۳۸۹)

• سمفونی نوروز در ۵ موومان (۱۳۹۰)

• دیوِرتیمِنتو / خانه خرد در ۴ موومان برای ارکستر زهی (۱۳۹۵)

• پارس آوا / پرسو : ۵ موومان برای پیانو (۱۳۹۵)

• سرزمین دلاوران ( ۱۳۹۶ )

• موسیقی برای اشعار سهراب سپهری (۱۳۹۶)

موسیقی فیلم

• مستندی درباره ایران ( منوچهر عسگری نسب ۱۳۵۰)

• دلیران تنگستان ( همایون شهنواز ۱۳۵۰)

• سمک عیار ( محمد رضا اصلانی ۱۳۵۳)

• شازده احتجاب ( بهمن فرمان آرا ۱۳۵۳)

• سایه های بلند باد ( بهمن فرمان آرا ۱۳۵۸)

• ساخت ایران ( امیر نادری ۱۳۵۹)

• شاهراه تمدن ( / David Frost دیوید فراست ۱۳۵۹)

• هدید ( سیروس نورسته ۱۳۶۵ )

• هنرپیشه ( محسن مخملباف ۱۳۷۱)

• زینت ( ابراهیم مختاری ۱۳۷۲)

• کیمیا، ( احمدرضا درویش ۱۳۷۳)

• روسری آبی، ( رخشان بنی اعتماد ۱۳۷۳)

• مستندی درباره ایران ( مصطفی رزاق کریمی ۱۳۷۵ )

• عشق گمشده ( سعید اسدی ۱۳۷۶)

• وسوسه ( جمشید اکرمی ۱۳۷۷)

• بوی کافور، عطر یاس ( بهمن فرمان آرا ۱۳۷۸)

• باران ( مجید مجیدی ۱۳۷۹)

• سفر به فردا ( محمدحسین حقیقی ۱۳۸۰)

• خانه ای روی آب (بهمن فرمان آرا ۱۳۸۰)

• همراه باد در دل تنهایی کویر ( منوچهر طیاب ۱۳۸۰)

• آستان قدس رضوی ( منوچهر طیاب ۱۳۸۲)

• بید مجنون ( مجید مجیدی ۱۳۸۳)

• یک بوس کوچولو ( بهمن فرمان آرا ۱۳۸۳)

• دریای پارس ( منوچهر طیاب ۱۳۸۴)

• البرز ( منوچهر طیاب ۱۳۹۰ )

• سرزمین کهن ( کمال تبریزی ۱۳۸۷)

جوایز

وی تاکنون برای فیلمهای «بوی کافور، عطر یاس» و «باران» برندهٔ سیمرغ بلورین جشنواره فیلم فجر شده است.

قسمت 1: جلسه اول مصاحبه

احمد پژمان


قسمت ۱:


 من در شهر لار متولد شدم در تاریخ 1314 . اونجا بیشتر از 3 کلاس مدرسه نداشت . یک و دو و سه ... تموم . دیگه دانشگاهش بود کلاس سوم . که منو اول بردن مکتب خونه . این ظرف های نفت بود که یه طرف نوشته بود بنزین پارس ... یه طرف به بریتیش میزد پترولیوم . یکی از این تیکه هارو میبریدن و صاف صیقلیش میدادن و بعد یه کاغذ میچسبوندیم بالای اون لوح بعد از رو اون باید کپی میکردیم . خیلی دوست داشتم این کاررو برای اینکه هرجا که غلط بود فورا با یه دستمال یا بعضی وقتا با ... ببخشید می لیسیدیم اون چیزا رو ... کلمات رو ، مینوشتیم . دیگه از همون شروع شد که الف ب رو نمیدونم تموم این چیزا رو یاد بگیریم .


جلب شدم به این خطوط ، چیز ... لاتین . یعنی اون موقع من نمیدونم همون بریتیش پترولیوم بعضی چیزا  دیده بودم برای خودم اونا رو مینوشتم ... اصلا ربطی هم نداشت که به جز فارسی چیز دیگه ای بنویسم . دوست نداشتم اصولا برم مدرسه ... همش میخواستم مثل بچه های دیگه بازی کنم و این حرفا ، من رو به زور میبردن .....


بعد پدر من لار نبود . بندر عباس بود . ما اومدیم بندر عباس . بعد در بندرعباس یه مدت موندیم . بندرعباس شهری بود که یه خیابون بیشتر نداشت . اون خیابونی که الانم حتما هست ... بغل بازار ... و برق رو برای اولین دفعه من دیدم و بعد حالا اونم نمیدونم که چی شد پدرم گفت که باید بریم میناب ... میناب هم نزدیک بندرعباس . تمام پر از باغ و میوه و خیلی برای بزرگ شدن خیلی جای خوبیه .


پشت مدرسه یک نی زاری بود . من نمیدونم دیده بودم چجوری که من خودم نی درست بکنم . اینا رو می بریدیم با چاقو یا تیغ ، بعد اون نی ها رو با یه میله ی آهنی داغ وسطاش رو می شکافتیم ... برای اینکه هرکدوم چند تا بند داره دیگه . منم فکر میکردم اون چیزی که دیده بودم تقلید میکردم . اونجا رو سوراخ کردم بعد روش رو با زغال انقدر یه جایی میزاشتم ... حالا نمیدونم درست بود یا غلط که اونجا رو هم سوراخ کردم .


بعد یادگرفتم اینم خودم که نمیدونم چجوری یاد گرفتم که قمیش ساختم که نی کوچیک میگرفتم ، یه جوری با کاغذ یا مثلا پارچه فرومیکردم تو نی بزرگ بدنه . بعد یه تار مو هم میزاشتم اونجا که یه خورده فاصله پیدا کنه و صدا درمیاوردم . بعد خونه رفتم دیدم یه پیت نفتی داریم ، اون قیف رو برمیداشتم مثل چیزی که سرنا هست و شروع میکردم به صدا درآوردن .


دوکلاس اونجا من درس خوندم و خاطره زیادی ندارم جز اینکه خیلی میرفتم تو آب . اونجا رودخونه بود میرفتم اونجا تا نزدیکای غروب .....


بازم تمام خانواده رفتیم سیرجان . عموی من اونجا حجره داشت ... مرتب میرفتم پهلوی اون و یعنی اون مثل اینکه سرپرستی میکرد . پدرم برگشت به میناب و من و مادرم موندیم سیرجان . کلاس سوم رو من سیرجان رفتم . اونجا هم مثل اینکه یه خیابون بیشتر نداشت از منزل میومدیم تا بازار ... آخر بازار که تموم میشد مدرسه بود . بغل مدرسه هم یه مسجد بود .


اون چیزی که مثلا بعد از ناهار میرفتیم نماز بخونیم . اونجا چون یه خرده خسته شده بودیم ... بازی میکردیم . بهترین موقع نماز اون موقع بود که سجود بود ... اونجا یه خرده استراحت میکردیم . جر میزدیم تو نماز خوندن .


اینم سیرجان که تموم شد دیگه بازم تصمیمات خانواده که بریم پهلوی پدربزرگ و مادر بزرگ ، تهران .


اون بالاخره چندروز طول کشید تا رسیدیم تهران . فکر میکنم بعدش اومدم دبیرستان . اون موقع ما همون چهارراه حسن آباد پهلوی ... یه کوچه ای بود حالا اسمش یادم نیست ... کوچه مسجد مجد . همون موقع ها بود که بچه هایی که والیبال بازی میکردن یا فوتبال بازی میکردن تو کوچه ... من رفته بودم یه نی خریده بودم ... یه نی از این نی های فلزی هست چند تا سوراخ داره فوت میکنی و یه صدایی درمیاد دیگه . من همونجا کنار جوب نشسته بودم بچه ها داشتن والیبال بازی میکردن ، یه آهنگ روز بود که حالا نمیدونم گلپری جون بود چی بود ، اونو همونجا یاد گرفتم که فهمیدم که نه این نی یه چیزهای دیگه هم میخواد که بشه تموم آهنگ ها رو زد .


فقط بعضی چیزای خیلی خاص میشد با اون زد ... بعد روزای عید روز خوشیمون بود دیگه ...عیدی میگرفتیم ... پول جمع میشد . اولین پولی که من جمع کردم از عیدی ، ساز دهنی خریدم . از این ساز دهنی ها که اونم خیلی ... همین که اداش رو در بیاری نمیشد آهنگی زد ... که بعدا فهمیدم که یه ساز دهنی هایی اومده که کروماتیک ... با شست میتونستی پرده و نیم پرده عوض کنی که دیگه خیلی خوشحال شده بودم و آهنگ های روز رو همه رو دیگه با اون میزدم .


یه آشنایی داشتم به من گفت تو یه شاگرد آکاردئون ، ساز دهنی اومده ... تو یاد میتونی بدی ... گفتم من خب این چیزایی که بلدم میتونم یاد بدم . بعد اولین شغل معلمی با ساز دهنی بود که هنوز موزیک هم نمیدونستم چیه فقط همین آهنگ هارو میتونستم یاد بدم .....


 


قسمت ۲:


احمد پژمان


 همون دبیرستان ادیب که میرفتم خونه ما چهارراه عزیزخان بود . به طرف فردوسی که حرکت میکردم ، به طرف شرق یه ویولن ساز ارمنی اونجا بود . موسیو وارتان ویولن تعمیر میکرد و ویولن میساخت و پشت ویترین میزاشت . من مثلا اقلا 10 دقیقه وایمیستادم این سازها رو نگاه میکردم . در اون موقع یه شایعه شده بود بین مردم ، اگر هرکی انگلیسی بلد باشه ... میتونه شغل خوبی پیدا کنه . شروع شده بود که از زبان فرانسه تمام زبان خارجی که ما میخوندیم دیگه انگلیسی شد . همون سالی که من رفتم دبیرستان معلم های ما همه معلم های فرانسه زبان بودن که میرفتن کلاس . شب خودشون یاد میگرفتن ، صبح هم میومدن به ما یاد میدادن . اون موقع بود که من برای اینکه اسم نویسی بکنم تو کلاس های زبان ، 40 تومان گرفتم گذاشتم جیبم که برم اونجا ... از مغازه ی موسیو وارتان که گذشتم  یه ویولنی دیدم هست ... یه ویولن بنفش بود . من تا حالا ویولن بنفش ندیدم . اونجا دیدم گفتم این کلاس انگلیسی رو ول کنم گفتم موسیو وارتان قیمت این ویولن چیه ... گفت پسر تو پولش رو داری ... گفتم چیکار داری ، چنده . گفت 40 تومان .


منم 40 تومان رو دادم این ویولن فقط یه آرشه داشت جعبه هم نداشت ... همینجوری گرفتم اومدم خونه . معمولا تموم خونه ها آب انبار داشتن . اونجا جای خنکی بود میرفتم رو پله ها اونجا شروع میکردم به زدن ویولن ... همینجوری از خودم . بعد دیدم صدا خیلی ناجور از این ویولن در میاد ... همینجوری فکر کردم دیدم که اینارو ویبراسیون بدم یعنی لرزش بدم بهتره ... دیدم آره لرزش میدم بهتر شد .


یه آهنگ هایی رو تونسته بودم رو ویولن بزنم با اون صداهای ناهنجار بالاخره و توی میدون بهارستان یه آموزشگاه ویولن بود که برادران معارفی ... توی رادیو هم برنامه اجرا میکردن . من رفتم توی اونجا . اونجا هم مثلا نت به من یاد میداد که مثلا این دو ، این ر ، این فا ... بعد همین گوشی بود که دست رو اینجا بگیر و نمیدونم حالا مثلا میخوای این آهنگ رو بزنی اول این دست رو بزن بعد این انگشت رو بزار حالا یه آهنگ هایی رو همینجوری از حفظ شدم حالا نتش جلومه ولی سلفژ و چیزی نمیفهمیدم که این ها از نظر ریتم چجوریه .....


کلاس سوم دبیرستان که بودم ، دبیرستان ادیب . خونه یکی از دوستام که اولین معلم ویولنم بود . هم شاگردیم بود ... پهلو مهدی خالدی ویولن میزد ، منم خیلی علاقه مند شده بودم که یاد بگیرم . ردیف اول صبا رو مثلا من با اون فریبرز بدخش حالا نمیدونم کجای دنیا هست ... داشتم یاد میگرفتم ... یه شب یه فیلم آلمانی رفتم به نام چشمان سیاه فیلم سیاه و سفید بود ... درباره ی ویولنیستی بود که یک آهنگ میزد که این عاشق یه دختری بود که میرفت زیر پنجره یه آهنگی میزد که خیلی به نظر من قشنگ بود ... اون آهنگ رو حفظ شدم .


اومد با ویولن شروع کردم به زدن و خب بعضی جاهاشم یادم نمیومد ولی تم اصلیش رو یاد گرفته بودم میزدم . بعد خیلی من علاقه مند شدم به این نوع موسیقی ... که رفتم یه معلم گیر آوردم که خودشم دانشجوی پزشکی بود . یه جوری ما آشنا شده بودیم که پهلوی اون ، عیسی رضایی ... دیگه از اونجا شروع کردم به ویولن زدن . برادر اون آقای عیسی رضایی ، مصطفی رضایی ... تمام خانواده اهل موسیقی بودند . 4 تا برادر بودند 1 خواهر ... همه اهل موسیقی .


بعد اونا صفحه داشتند ، میشد موسیقی کلاسیک گوش کرد . من خونه اونا که میرفتم درس میگرفتم میشستم تمام این موزیک ها رو گوش میکردم . بعضی وقتا به من میگفت که خب من دیر میام ، انقدر موزیک میزاشتم که تمام مادر و خواهرش ذله شده بودند که چقدر این موسیقی با صدای بلند پخش میکنه .


اون میرفت ، مصطفی رضایی میرفت پهلوی حشمت سنجری . به من گفت که حشمت سنجری خیلی خوبه و تو هم باید بیای پهلو سنجری . اونم تو خیابون جمهوری اونجا آپارتمانش بود و برای اولین دفعه من رفتم پهلو سنجری و اونجا دیگه جدی شروع کردم به ، یعنی وقت زیادتری گذاشتم .....


خب بالاخره باز نگفتین خانوادتون ، پدرتون ، مادر اینها نمیگفتن شما برای چی داری میری ... چیکار میکنی و موسیقی چیه و درسش .....


 -  نه نمیگفتن ... آخه درسم رو داشتم میخوندم همون موقع . اونجا کلاس پنجم که تموم شد میبایستی میرفتیم یا ادبیات یا ریاضی یا رشته های دیگه . که من دیگه از دبیرستان ادیب بیرون اومدم ... چهارراه حسن آباد یه ، دبیرستان خصوصی بود ... مثل اینکه باید شهریه میدادیم . اونجا رفتم رشته ادبی . رشته ادبی خوندم و وقتی که تموم شد به خاطر اینکه خب شهریه میگرفتن و از لحاظ مالی یه کمکی بود ... رفتم دانشسرای عالی که معلم زبان بشم .


همون موقع هم پهلو سنجری بودم ... بعضی وقت ها نمیتونستم سر موقع پول بدم ، همیشه یادمه که به سنجری میگفتم ببخشید ایندفعه ... میگفت چی میگی ... حرف نزن ... برو ساز خودتو بزن . هیچوقت نمیذاشت که من بگم که پول رو مثلا هفته دیگه میدم یا اون شهریه که باید بدم .


همون موقع دیگه پهلو سنجری میرفتم ، ارکستر هنرستان هم درست شده بود که اول سنجری بود . سنجری بود . بعد از سنجری کنسرت ماینستر ارکستر سمفونیک ، لوئیجی پازاناری که خیلی ویولنیست خوبی بود و از هندوستان اومده بود ایران . اون موقع ها تو کافه ها و چیزهایی که بود ساز میزدند وآهنگ میزدند دیگه ، بیشتر هم خارجی بودند و کم کم دیگه ایرونی هم اومدند اونجا شرکت میکردند .....


تقریبا یه چند ماهی هم همون رشته هایی که رشته زبان بود با دکتر صورت گر ... و خیلی عجیب غریب که ما از اینکه این دست است ... این آب است  ... این چیزایی که انگلیسی مقدماتیه ... یه دفعه شکسپیر رومئو و ژولیت گذاشتن جلومون . من یادمه اون مقدمه رومئو و ژولیت یه هفته طول کشید من فقط and  و چیزهایی مثل این رو بلد بودم . .بقیه اصلا هیچ کدوم رو نمیدونستم چیه .


برای همین دیکشنری رو گرفتم و ببینم که معنیش چیه دونه دونه . همون موقع که میرفتم ارکستر یک درسی داشتیم دکتر عیسی صدیق ... یه کتاب هم نوشته بود ، سیر فرهنگ در ایران و مغرب زمین خب کتاب خیلی خوبی بود که در ایران چه خبر بود و در اروپا چه شد و تمام اون سیر فرهنگی رو میگفت .


دکتر صدیق نمیدونم مریض شده بود ... یکی رو آورده بود دامادش بود ... یکی از این اعضای خانواده خیلی آدم به نظر ما خیلی شل و ول و همه بچه ها مسخرش میکردن . حالا من موسیقی همش ادامه میدادم که کمتر میومدم دانشگاه ... بعد اومد امتحان سیر فرهنگ در ایران و مغرب زمین شد . بعد من داشتم مینوشتم ، این به من گفت که وقت تمومه ... گفتم بزار یه جمله بنویسم ، یه جملم رو تموم کنم ... نه باید بدی ... منم اصلا ورقه رو پاره کردم ... از این کارهای جوونی دیگه ... پاره کردم و بلند شدم گفتم گور پدر دانشگاه که بعد برم دنبال موسیقی .....


 


 


 


قسمت ۳:


اون موقع کتاب موسیقی تو ایران به جز هنرستان که چند تا پارتیتور و کتاب بود هیچ کتابی نبود . یک آمریکایی اومده بود ایران فارسی یاد بگیره پروفسور لینتن از دانشگاه کلمبیا یا دانشگاه دیگه . بازنشسته شده بود اومده بود  فارسی یاد بگیره ... یکی از دوستام با این آشنا شده بود و من دیگه مهمونش میکردم و ما بعضی وقتا روزای جمعه با هم میبردیمش  گردش و این حرفا .


این مریض شد و مثل اینکه عملش کردن ... من میرفتم دیدنش و این به من میگفت نامه هایی رو که مینوشت یا نامه هایی که میگرفت من براش پست میکردم . بعد خوب شد و به عنوان تشکر گفت من چیکار کنم برای تو .


گفتم برای من یه کتاب ساز شناسی که آدم یاد بگیره ساز شناسی ارکستر سمفونیک چیه . فک میکنم این اولین کتابی بود که تو ایران درباره ی سازشناسی بود . بعد یواش یواش جاهای دیگه هم شروع کردن به وارد کردن پارتیتور اینها که ما میتونستیم آثاری که میشنویم مثلا بتونیم ببینیم .


من خیلی کتاب جمع کردم . وقتی که بورس گرفتم تمام کتاب هام رو مصطفی پورتراب خرید از من . یه کتابخونه ... که بعدا که من احتیاج داشتم میگفتم یکیش رو قرض بده از اون کتاب ها .....


دوستی داشتم ، تیمور پورتراب ... برادر مصطفی پورتراب که اونم شاگرد سنجری بود . در همسایگی اونا پرویز منصوری بود که خیلی کتاب نوشته و ترجمه کرده ... این میرفت پهلو حسین ناصحی . گفتم من میخوام آهنگسازی بخونم . علاقه مند شدم به ... یه چیزایی در من بود که میگفتم باید یاد بگیرم بنویسم . یه چیزایی که آدم زمزمه میکنه میگه اینو یادداشت کنم .


یه استاد داشتیم ، دکتر هوشیار . خیلی ما اینو دوست داشتیم . اونم توی روانشناسی و ... آلمان درس خونده بود خیلی آدم باسوادی بود . خیلی علاقه مند شده بودیم به این . من اون موقع که ویولن میزدم ، حالا نت نویسی هم یاد گرفته بودم ... این فوت کرد . تو بیمارستان نمیدونم چی شد و این فوت کرد و دیگه ما هم خیلی برامون سخت بود . همش گریه میکردیم و من تو خونه برای اون مثلا آهنگ مینوشتم .


مثلا یه ملودی مینوشتم ، یادداشت میکردم ... از اونجا گفتم من باید برم اینکارو یاد بگیرم که بتونم برم بنویسم این ایده های خودمو . این بود که من به پرویز منصوری گفتم که من میخوام یاد بگیرم گفتم که تو داری پهلوی ناصحی میری منم میام شاگرد تو بشم ... اونم گفت باشه . اون چیزایی که یاد گرفته بود رو به من گفت .


بعد از چند ماه من انقدر عطش یادگرفتن داشتم اون مثلا 4 تا مسئله ... مسئله میدن میگن یه خط  ، ملودیه مثلا باید 4 صدای دیگه هم براش بنویسی . قوانینی داره دیگه باید استاد تصحیح بکنه و از این حرف ها ... که من رفتم پهلو اون . دوماه ، سه ماه  که یه شب به من گفت پژمان من تا اینجا بیشتر یاد نگرفتم گفتم خب من چیکار کنم وسط هوا همینجوری منو ول میکنی گفت بیا پهلو ناصحی ... گفتم دستمزدش زیاده من نمیتونم گفت من صحبت میکنم 2 هفته یه دفعه برو ... گفتم باشه .


منم تو اون موقع با تیمور پورتراب اون مثل برادر بود برای من هم با هم ویولن میزدیم هم میرفتم خونشون ، خیلی صمیمی بودیم . بعد به من گفت که تو بیا مثلا تو این کودکستان ها درس بده یه مقدار که وضع مثلا این چیزایی که میخوای بکنی ، اقلا پول داشته باشی یه مقدار که بری کلاس یا سازت رو عوض کنی ... گفت یه آکاردئون کوچیک بخر من برات درست میکنم . منم یه آکاردئون کوچیک خریدم شروع کردم تمام آهنگ های کودکستانی رو به من یاد داد . منم 2 ، 3 تا کودکستان میرفتم ... خب وضعم خوب شد دیگه از نظر مالی . دیگه رفتم پهلو ناصحی من هارمونی پهلوش تموم کردم . میگفتم میخوام آهنگ بنویسم میگفت نه ... تو تمام درسات رو باید تموم کنی بعد بیای آهنگ بسازی . خب منم نمیتونستم دیگه یه عطش داشتم .....


در همون موقع بود که وزارت فرهنگ و هنر چند تا ارکستر درست کرده بود که برن در تلویزیون برنامه اجرا کنند . یکی از این ارکستر ها ارکستر صبا بود . ارکستر صبا ... صبا فوت کرد حسین دهلوی شد سرپرست ارکستر صبا ، همیشه هم ارکستر صبا بود . من تو چند تا ارکستر میزدم ، یکی ارکستر دهلوی بود ، ارکستر صبا بود ... یکی ارکستر فروتن راد .


تمام این رهبر ها آهنگ مینوشتن . به قول آقای دهلوی میگفت ارکستر خوراک میخواد . خوراکش رو خود رهبر ارکستر تهیه میکرد . اونم شاگرد ... دهلوی هم شاگرد حسین ناصحی بود . در این موقع که پهلوی حسین ناصحی بود ، آقای سنجری بورس گرفت رفت اتریش که رهبری یاد بگیره . تقریبا 3 سال موند . به جای اون هایمو تویبرکه وینی بود ... که رهبر بود اومد رهبری ارکستر میکرد و هنرستان هم درس میداد .


حسین دهلوی و مصطفی پورتراب دیگه رفتن پهلوی اون که لیسانس آهنگسازی گرفتن هردوتاشون . منم حالا تو ارکستر دارم میزنم . منم شروع کردم به آهنگ نوشتن . شروع کردم دور از چشم حسین ناصحی . اون میگفت درست رو تموم کن اما من شروع کردم و خیلی میخواستم برم ادامه بدم چون که اون موقع تو ایران همش راجع به علم آهنگسازی صحبت میکردن من مثلا آهنگ مینوشتم خب بعدش نمیتونستم ادامه بدم ... چجوری این رو من ادامه بدم . خب تم اول اومده بعد تم دوم اومده خب بقیش رو چیکار کنم .


اولین آهنگی که نوشتم با همون ارکستر دهلوی . اسم آهنگ بود یه چیز مثل شبیه آهنگ های محلی بود که اسم ترانه ی روستایی ... یه همچین چیزی اسمش رو گذاشتم و اینو اجرا کردیم . تو تلویزیون اینو اجرا کردم دیگه خودمم خوشم اومد دیدم خوب صدا میده . در همون موقع رادیو یه برنامه ای داشت به نام برنامه موسیقی کلاسیک که سعدی حسنی که بعدا اومد رئیس اپرا شد در آلمان بود و اونجا تحصیل کرده بود ... از رادیو گوش میکردیم و علاقه مند شده بودیم .


اون موقع فکر میکردیم که موسیقی باخ چقدر شبیه موسیقی ایرونیه . به خاطر یه چیزهایی هست که من تو موسیقی ایرانی ، هست چهارمضراب و این چیزا . خیلی شباهت میدیدیم و خیلی شیفته باخ و بتهوون هم خیلی در من تاثیرگذاشته بود . اورتور اگمونت ، کوریلان و اینارو که شنیده بودم اصلا از حفظ میشدم اینارو .


 بعد یه موقع رفته بودم همون کلاس سنجری که بودم یک آهنگ به یکی از دوستانمون اونم ویولنیست قوی تر بود ... یه آهنگ بتهوون رو داشت یادش میداد . رفتم به سنجری گفتم که آقا این چقدر شبیه کار بتهوون ... گفت تو بتهوون رو از کجا میشناسی داری دو ... ر ... می ... فا ... سل ... لا ... سی یاد میگیری . گفتم شنیدم شبیه اگمونت . گفت این شبیه اگمونت ولی این اثر بتهوون .....


خب حالا من اینا رو گوش میکنم . نت هاش هم بعضی وقتا دیگه میخریدم میرفتم از رو اونا گوش میکردم ، آنالیز میکردم ... این آکورداش چیه ... ساز بندیش چیه ... چیکار کرده که این خوب صدا میده . من تقریبا ... بعد اون موقع هم تو ارکستر میزدم و همینجوری هم خود آموز و خیلی هم خوب صدا میداد . الانم که نگاه میکنی دیدم مثلا آهنگاش رو گیر آوردم یکی از بچه هام ... یه آهنگی نوشتم در کنار جویبار ... خیلی دیگه اون موقع گل کرد و چند تا از بچه ها اجراش کردن و الانم که دائم پرت و پلا نیست هیچکدوم همش درست بود . اونم نتیجه این بود که من هم گوش میکردم ... تو ارکستر هم گوش میکردم هم کتاب هایی که ... پارتیتورهایی که نوشته شده بود نگاه میکردم اونجا .


خیلی خوشم میومد یه جاهایی که مثلا سازهای بادی مثلا خوب نمیزدن سنجری میگفت ساز بادی ... منم اینو باز میکردم ... اینو ابوا و کلارینت مثلا فلوت اینا ، کجا ها خوب صدا میده ... کجا ها بد صدا میده ... کجاها خیلی تیز . تمام اینا رو هی داشتم همونجا یاد میگرفتم .


یه موقع میگفتم ویولن سل یه خطی مثلا اشکال داشت تمرین میکردم خب من نگاه میکردم مثلا اینجا ویولن سل اینجا چقدر بم صداش اینجوریه و صداهای بالا ... اینا همینجوری یاد میگرفتم .


حالا اون آهنگ اولی که نوشتم یادمه 300 تومان پول گرفتم . یک آهنگ نوشتم که تم و واریاسیون بود . یه تم نوشتم که با سنتور شروع میشد و واریاسیون های مختلف . 1500 تومان گرفتم . همه جمع شدن دور ما پژمان تو 1500 تومان ... خیلی پول بود . ما یه ماه میومدیم ارکستر میزدیم 150 تومان میگرفتیم . اینجوری بود .....


تمرین هایی که میکردیم تو تلویزیون پخش میشد من خودم هم نوازندش بودم ، آهنگسازش هم بودم . رئیس باله  نژاد احمد زاده در کنار جویبار رو که شنید ، اونم تلویزیون بود . همونجا قبل از اینکه ما بریم گفت که تو پژمان موزیکت خیلی برای باله خوبه . برای ما باله بنویس . گفتم باله بنویسم ... گفت برای ارکستر ، من خیلی دوست داشتم برای ارکستر بنویسم . گفت که  من میدم اجراش میکنم . یه سفارشی به ما داد و منم نوشتم .


خودم بردم پهلوی سنجری ... بعد شروع کرد به اینکه این چیه نوشتی و شروع کرد به ایراد گرفتن . یه موقع میگفت اینو که نوشتی میتونی بخونی منم خوندم آره همینجوری خوندم .


حالا سلفژم خیلی اونقدر خوب نبود که بتونم دقیق بخونم ، یه چیزی شبیه اون بود گفت نه غلط میخونی و اینا . گفتم که انقدر نوشتیم حالا اجرا نمیشه ... بعد اتفاقا اون موقع شروع شده بود که اپرا ... اپرا رو بیارن تو ایران . یه گروه رو از ایتالیا آورده بودن . رهبری بود که استخدام کرده بودن ... خیلی موزیسین خوبی بود . به من گفت که تو استعداد چیز داری ... باید بری درس بخونی ... گفتم انشالله .....


قسمت ۴:


من تو ارکستر هنرستان میزدم . یه خرده تمرین بود که چجوری تو ارکستر آدم بزنه و اونجا هم همینجوری سولو نیست که اینجا نظم و ترتیب داره ، هر یک شانزدهم ثانیه هم حساب . اونجا یه خرده تمرین کرده بودم بعد همون تیمور پورتراب بازم اینجا گفت چرا نمیای ارکستر ... الان وضعت خوبه ، نوازندگیت خوب شده بیا ارکستر . گفتم بابا ارکستر سخته گفته بیا یه خرده هم یاد میگیری اونجا دیگه .


منو معرفی کرد به هایمو تویبر . هایمو تویبر هم گفت که ویولن دوم برو اون پشتا بشین . حالا من رفتم ... بعد یه آهنگی میزنه یه اثر ازلیست ، لو پرلود . مشکل ... اصلا من اصلا اگر نگاهش هم میکردم ، باید دونه دونه نت ها رو چیز میکردم ، نت خونی میکردم . اونجا منم باید بشینم بزنم دیگه ... نمیشه که من اونجا باشم . منم شروع کردم به ادا در آوردن .


بعد اونجا حس کردم مثل اینکه من توی هوا ، تو یه حبابیم ... هیچی نمیفهمم ، که تو این فضا من دارم ویولن میزنم . یه حس خیلی عجیبی بود که از این دنیا اصلا خارج شده بودم . انقدر سر و صدا های مختلف ... صدای ویولن ، کلارینت ، ابوا ، سنج ... اصلا یه چیز عجیب غریب . رفته بودم آسمون هفتم سیر میکردم .


اونوقت شب بود گفتم اینا رو دیگه باید یاد بگیرم . دونه دونه هی تمرین ... هر شب تمام این نت ها رو میاوردم که تونستم بزنم . حالا نمیدونم چقدرم خوب میزدم ولی خیلی قطعه ی سختی بود . یواش یواش دیگه من شبا مرتب تمرین میکردم ... البته اونم اون وسط آهنگسازی هم میکردم . ارکستر دهلوی هم میزدم و از این حرفا .....


راجع به ازدواجتون که کی ... کجا ... چی .....


-  والا اون موقع که من شروع کردم به ... پهلوی ناصحی بودم یواشکی داشتم آهنگ میساختم ... چون با برادر پورتراب دوست بودم و با پورترابا ... میرفتم پهلوی پورتراب . مثلا اون موزیک مینوشت ... مثلا خب من داشتم یاد میگرفتم دیگه اظهار نظر میکردم . اونم راجع به موسیقی من اظهار نظر میکرد . ولی خب اون استاد بود و من شاگرد بودم .


یکی از شاگرداش ، شاگرد خیلی فعالی بود و هم سنتور میزد هنرستان بود ... آکاردئون هم میزد . خود پورتراب هم آکاردئون میزد هم پیانو میزد هم آکاردئون دیگه ... یه خانمی بود به نام هما بحرینی . که پورتراب ... اون داشت هارمونی میخوند ، پورتراب به خانم ... همسر آینده من ، میگفت برو به پژمان هارمونی هات رو نشون بده . از همونجا دیگه شروع شد ... شروع شد و بعد خب با هم بیرون میرفتیم و کنسرتی بود و این چیزی بود .


بعد صحبت شد حالا دیگه آقا بیرون رفتناتون بسه و حالا این پسر ... جوون و حالا افتاده تو موزیک . درسش هم تموم نشده ، لیسانسم نگرفته . لیسانسشم تموم نشده . موقع ازدواج شد ... بعد خانواده خانم اولم گفتن که این چیه رفته ویولن میزنه و این لیسانسش رو باید بگیره .


گفتم خانمم گفته بابا این لیسانسش یه درسش مونده قهر کرده ... میتونه بره چیز کنه .


لیسانس ردی ...


به دادم رسید و منم رفتم یه نامه نوشتم دانشگاه که بعد نمیدونم به خاطر اشکالات خانوادگی و فلان و این حرفا خلاصه نگفتم دعوا کردم و پاره کردم ورقه رو ... خلاصه قبول کردن که من بیام امتحان بدم ... یادمه بهش گفتم همین که هستم میخوای بخواه نمیخوای نخواه . و منتقل کرده بود به پدر ، مادرش و اینها ... خلاصه رضایت دادن که ازدواج کنیم .....


ازدواج کردم . ارکستر سمفونیک دارم کار میکنم . موسیقی مینویسم . وضع مالیم هم خیلی خوب شده . حالا یه اشکال پیدا شده ، سربازی نرفتم . ما رو فرستادن شیراز . مرکز پیاده . رفتیم اونجا برای خدمت و صبح ها همش کلاس بود و رژه و شامگاهی و فلان ...


یه دفعه عکس بچه رو فرستادن که بچه متولد شد . پسرم ... پسر بزرگم به دنیا اومد . بابک ، که الان نقاش شده . حالا بابا سربازیه اونجا هم مسائل خودشون رو دارن دیگه . شبا تا دیر وقت یواشکی میرفتیم تو همون مرکز پیاده ... چراغی گیر میاوردیم که شروع کنیم به درس خوندن که نمره خوب بگیریم که بتونیم انتخاب کنیم ... که منم چقدر شبا چون که اصلا خواب به اندازه کافی نبود دیگه ، صبح ها رژه برو و بدو و بعد هم برو سر کلاس ها و ... چقدر تنبیه شدم .


منو تنبیه میکردن که شب باید نگهبانی بدم . حالا اون خواب و اون چرت زدن ... حالا باید نگهبانی هم بدم . بعد تونستم انتخاب بکنم . نمره خوب آوردم ... گفتم تهران . تهران اومدم گفتم حالا دیگه بایستی ... درسته که دارم خدمت میکنم از صبح میرم تا شب اونجام دیگه ... رفتم یه نامه نوشتم به آقای پهلبد که وضعم اینجوریه باید بیام ... بالاخره ارکستر باید بیام و ... قبول کردن که من چند روز در هفته رو سر ارکستر برم .....


یه آقایی بود که ... به نام اسدالله پیمان ، که توی رادیو بود بعد اومد وزارت فرهنگ و هنر ... شبا میومد بالا تمام به کسایی که فیلم میگرفتن یعنی پخش میکردن ... 2 ، 3 تا چیز بود دیگه ... 2 ، 3 نفر بودن که دوربین داشتن میگرفتن . اون از اونجا میگفت مثلا الان برین رو خواننده ... الان برین رو ویولن سل . یه آهنگ هم من تنظیم کرده بودم منیر وکیلی میخوند . اونم خیلی تشویق کرد گفت که برای منم آهنگ درست کن و این حرفا .


اسدالله پیمان هم اونجا بود ، تو همون ، قبل از اینکه برنامه اجرا کنیم ... گفتم خب اجرا نمیکنه و اینها ... گفت نتش رو به من بده من میبرم به پهلبد نشون میدم . پهلبد اغلب میومد تمرین های ما رو گوش میکرد . بعد یک روز گفته بود شما چرا آثار موسیقیدان های ایرونی رو نمیزنید .


سنجری هم گفته بود چیزی نیست آدمی خیلی نداریم . خودش هم مینوشت . خودش مینوشت ، قطعات خودشم اجرا میکرد . بعد گفته بود نه کم داریم و نمینویسن و یه اینجوری ... گفت چرا میگی نیست . مثلا همین پژمان .


اون چیزو اسدالله پیمان نشونش داده بود دیگه ... گفته بود این پارتیتور و از این حرفا ... آهنگسازی ایرونی رو بزنه و این حرفا . از اون شد که سنجری به من گفت قطعت رو بیار بزنیم . منم تو ارکستر دارم میزنم ... تمرین میکردیم که بریم تلویزیون . مثلا فردا شب بریم تلویزیون .


پهلبد ، سنجری رو اشاره کرده بود که بیا اینجا . نمیدونم چی گفته بودن ... سنجری اومد گفت آقای پهلبد تو رو میخواد . منم رفتم اونجا تو حیاط و گفت باریک الله خیلی آهنگ قشنگی ساختی ولی این آماده نیست . فردا شب نباید بزنند . گفت تو به من قول میدی اگر من تو رو بفرستم خارج برمیگردی ... میگم کور چی میخواد ، دو چشم بینا ... اون روز یعنی یکی از بهترین روزای زندگی من بود .


بدون اغراق از میدون بهارستان تا بلوار کشاورز دویدم .....


 


قسمت ۵:


بورس گرفتم رفتم وین ، شروع کردم به درس خوندن و از سال اول من یه کلاسی داشتم . یه پروفسور مرحوم شده اونم هم کمک خیلی به من میکرد از هر نظری ... هر وقت بی پول شدم به من میگفت بیا آقا بهت پول قرض بدم که هیچوقت نمیگرفتم .


به من گفت که ... گفتم گیر من این چیزاست . آهنگام رو نشون دادم گفتم از این بیشتر برای من سخته . نشست پشت پیانو یه قطعه از بلا بارتوک اومد نت خونیش خیلی خوب بود . بلا فاصله مثل کسایی که بدون اینکه تمرین کنن همه رو زد و یه چیزایی برای من توضیح داد و دیدم خیلی از اشکالاتی که من داشتم برطرف شد با این چیز . یه کلاس داشت به نام ، فرم موسیقی مثلا تم و واریاسیون چیه . گفت یه تم بنویسید که برامون هم شرح داد که چجوری مثلا موتسارت چیکار کرده ، بتهوون چیکار کرده ... راه و چاهش رو یاد داد .


منم یه تم نوشتم که واریاسیون روش کار کنم . گفت اگر اینو تموم کنی من اینو میدم اجرا کنن . هنوز ماه اولمه قول داده که اگر تموم کنم اجرا میشه . خب من هی مینوشتم ، برای من هی میگفت بعضی وقتا این کار خوبه ... هی یاد میگرفتم . البته اون تمام سال طول کشید . یه قطعه حالا گفتم اسم اینو چی بزارم ، گفت کنسرتو برای 9 ساز . حرفش رو گوش کردم ، کنسرتو برای 9 ساز .


بعد گفت که من میدم سولیست های رادیو وین این رو بزنه . بالاخره این تموم شد . صحبت کرده بود ... شروع کردن به تمرین کردن . منم سر تمرین هاشون میرفتم . حالا آلمانی هم بلد نیستم آخه اونقدر . چند ... مثلا 7 ، 8 جلسه کلاس زبان آلمانی رفتم . و بیشتر اوقات یا انگلیسی صحبت میکنم یا آلمانی یه کم . بعد اینا بیشتر سولیست های ارکستر سمفونیک رادیو وین هستن دیگه . همه مسن و همه اینا ها هم تو وین یه جوری ... هر کسی مثلا تو موسیقی هست تو ورزش هست . یه تیتر دکترا هم دارن . دکتر رتم باخر که مثلا سولیست اونا هم بود .


هی دیدم آقا این قطعه رو خیلی دارن کند اجرا میکنن . منم دست و پا شکسته آلمانی گفتم ، این خیلی کند ... گفت خیلی سخته . گفتم اینجوری که نمیشه . گفت خودت بخون ببینم . حتما گفتم میگن حالا این بچه از ایران اومده حالا به ما میگه که کند میزنین یا تند میزنین .


منم از حفظ بودم اونا رو گفتم ... همینجوری . اینو که زدم دید همه رو درست خوندم . اون موقع موسیقی سریال که شونبرگ درست کرده بود پیروانشون اینا خیلی همه جا رو گرفته بودن اونا . اینه که خیلی کسا میومدن موزیک هایی که مینوشتن نوازنده ها ، اگر غلط هم میزدن نمیفهمید . بعضی وقتا امتحانشون اینه که اینی که تو نوشتی چیه ... این رو اون اساس بود که اینم حتما از اوناست . گفتن بخون تا خوندم نشست ، زدن .....


یه معلم پیانو داشتم تو وین ، خودش آهنگساز آوانگارد بود ، یه خانمی بود همیشه با من بحث میکرد . گفتم اینارو دوست ندارم و چیه . یه روزم اتفاقا به داوید یه چیزی گفت که ... گفتم من دوست ندارم اینو . گفت اول برو بشناسش بعد انتقاد بکن بگو دوست ندارم ... گفتم باشه .


رفتم کلاس چیزم برداشتم ... یه واحد برداشتم موسیقی دودکافونیک . خب اونم کسی که درس میداد خیلی معلم خوبی بود . شاگرد شونبرگ بود . خیلی کار داشت و شنیده بودیم اینا خلاصه یواش یواش یاد گرفتم . من کار خودم رو دارم میکنم کار کلاسی که داوید باید ببینه ، در ضمن اینم باید آهنگ مینوشتم هر دفعه . یه قطعه نوشتم که چاپ شد اونجا ... به نام سونات برای ویولن آلتو و پیانو اونم همش به سفارش داوید بود . نوشتم داشت همینجوری نت خونی میکرد ... بعد دیدم این صدا یه چیز عجیب غریبه مثل موزیک آوانگارد و اینا . بهش گفتم ببخشید آقای داوید . اینو چی زدین ، این اصلا ... من اصلا همچین هارمونی تو مغزم نیست . گفت خودت نوشتی ... بعد به من نشون داد . دیدم راست میگه . گفتم هدف من این بوده که بیام فرهنگ خودمون رو درست کنم اینا رو چیکار دارم . دیگه سر اون کلاس نرفتم .


این شد که دیدم تاثیر میکنه بدون اینکه خودتون بخواین . اثر میزاره دیگه ... اینجوریه . که همون چسبیدم به کارای ایرونی که تو مایه های ایرونی . چه ریتمش باشه ، چه آهنگش باشه ... روی اینا کار بکنم .....


سال دوم اومدم ، آقای داوید معلممون دیگه رفته . اومد ایران . آقای داوید اومد ایران بعد منم موندم با آلفرد اوهل . حالا رفتم کلاس آلفرد اوهل ، یه آهنگساز خیلی معتبر وین بود در اون موقع . اونم همش مارو تشویق میکرد . هی میگفت خیلی خوبه . منم میگفتم یعنی چی خیلی خوبه ... اقلا پهلو داوید یه چیز به ما یاد میداد .


 تنها چیزی که من پهلوی اون یاد گرفتم ، ساز های ضربی رو چجوری میتونیم با هم دیگه قاطی کنیم ریتم های مختلف ... که منم حرفش رو گوش کردم یه جا به کار بردم دیدم خیلی خوبه . ولی از داوید من خیلی چیز یاد گرفتم . هر دفعه که میرفتم یه مسئله رو به من میگفت . بعد اونجا شروع کردم به آهنگ نوشتن ... بعد دیدم بورس ما نمیاد .


بعد من بچه دو ساله داشتم ... مادرم اونجا بود ... اومده بود کمک کنه . من و خانمم هم که داشتیم آکادمی درس میخوندیم . اصلا چیزی نمیومد ، بورسیه . بعد اتفاقا داوید همون موقع به من گفت که من میرم ایران صحبت میکنم . بعد برگشت اینجا کنسرت داشت به من گفت یه قطعه بنویس . منم شروع کردم به یه قطعه ای که هنوز جزء آهنگ های خوبم هست دیگه .


سال دوم آکادمی نوشتم . راپسودی ... راپسودی ایرونی . اسمش رو گذاشتم راپسودی ... ارکستر رادیو وین هم زد . حالا این وسط معلم من ، استاد من عوض شده . بعد یه کلاس ساز شناسی داریم ... آقای هاینتس سان داور . رفتیم پهلوش اونم شروع کرد و دید که یه مقدار یه ایرونیه ، یه عرب ، یه هندیه ... آدم های مختلف میان اونجا دیگه . شروع کرد که بله این آدم ها مثلا در عراق ، در فلان ... اصلا نمیدونن ارکستر یعنی چی و از این حرفا ... که یه خرده شما ها هیچی نیستین و ما هستیم .


بعد گفت خب کسی چیزی داره . هیشکی دست بلند نکرد . گفتم من دارم . نتم رو آورده بودم همون که بورس گرفتم به خاطرش ... نشونش دادم گفت تو کجا درس خوندی ... گفتم ایران . گفت از ایران اینا رو یاد گرفتی ... گفتم آره . گفت از این به بعد اول قطعاتتون رو میارین پژمان میبینه ... بعد بیارین پهلو من .


اینو بچه ها میومدن اینجا ... حالا منم میخواستم ازش درس بگیرم دیگه . میگفت تو خونه بیا . حالا اون راپسودی رو دارم مینویسم . اتفاقا یه پیشنهاد خوبی کرد آخرش  گفت اینجوری کن منم دیدم ایده ی خوبیه . حالا میخواستن اجرا کنن اینو ... حالا آلفرد اوهل خب دید که این آهنگ تموم شده گفت که اینو اجرا کنین . اونم با همه ی اینا آشنا بود دیگه ... بعد گفتن ، یه رهبر دائمی داشت به نام کارل اتی ... تمام کارهای  آهنگساز های اتریشی رو ، آلمانی اتریشی رو اون اجرا میکرد .


قرار بود که اون اجرا کنه . بعد این آقای سندوقر که معلم سازشناسیمون بود . خودش خیلی پیانیست خیلی هم خوب بود . یه ارکستر کوچیکی هم داشت . گفت این شاگرد منه ... کلاس چیز من میاد ... من باید رهبری کنم . گفتم حالا هرکی میخواد رهبری کنه .


اتفاقا 2 تا قطعه داشتم . یه این قطعه بود راپسودی ... یه قطعه دیگه به نام پارسیان نوشته بودم ... اور تور پارسیان ... خیلی خوب اجرا شد و ضبط شد و اونم دگه یز رادیو پخش میشد دیگه ... هر چی اونجا ضبط میشد از رادیو پخش میشد دیگه . حالا اسم منم میگفتن پشمان ... یکی میگفت پگمان .... آلفرد اوهل به من میگفت پگمان ... اون یکی میگفت پشمان .....


 


قسمت ۶:


من این راپسودی رو که فرستادم ... فرستادم ایران . فرستادم گفتم خب این گزارش تحصیلی من دیگه ... از اونجا بود که به من گفتن اپرا بنویس . نزدیکای تابستون بود . زنگ زدن یا نامه گرفتم ... اینو یادم نیست ، که اپرا داره اجرا میشه . اپرا رو میخوان بسازن و یه مقدار تکست فرستاده بود که تو اپرا بنویس .


من اصولا با اپرا میونه ی خوبی نداشتم . همش مثل بقیه که میگن دیگه ... همش یه مشت جیغ جیغی میکشن . من تقریبا هفته ای 3 ، 4 دفعه میرفتم اپرا ... همش ارکسترش رو گوش میکردم که این سازا چیه . خیلی ساز ها رو ما تو ایران نداشتیم میخواستن یاد بگیرن ... مثلا توبای واگنر . واگنر برای ایده های خودش سازهایی که نبوده سفارش میداده .


میگفته من یه همچین صدایی میخوام . بعضی وقتا اپرای واگنر رو که گوش میکردم ... مثل اینکه آدم توی دریا... توی دریا افتاده انقدر صدا عجیب غریب به نظر میرسه و انقدر قشنگه .....


اون موقع بود که اپرا بنویس و حالا با این سابقه ای که دارم از اپرا هم بدم میاد ... گفتم چیکار کنیم با این . چند تا چیز سفارش داده بودن که البته آخرش رسید به همون یه اپرای تک پرده ای نوشتم . یه کتابداری بود که پارتیتورها رو که میگرفتیم ... بعد میگفتم آیا مثلا نوار فلان اثر رو دارین ... میگفت آره . رفتم گفتم نوار اپرا وردی رو بده . چون که اجراش رو لئونارد ورساین اومده بود وین منم تو تمریناش دزدکی رفتیم با یه عده اونجا بودیم .


هم نوارش رو میزاشتم ، هم مطالعه میکردم . تو اپرا ، نوشتن اپرا یه خرده مشکلیش اینه که شما بالانس خواننده ها و کر رو اون بالا باید داشته باشی و ارکستر . ارکستر نباید جوری باشه که خواننده هارو محو کنه . انقدر صدا یا خط انقدر زیاد باشه که اونا رو ... مثل موزیک فیلم که اونقدر صدا رو بلند میکنه که خود فیلم اصلا فراموش میشه و همش موسیقی رو داری گوش میکنی .


اونم یه همچین حالتی داره . خب نوشتنش این تناسب خیلی مشکله . اگر به صورت آزاد باشه آدم خیلی ... یه موزیک دیگه مینویسه . حالا کسایی هم هستن که خیلی ارکستر پر مینویسن مثل واگنر دیگه . با اون عظمت و این چیزا ... خواننده های مخصوص داره . میگن  Wagner Signer'sآدم هایی هستند همه قوی هیکل ... صداهای خیلی رسا که میان اینا دیگه با ارکستر مقابله میکنند . اگر یه خرده ضعیف باشند ، ارکسترهمه رو میپوشونه ... یه جا انگار خواننده فقط داره لب میزنه ، اینا رو دیدم .....


اولین اپرایی که نوشتم خب خیلی حالت روستایی داشت . جشن دهقان ، اسمش رو گذاشتم .


اپرای جشن دهقان .....


-  بله . یه جوری شد که هم خودم با اون چیزایی که در ذهنم بود ، همه داستان های شاهنامه و اون چیزا کار بکنیم ... اساطیری و بعضی ها هم که غیر اساطیری . بعدش وقتی اجرا شد هم بچه های ارکستر خوششون اومد ، هم خودمم علاقه مند شدم ... علاقه مند شدم که بریم حالا دیگه جدی تو اپرا من تحقیق بکنم .


اینه که اپرا خیلی خوب بود ... یعنی وسیله ی خوبی بود . مثلا آدم بیاد اونو چیکار کنه ... با ارکستر نشون بده . همه چیز رو میشه . یه داستان بگی یه موزیکی بیاری که حالت حماسه ای داره ، بعد بگی این مال سیاوش مثلا . ولی اپرا یه چیزیه ، هم نمایش ... هم با اون احساس آدم میتونه  زبون خودش ... خیلی ، خیلی مهم که مثلا یه چیزی که من بعدا متوجه شدم ، آدم باید واقعا هرچیزی رو مطالعه بکنه .


وقتی مطالعه کردین یواش یواش علاقه مند میشین ، بعد زبون اون رو یاد میگیرین چیه . بعد دیدم اوه تو اپرا چه چیزایی هست ... که چه چیزایی رو نشون میدن با این موزیک . آثار خیلی عظیمی وجود داره . که حیف که از بین بره این چیزا . چیزی که خیلی مهم تو اپرا ، تضاد باید زیاد باشه . اگر تضاد زیاد نباشه ، موزیک زیاد جالب نمیشه ... مثلا ایتالیایی ها خیلی خوب فهمیدن .....


بعد اپرا دلاور سهند که قرارداد بستن ، یعنی وزارت فرهنگ و هنر ، آقای پهلبد گفته بود که کسایی که میتونند موزیک بنویسند ... آهنگسازای خوبین ، باهاشون قرارداد ببندین ماهی 4 هزار تومان . خیلی بود اون موقع ماهی 4 هزار تومان ... که با هرکسی اقلا سالی یه قطعه بنویسه . که بیشترش هم من رفتم . تمام چیزهایی که اجرا میشد کار من بود . بعضی وقتا هم کار چند نفرمون به صورت کنسرت .


مثلا ملیک آصلانیان بود ، آقای استوار بود یا مثلا باغچه بان ... یه برنامه اجرا میکردیم اینا . مسئولین گفته بودند خب حالا میخواین همش با آثار خارجی چیز کنین ... از اون موقع فهمیده بودند که باید با آهنگساز ها قرارداد بست . کار به نظر من خیلی خوبیه ، راهش هم همینه . خیلی علاقه مند شدند به اپرا .


با زبان گفتم ... گفتم با زبان خودم دارم موزیک مینویسم . یه حالت دیگه داره . فورا فکر کردم آه ... الان میرم بابک خرمدین و این و اون و تمام چیز های قهرمان های اسطوره ایه که تو تاریخ همیشه فکر میکردم اگر من موسیقیدان بودم ، اینا رو مینوشتم . اون یه چیزی تو همه ی ماها هستش دیگه .


حمله ی اعراب و این حرفا و بعد قهرمان هایی که اومدن اونجا مبارزه کردن ... آدم دوست داره اینا رو نشون بده . در نوشتن دلاور سهند اون چیزایی که من در دبیرستان و کلاس تاریخ یادمه راجع به بابک یه چیزایی میدونستم . بعد نشستیم یه داستان ساختیم ... دلاور سهند . بعدا فهمیدیم دلاور سهند نبوده ، محله بابک سبلان بوده .....


بعد که اومدم ایران ، آقای استوار با هم دوست شدیم . تفاوت سنیمون خیلی با اونا زیاد بود . گفت پژمان قبل اینکه تو بیای این کار رو بکنی ، همه ی آهنگسازا جمع شده بودند که اپرا چجوری مینویسن ... جلسه میکردن . حالا تو اومدی تند تند اپرا مینویسی ، یه خرده اوضاعت خراب . بعد که اپرا تموم شد ، گفتم حالا برم به طور جدی بشینم . به طور جدی بشینم و این اپرا رو از نو مطالعه کنم که ... خیلی کتاب خوندم . شروع کرده بودم یواش یواش و این فکر اپرا برای تراژدی سیاوش ... اصلا تراژدی عجیب غریبیه ... اصلا بی نظیر .


بعد هم من با بچه های اپرا خیلی صمیمی بودم . همه پشت صحنه مثلا بودن . خواننده ها میخواستن اجرا کنند حرف میزدیم و ...


اینجا یا وین ...


-  نه توی ایران که اومدم .


یه دکوراتور داشتیم به نام تئو لا . با خانمش اومده بود چندین سال تو ایران بودن . اون به من همینجوری گفت ... ایرونی ها درام دوست دارند ، درام های ایتالیایی ... گفتم آره ... موتسارت و اینها نمیخوره به ایران . اون خیلی عالیه ولی منتالیتی ایرونی ها خیلی چیزهای درام . اونا میپسندن خیلی . یعنی منم تو همون چیز ... آدم یواش یواش اون چیزا جمع میشه دیگه . گفتم سیاوش بسه دیگه ... موفق اگر بیاد نوشته بشه و از این حرفا .


که متاسفانه نشد . آخرین اپرایی که نوشتم تو ایران به نام سمندر، خود محمدرضا اصلانی نوشت . و اون چیزایی که نوشت ، خیلی برای اپرا خوب بود . و برای اپرا یه عده مثلا میومدن ، همینطور با حرف ، که موزیکم زیرش بود ... با حرف اینا خیلی چیزای خوبیه . از اون موقع فکر کردم که ما اپرا رو مثل اپرای کلاسیک نگیریم . اسمش رو گذاشتم نمایشنامه ی موزیکال .


یه نمایشنامه ای که موزیکال . یه جا حرف میزنن مثل اپرت خیلی حرف میزنن ... یعنی حرف بزنن برای ما یه خرده ثقیل ... زیر حرف زدن ها با ریتم و موزیک ، اون حال اون کلام آدم موزیک بنویسه . گفتم تجربه کنم این کار رو .


سازهای ضربی خیلی به موسیقی آوردم و ... ولی یه اشکالی داشت ، این بود که همه موقع تمرین گفتن وردی و پوچینی و این اسم های بزرگ اینا سختن خیلی . کار مثلا احمد پژمان که چیزی نیست درمیاریم که ، این چیزی نیست .


این آخرین اپرا خیلی جریانش جالب شد . هی میگفتم اینا ریتماش مشکله ها ... آقا ما اپرای اتللو رو مثلا دو هفته ای درآوردیم . اپرا اتللو معلومه که وردی ... اونم شکسپیر و وردی اینا با هم شدن معلومه اپرا وردی فکر میکنید سخته . اپرا من سختتره ولی به اون خوبی که نیست نمیگم که مثل اوناست که .


نزدیک شب ماقبل اینکه بیان چیز بکنند ، دیدم اوضاع خرابه . خیلی جاهاش رو حذف کردم .گفتن اینو نزنیم اونو نزنیم ... آقا نمیشه ... گفتم بهتر از اینه که خراب کاری بکنین . اینجوری شد که اصلا معلوم نشد اپرا چی شد . خیلی قسمت ها پرده میفتاد مردم موزیک گوش میکردن .....


 


قسمت۷:


 


چطور شد رفتین کلمبیا ؟


-  والا من استادم داوید به من خیلی میگفت ... میگفتم میخوام برم آمریکا به من میگفت وین بمون . خب بیا خارج از شهر زندگی بکن بچتونم مثلا میفرستیم اینجا درس بخونه ... خب اینجا هم که رابطه داره کار مینویسی و اجرا میشه و این حرفا .


من از لهجه ی آلمانی و اتریشی خیلی بدم میومد ... خیلی خنده داره ها این دلیلی که دارم میگم . الان فکر میکنم فکر درستی نبود ... این فکر اصلا درست نبود که من فکر کردم آمریکا میرم موزیک فیلم هست و فلان و این حرفا ... حالا میرم درس میخونم اونجا بعد حالا ممکنه که اونجا یه فرصتی باشه یا مثلا خب میرم تخصص در مورد موسیقی ایرونی میگیرم که بتونم اونجا کار بکنم ... اصلا خیلی ناامید شده بودم از وضع ایران امروز .


3 سال قبل از انقلاب بود . یه چیزی دیگه که منو یه جوری سوق داد به این که برم خارج ... این بود که یه موقع من اتریش درس خونده بودم و اومده بودیم ایران و همه از ما میپرسیدن خب مدرسه پسرت مثلا کجاست و کجا ... گفتم نه مدرسه عادی میره ... گفت چرا مدرسه آلمانی نمیفرستی یا مدرسه آمریکایی ... گفتم برای چی بفرستم . این تعصبات رو داشتیم اینجا .


بعد میرفتیم تو پارک مثلا این پارک ملت میدیدم همه با بچه هاشون همش دارن انگلیسی حرف میزنن یکی فرانسه حرف میزنه . گفتم بابا ولش کن به زنم گفتم بلند شیم بریم اینجا اومدیم ایران ... اینجا همه دارین خارجی صحبت میکنن . تعصبات اینجوری داشتم دیگه . این بود که گفتم بریم اونجا و بعدم درسم تموم بشه و از این حرفا ... که  دیگه انقلاب شد وسط تحصیلم .


شما بورس گرفتین یا با خرج خودتون رفتین ؟


-  نه با خرج خودم رفتم .


من دانشگاه ، اول که تالار بودم . تالار قرارداد داشتیم و به خاطر اینکه ما یعنی من ... آقایی بود که اول کارگردان اپرا بود بعد رئیس اپرا شد . بعد این اومد رئیس کل تالار کل موسیقی شد . به نظر من آدم صالحی نبود . چون که یه چیزایی دیده بودم ازش . این که رئیس شد دیگه دیدم خیلی بد جوری شد این اومده حالا در کل قضیه ... حالا من بعد از سالیان دراز گفتم من قرارداد داشتم ... موزیک بنویسم چه ربطی داره اصلا کسی که مثلا وزیر فرهنگ و هنر گفته بیاد رئیس تالار بشه به من چه ربطی داره ... من موزیکم رو مینویسم .


اینجوری فکر نمیکردم . یعنی یه احساسی داشتم وقتی که بعد از 3 سال برگشتم ایران ، و یه مصاحبه با من کردند . یکی از دوستام تو مطبوعات بود و گفت بیا یه مصاحبه کن ... گفتم باشه . تیترم زده بودن . گفتم اینجا وقتی تو خیابونا راه میرم مثل اینکه مالک اینجام . این احساس تو منه . اینجا مالکم . من اونجا ها مالک نیستم . یه آدم غریبه ام هرچقدرم هر چیز بشه .....


من بعضی وقتا از خودم سوال میکنم که چرا من تصمیم گرفتم برم آمریکا . همیشه پشیمونم .


چرا ؟


-  برای اینکه آمریکا از هر چیزی که پول ازش درمیاد ، اونو بزرگ میکنه . چیز هنری اونقدر نیست ... نمیگم هنرمند نیست ... هنرمند هم خیلی زیادن و با استعداد ولی من بیخود رفتم اونجا واقعا . و از نظر فرهنگی هم ما خیلی دوریم از اینا . یه فرهنگ دیگست واقعا . خیلی چیزا رو میبینیم که دوست نداریم ... نمیخوایم . من نمیخوام بچه هام مثل اونا بشن . یا ما هم مثل اونا بشیم . اروپا متعادل تره . یه چیزی که از آمریکا یاد گرفتم ... اینه که ، یه دفعه مثلا نگم این بده این خوبه . تو همون بدی اگر دقت بکنم چیز خوب میتونم گیر بیارم .


یه چیزی ، یه اتفاقی که در من افتاد . این بود که فهمیدم باید به هرچیزی که خوبه احترام بزارم ... نگم اون چیزی که فقط من فکر میکنم خوبه .....


یکم راجع به خود تالار رودکی هم قرار بود یه توضیحی بدین ، که چی شد داستان ...


-  وقتی که برگشتم من تو تالار بودم چند سال . من یه سینتی سایزر خریده بودم و یک کامپیوتر لپ تاپی که برای موزیک بود . بعد گمرک گفتن که اینو باید اجازش رو از ارشاد بگیری . گفتم ارشاد کجاست و این حرفا ... گفتن باید بیای تالار .


من اومدم تالار مسئول فنی نور ، قسمت نور و صدا و این چیزا ... مهندس خلج بود . دیدمش و گفت پژمان تو چیکار میکنی ... گفتم تو چیکار میکنی ... گفتم من تازه اومدم و میخوام مجوز ورود سینتی سایزر و اینا رو بگیرم . گفت یه آقایی اومده به نام آقای لاهوتی ... خیلی علاقه مند که تو تالار رو مثل سابق فعال کنه و از این حرفا .


خلاصه آقای لاهوتی خیلی چیز کرد و عقاید خودش رو گفت و گفت که بازم بیاین و اینها و کمک کنین و من دیگه شروع کردم اونجا رفتن . بعد گفت که بیاین اپرا بنویسیم و اینا . اولین کاری که برای تالار نوشتم برای آزادی خرمشهر بود . شعرایی که بود من یه موزیکای دیگه نوشتم براش .


با گروه کر اونو اجرا کردیم بعدش اونوقت همسرایی مختار شد که دکتر عزیزی اومده بود  کارگردانی میکرد . منم موزیکش رو نوشته بودم دیگه . خب یکی از اون چیزایی که من به طرف سینتی سایزر رفتم ... همین ضبط همسرایی مختار بود . که خیلی طول کشید . خیلی طول کشید . چون که یه ریتمایی بود که بچه ها خیلی آشنا نبود و ریتم های ایرونی که تو موسیقی کلاسیک نیست . اون موقع سخت بود . ولی خب دیگه بعدا دیگه همه گیر شد و این حرفا .


حالا راجع به همین ریتم ها هم خودش یه بحثی داره که من این ریتم ها رو از کجا پیدا کردم ریتم هایی که تا حالا همش از اون ریتم هایی که تو مناطق دور افتاده ، یا خراسان ، یا جاهای دیگه بوده .....


بعدش دیگه من اومدم دانشگاه . دانشگاه که اومدم دیگه عضو هیئت علمی شدم به خاطر ... شدم به صورتی که بعدا ، بعدا بیام مدارک رو بیارم و سابقم رو بیارم و این حرفا .دخترم به دنیا اومد ، شیوا . که الان اون نیویورک .


تو اون موقع مخملباف فیلم هنرپیشه رو ساخته بود . یعنی اولین کار سینمایی من بعد از انقلاب بود . بعد اولین کاری که با سینتی سایزر ، اتفاقا بدم نشد . یعنی اون چیزایی که آورده بود مخملباف خوب جور بود . مثلا ، صدای ویولنی که مثلا خانم معتمد آریا یه ساز میزد و اون دختری که ماهایا پطروسیان هم گدایی میکرد با آکاردئون عبدی با سینتی سایزر خوب جور درمیاد که بعد سینک بکنی تمام اینهارو با تصویر . تجربه ی خوبی شد .....


بعد یه پسر دیگم هم همون موقع به دنیا اومد که خیلی کم سن وسال بود ... تقریبا 2 سالش بود که ما اومدیم آمریکا . ژوبین اسمشه . که اونم الان کارهای کامپیوتری میکنه و ازدواج کرده و 4 ، 5 تا بچه داره .


چه سالی جدا شدین ؟


-  1985 .


 یه چند سالی موند و خیلی فکر میکردم ایران بیام و این حرفا . که با خانمم ، شیرین بزله . استرالیا یه فیلم ساخته بود به نام  IRAN BEHIND THE VEILکه اومد همون اوایل انقلاب فیلم گرفته بود و بعد اون فیلم رو خانم من چون فیلمسازی خونده جز مونتورها بود اونجا برای CNN . اون فیلم CNN تمام بودجه بعد از pros production و  این حرفا ... اونم بود زبان فارسی هم میدونست هم مترجمشون بود ، تقریبا هم نویسنده فیلم شد ، هم مونتاژ میکرد .


تو اون فیلم احتیاج داشتن که موسیقی ایرونی بزارن . خب موسیقی آوازی که بود همه جا . اینا میخواستن مثل یه موزیک فیلم باشه که تو این فیلم به کار ببرن ... منم کارام ، 2 تا کارم که از قبل ضبط کرده بودم یکی همون حماسه بود ... یکی هم عیاران .


عیاران با سازهای ایرونی ضبط کرده بودیم با گروه پایور . اون 2 تا منتشر کرده بودم ، اونا رو شنیده بودند . یعنی رجوع کرده بودن موسسه ای که بتهوون ، رئیس بتهوون ... کریم چمن آرا ... حالا برادراش اونجا مرکز پخش نوار و موسیقی ایرونی چیز کرده بودند ، 2 تا کار منم اونجا منتشر شده بود ، اینا رو فرستاده بود براشون و قبول کرده بودند که از این موزیک استفاده کنند و اجازش رو اینا رو خواستن .


بعد خانمم اومده بود لس آنجلس ، از آتلانتا ، مرکز CNN آتلانتا بود . اومد لس آنجلس . یه روز من رفته بودم همون پهلو چمن آرا ... دیدم ایشونم اومد با خالش که میخواستن یه مقدار نوار ایرونی بخرن . از اونجا دیگه ، همدیگررو میدیدیم و از این حرفا ... دیگه فکر ازدواج و دیگه .....


از ایشونم بچه دارید ؟


-  یه دختر دارم به اسم سیما .....


 


قسمت ۸:


 


یک آقایی به نام کاشف ، بالرین بود . با سولیست های اپرای برلن قسمت بالش ... برای اینکه باله هم اجرا میکنن دوست بود و اینها رو میشناخت . به من پیشنهاد کرد که تو یه move on های مختلف در نظر بگیر چهار پنج تکه اینها که من باله ی مدرن روش اجرا کنم . منم یه موسیقی هایی نوشتم رفتیم به انگلستان ضبط کردم اینهارو .


اومدیم و براش باله تنظیم کرد و دوتا بالرین خب دیگه ، بهترین سولیست های اپرای برلن بودند ... دوتایی اومده بودند . هیچی تمام کار مدرن کرده بود . خلاصه اینم باله ی روشنایی که بعد موزیکهاش رو استفاده کردم توی سی دی حماسه .


خب حماسه چی بود ؟


 -  حماسه ، اسم کلی اون سی دی رو گذاشتیم حماسه .


خب محتواش چی بود ؟


-  محتواش همش چیزهای بیشتر برای باله بود .....


باله عیاران چی بود ؟


-  عیاران ، اون زمان رقص های محلی بود عیاران . عیاران هم بعدا من اسمش رو گذاشتم عیاران .


 گفتم منتشرش کنم و اولین بار بود که ساز ایرونی و موزیک ایرونی بود برای اینکه چکناواریان یه قطعه سیمرغ ساخته بود فقط سازهای ایرونی بود استفاده کرده بود . اتفاقا سازمان فولکلور که خانم پروین سرلک رئیسش بود به من گفت که میخوام یه سفارش بدم و این حرفا ... بعد گفتم باشه منم یه چیزایی با سازهای ایرونی ، موسیقی ایرونی و سازهای ایرونی ایندفعه مینویسم ... کارم تموم کردیم ، اونم مجید کاشف طراحیش کرد .....


یه گروه ، فرامرز پایور یه ارکستر داشت که ارکستر خیلی خوبی بود و همه هم البته سازهای ایرونی بود . فرامرز پایور هم خیلی دوستی داشتیم ... برای اینکه همه تو ارکستر که من میزدم اون یه قطعه درست کرده بود کنسرتینو برای سنتور ارکستر که دهلوی تنظیم کرده بود و منم ضبط هایی که داشتم مثلا از سازمان ، کانون پروش کودکان و نوجوانان ایران ، با اون دوست بودم با بچه ها و یه مقدار از اونجا مثلا اشعار نیما ، احمد رضا احمدی هم با اون دوست بودم ، اون به من گفت میخوام یه همچین کاری بکنم .


یکی از پروژه ها این بود که داستان موزیکال برای بچه ها درست کنه ... حالا اونم شانس من بود که اولینش رو من شروع کردم . یه صفحه بود به نام گل اومد بهار اومد  ، منوچهر نیستانی نوشته بود و خواهران خردمند ، نیکو خردمند گویندگیش رو کرده بودند و منم موزیک نوشتم با دو تا سنتور و دو تا ضرب و دو سه تا هم ساز موسیقی کلاسیک غیر ایرونی . خیلی تجربه خیلی خوبی بود .اتفاقا تو اون کار یه خرده مثل موسیقی الکترونیک به وجود اومد با سنتور .....


 هفت خان رستم که البته شش تاش رو نوشتیم . بهروز غریب پور دوست عزیز به من گفت که یک مسابقه ورزشیه بین کشورهای اسلامی . گفت من میخوام که چیز بکنم  ... اینو بیارم طراحی بکنم هفت خان رستم رو . اونم من یه مقدارش رو ، یه مقدار گروه کر بود اونجا خوند چیزای زنده ، بعد کامکار اومد تنبک و ضرب زورخانه و دف و این چیزا اجرا کرد بقیش هم همش با سازهای الکترونیک که از نیایش شروع میشه و خان اول و دوم و سوم و تا تمام اینها میره و خیلی هم اونجا که جنگل مازندران و این چیزهارو نشون میده خیلی از این سمپل هایی که صدای حیوانات بودند که تو جنگل مثلا این حیوونا چی هستش و پلنگ و اینها از اونم استفاده کردش .....


تک سوار عشق هم همون نمایشنامه مختار بود که شعر این چیزهارو رحمانی نژاد نوشت . اونم موزیکش رو ضبط کردیم . ضبط کردیم و که پخش میکردن اون قسمت موزیک رو .....


خب شما یه سری هم آثار دارید که توی هرمس منتشر شده ...


-  بله ، اولین کار من با هرمس هم فکر میکنم سراب بود که اونم از موزیک فیلم هایی  که نوشته بودم یه مونتاژی کردم از اونها .


دومیش چی بود ؟


-  سفر به فردا بود ... اونم همش موسیقی های فیلم بود که توضیح داده بودم .


سایه های خورشید هم تو هرمس منتشر کردید ؟


-  سایه های خورشید هم بله . من خودم یه پروژه داشتم دو قسمت بود . یکی موسیقی های ریتمیک بود . یکی هم موسیقی های آروم .


که من این رو شروع کرده بودم یه 20 تا آهنگ نوشته بودم ... انتخاب کردم چند تاش رو بعد گفتم اول آروم ها رو ضبط کنم که البته خیلی طول کشید با ساز های مختلف ... از سازهای ایرونی و به اصطلاح موسیقی عوام ، موسیقی تلفیقی که اونم هرمس منتشر کرد .....


دیورتیمنتو ، همان خانه ی خرد ، برای ارکستر بزرگ نوشته بودم . ارکستر زهی بزرگ چون از نظر بودجه یه خرده گرون تموم میشد ... یعنی نمیتونستن . منم اونا رو با 5 تا ساز اجرا کردیم و واکنشش بد نبود . اسم هایی هم که گذاشتم ... مثلا شوش گذاشتم تو مایه های شوشتری بوده ... سوران هست که چون از موزیک کردی استفاده کردم ، زبان سورانی هست که یه زبان خیلی قدیمی کردی . فقط تنها چیزی که اسم گذاشتم جزیره هنگام ... که البته  ربطی به موسیقی من نداره . بعد یکی دیگه هم خوارزم که ریتماش بیشتر به همون منطقه خراسان میخوره تا آسیا میانه .


اون ریتما ... از بچگی من یه خاطراتی داشتم از موسیقی تاجیک و اینها . اسم اونم به خاطر این گذاشتم خوارزم .....


در مورد این کنسرتی که تا 1 ماه دیگه قرار اجرا کنید یه توضیحی بدید ...


-  5 قسمت برای ارکستر نوشتم که هرکدومش یه چیزی رو تعریف میکنه . جنگ ، اسارت ، بعد جنگی که باعث آزادی و جشن . ایناست ... اینا رو توصیف کردم .


یه جنگ رو حالا نمیدونم اسمش رو هم گذاشتم سرزمین دلاوران .....


 


 


 


قسمت۹:


 


یه اتفاقی افتاد که من به فکر همه شهر ایران ، آهنگ های محلی که تنظیم کنم با سازهای الکترونیک بچه ها ... خیلی دنبال سازهای ضربی و الکترونیکی . یه شب اتفاقا خونه ی احمدرضا احمدی بودم یه آقای دکتری هم بود با دخترش یه خرده صحبت کردیم و اینها گفت این خانم پیانو میزنه ... گفتم راستی آهنگ های ایرونی هم بلدین و این حرف ها ... آهنگ های محلی ایرانی قشنگ و این حرف ها ... یه جوری گفت که مثل اینکه بهش توهین کردن ... گفت که به اون توهین شد خب به منم یه جوری بهم برخورد ... گفت خب اینا چون که نمیدونن ... من فکر کردم که موزیک رو بنویسم با همین سازهای ریتمیک ، همش ریتمیک باشه و جوونا که اینا با موسیقی محلی خودشون آشنا بشن ... من شروع کردم به کار کردن و هم ضبط کردم هم میکس کردم و با سرمایه خودم بردم پهلو آقای سلمانیان که اون موقع تو اون قسمت کار میکرد گفتم این موزیک و حالا اسم . به چند تا از دوستام گفتم این موسیقی محلی مال مناطق مختلف ، بیاین براش یه اسم پیدا کنیم .


احمدرضا احمدی گفت من پیدا میکنم ... همه قول دادن... هی یک ماه ... دو ماه ... سه ماه ... چهار ماه ... دیدم داره نزدیک یک سال میشه منم گفتم که خودم پیدا میکنم . شاهنامه رو باز کردم ... ورق ورق نگاه کردم ، دیدم که پر اسم ... اسم های عالی . اینا رو نوشتم گفتم آقای سلمانیان رفتم پهلوش گفتم این اسماست . گفت این خیلی خوبه ، همه شهر ایران ... گفت این باشه .


حالا فکر میکردن تمام بچه ها خریدن موزیک رو همه بزرگسال ها خریده بودن هرجا میرفتیم موزیک چقدر قشنگه . رادیو تلویزیون که مرتب میزاشتن .....


یه مقدار موزیک نوشته بودم رو اشعار حافظ و مولانا ... ای رستاخیز ناگهان . خواجه عبدالله انصاری هم اضافه کردم ... دبیرستان که بودم شعرهای خواجه عبدالله انصاری خیلی خوشم میومد فکر کردم خب اینا رو گیر بیارم ... خوندم و بالاخره یکی دو خط کوچیک گیر آوردم . به بهانه این دو خط مثلا یه عالمه موزیک نوشتم .


اینا رو با سینتی سایزر نوشته بودم که اگر میشه مثلا یکی یه سرمایه گذاری بکنه . یه نفر یکی از دوستام گفت که یه آقای مهدوی هستش که خودش علاقه مند ... خودش هم موزیسین . با اون صحبت کن ... تلفن کردم  با آقای مهدوی قرار گذاشتم و خیلی مشکل بود این پروژه که بگم چقدر مخارج داره و از بچه ها  پرسیدم که مثلا نوازنده اینجا چقدر میگیره و تمام این حرف ها ... فکر کردم که ببرم مسکو .


یه خرده مطالعه کردم و گفتم اونجا حتما خوبه ... عکس دیدم باهاشون مراوده کردم و خب چون که زبان روسی نمیدونستم آقای طالب خان شهیدی هم آهنگساز تاجیک ... باما دوست بود و بهش گفتم هر وقت مسکو میری من رو صدا کن ... اتفاقا خیلی مریض بودم ، سرماخوردگی شدید داشتم چون اون میرفت دیگه گفتم منم با این حال برم .


که خیلی هم سرد بود ... بلیط خریدم رفتم پهلوش . یه دفعه قرار گذاشت که بریم استودیو ببینیم . رفتیم اونجا یه جوونی اونجا بود که رئیس اونجا بود . بعد با هم دوست شدیم ... دیمیتری . البته 1 سال طول کشید تا ما به یه رقم رسیدیم که بتونیم اینو اجرا کنیم .....


خب شما یه پروژه هم داشتید به اسم کنگان ... اون چی شد ؟


-  کنگان که اسمش رو بعدا عوض کردن . کنگان رو کردم سایه های خورشید . این یه موزیکی بود که من دخترم که به دنیا اومده بود ، تو گهواره بود ... به فکر افتادم که یه آهنگایی بنویسم که بعدا ، یعنی همون موقع به نام موج نو یعنی NEW AGE چیز شده بود ... گفتم من اومدم موزیک هایی بنویسم که فارغ از اینکه ایرونی باشه و نباشه و از این حرفا ... اینو درست کنم . هر روزی من گفتم یه آهنگی بنویسم که بعدا درستش کنم . یعنی چیز اصلیش رو گیر بیارم ، اینا رو شروع کردم .


هر روز یه آهنگ نوشتم . تقریبا 22 ، 23 تا . 22 ، 23 روز رو هر روزی یه آهنگ طرحش رو ریختم . بعد اتفاقا گفتم من که تو این چیزا وارد نیستم ببینم که مردم چی میخوان و از این حرفا . یه خانمی بود که قبلا این سی دی ما رو منتشر کرده بود .


یه خانم آلمانی بود ، که خودشم آهنگساز بود . این مامور پروژه شده بود ... که من بهش گفتم که ، تلفن کردم گفتم این موزیکارو من نوشتم و نمیدونم که مشتری داره ، یا باید کاری بکنم ... همینطور راهنمایی کن . شب به من زنگ زد .به من گفت احمد ، این آهنگ رو چجوری گیر آوردی ... گفتم کدوم آهنگ ... گفت این آهنگ ، اینجوری خوند ... گفتم والا من فکر میکنم یه تقلیدی از آهنگای هنری مانچینی . گفتم یه شباهت به اون داره .


گفت این آهنگ هات خوبه . گفتم خب پس حالا میشینم ، این آهنگ هارو چیز میکنم ... بعد دیدم یه مقدار از این آهنگ ها ، آهنگ های یواش ... آروم . یکی دیگش ریتمیک ... خیلی سازهای ضربی زیاد میخواد که خیلی پرخرج خواهد شد و هیشکی هم ، خیلی سخته سرمایه گذار برای این پیدا کنیم .


این آهنگ ها رو یواش یواش همون مسکو که رفتم یه مقدار چیزا رو ضبط کردم . قسمت های ارکستری رو ضبط کردم . بعد دونه دونه هم یه سالی طول کشید دیگه ... تارش رو ضبط کردم ، کمانچش رو ضبط کردم ، خیلی حالت ایرونی گرفت .


خواننده اومد روش خوند . دیگه موزیک از اونی که فکر میکردم هنری مانچینی ، خارج شد . اینا رو ضبط کردم . اتفاقا رفتم میکس هم آمریکا کردم . چون که یه آدمی بود که خیلی کارش خوب بود ... رفته بود یه ایالت دیگه . بهش زنگ زدم گفتم این اینجوریه . گفت بیا اینجا . رفتم 2 هفته موندم اونجا ، اینو میکس میکردیم . دیگه هرمس پخشش کرد .....


 


قسمت ۱۰:


 


یه فیلمی عسگری نسب درست کرده بود ، یه فیلم مستند . نوشته بود که ، به یه موزیسینی داده بود و فیلم رو به من نشون داد گفت که موسیقیش خوب نیست و این حرفا ... بعد من گفتم خب مینویسم . یه موسیقی نوشتم بازم اونم همه ارکستری بود . اونو نوشتم . اون اولین ... فکر میکنم اولین فیلم بود .


دومین فیلم موقعی شده که من برای کانون پروشی فکری ، اون موسیقی های بچگونه رو نوشته بودم ... گل اومد ، بهار اومد . باعث شد که 2 نفر از کارگردان ها اومدن سراغ من . یکیش فرمان آرا بود برای فیلم شازده احتجاب ، به من گفت موسیقی فیلم ... من گفتم تا حالا نوشتم و هیچی هم نمیدونم از موسیقی فیلم . فقط موسیقی فیلم گوش میکنم .


بعد دیگه رفتیم و تایم گرفتیم و موسیقی ها رو یه خرده  یواش یواش نوشتم . اون تیتراژش که مثلا حال فیلم رو میگه ، من اتفاقا با پیانو زدم گفت که همینه ، گرفتی ... به قول بچه ها گرفتی فیلم رو و این حرفا . حالا نمیدونم واقعا گرفته بودم یا نه با اون تیتراژ . حالا بالاخره از داستان یه الهام گرفتیم ... اون اولین فیلم سینماییم بود .....


دلیران تنگستان ، با همایون شهنواز قرارداد بستیم و شروع کردم به نوشتن و این حرفا بعد یه جوری حس کردم من با این کارگردان نمیتونم کار کنم . رفتم هنرستان ... رئیس هنرستان علی رهبری بود . گفتم من یه فیلمی گرفتم حوصله ندارم . تو میای بنویسی ... گفت آره مینویسیم .


خلاصه ما اومدیم ، یه تیکه اون بنویسه یه تیکه ما بنویسیم ... حالا قبل از این شهنواز یه کاست به من داد که موزیک بوشهر ، بخشو خونده بود . این موزیک دیگه من رو دیوانه کرد . یعنی 100 دفعه بیشتر اینو گوش کردم . از ساعت 7 شب تا 2 نصفه شب هی شروع کرد خوندن . هی گوش کردم ... وای این چه موزیکیه . گفتم بتهوون و موتسارت و این حرفا همچین تاثیری نمیزاره که این موزیک میزاره .


خلاصه ما یه خرده رفتیم تو قسمت چیز دیگه . دمام و کارایی که تو تعزیست و مراسم روز عاشورا . اینو شروع کردم نوشتن . و حالا رهبری هم برای خودش موزیک مینوشت وما میومدیم موزیکارو میزاشتیم روی فیلم دیگه .....


سمک عیار ، اونم مهرداد فخیمی و اصلانی رفته بودن ... میخواستن فیلم اینو کار بکنن . به منم گفتن که ، اصلانی گفت که ما دنبال یه موزیکی میگردیم ... موزیک قدیمی ایران . گفتم موسیقی قدیم ایران نمیدونم چیه . فقط یه خاطره دارم ، یه خواننده مال تاجیکستان اومده بود کنسرت داده بود تالار ... تالار فرهنگ .


گوش کردم یه تاثیرایی گرفته بودم بعد شباهت هایی دیدم که با موسیقی خراسان . گفتم حالا یه چیزی رو امتحان میکنیم . گفتم من حوصله نوشتم ندارما ، که بیام نت بنویسم و ارکستر بگیرم و اینا ... گفتم سازهای مختلف رو انتخاب میکنیم ، همونجا که میدونیم برای چه قسمت از فیلم ... همونجا یه موزیکی درست میکنیم که بچه ها بداهه نوازی کنن .


اتفاقا جنگ خور و از این حرفا بود که یه سری سازهای عجیب غریب ایرونی ، از این کرنا ها که 4 ، 5 متر که فوت میکنن تو اون . مثلا اونا رو گیر آوردیم . بعد سازهای قدیمی ایران هم میشناختم ، انواع و اقسامش رو . آوردیم با اینا همینجوری فی البداهه یه چیزایی میزدم . بعضی وقتا برای یه ساز سولو مینوشتم . بعد یه چیزای دیگه هم همینجوری خودم رفتم ... برای اینکه خیلی میخواستم موزیک چیز باشه ... قسمت توی پیانو ، اون سیم هایی که میبینید باید چکشایی که میزنه بهش ... من تو استودیو تمام در پیانو رو چیز کردم . خودم همینجوری یه آهنگ هایی بداهه نوازی کردم . خب چند دفعه میزدیم که خوب بشه و بعد میگفتیم حالا خوب شده و ادیتش بکنیم به عنوان یه موزیک فیلم . یه مقدارش رو مثلا 13 قسمت موزیک فیلم رو نوشتم و اینجوری . بعضی ها نوشتنی بود ... بعضی وقت ها هم که فی البداهه بود .


سایه های بلند باد ، نزدیک های انقلاب بود . اینو فرمان آرا فیلم گرفته بود . داشتن مونتاز میکردن به من گفت که بنویس و این حرفا . منم خب دوست شده بودیم بعد از شازده احتجاب . حالا یه مسئله ای هست که ما اونوقت که میخواستیم موزیک بنویسیم یادداشت میکردیم . تایم میگرفتیم ... و تقریبا از حفظ میکردیم که این مثلا پرسناژ از اینجا میره تا اونجا . این چیزا وسط راه هست .


تایم میگرفتیم از این ثانیه تا این ثانیه . بعضی وقتا که زیاد میشد آدم یادش میرفت . من میومدم این فیلم رو یک بار دیگه میدیدم که یادم بمونه صحنه ها که مثلا علی از اینجا میاد بعد میره وارد باغ میشه بعد تو کوچه میره و ... تمام اینا رو از حفظ میکردم . ما تایم گیری کردیم و این حرفا .


رفتیم لندن . اون موقع اون طالع نحس جری گلدسمیت ، رو فیلم رو نشون داده بودن ... منم اینو میشناختم . میخواستم یه مهندس صدایی که اینو صدابرداری کرده ، اینو گیر بیارم . بالاخره رفتم از پشت صفحه که اتفاقا پسرم خریده بود ، دیدم ضبط خیلی خوبه ، موزیکم خوبه . دیدم که کی اینو ضبط کرده . گفتم من باید برم این آدم رو گیر بیارم . تقریبا 1 ماه شد اونجا وقت میگذروندیم که برم پهلو اون . بعد این موزیک رو ضبط کردیم ، آوردیم موسیقیش رو هم خیلی خوب ضبط شد که ارکستر سمفونیک لندن زده .....


ساخت ایران فیلمی بود که امیر نادری فیلم ساخته بود . سرگذشت یه بوکسوری بود که میخواست بره اونجا شانسش رو امتحان کنه برای اینکه تو آمریکا برنده بشه  و این حرفا . اومد ما نیوجرسی بودیم .... اومد اونجا و صحبت کرد و این حرفا و شروع کرد به نقاشی کردن . نقاشی هم میکرد امیر نادری ، عکاس هم بود . که اونو رفتیم لندن ، استودیو تو لندن .


اونو تمام موسیقی ارکستر جاز بود که منم فکر کردم که یه موسیقی که یه خرده هم موسیقیش بگیره . اتفاقا برداشتم ، یک آهنگ محلی هست که توی آواز افشاریه . اونو یادم بود . اونو برداشتم به صورت جاز درآوردمش . هیشکی نمیفهمید که من چیکار کردم وقتی بهشون میگم تازه میفهمن . اونو تم اصلی که موقعی که بوکس بازی میکنن اونو درست کردم. اون موقع فکر میکرده که موسیقی باید یه جوری بگیره تو فیلم دیگه .


بعدا البته تغییر عقیده داشتم . برای اون فیلم گفتم باید اینجوری باشه که موزیک رو اونجا ضبط کردیم . اونم یه تجربه خاصی بود که من واقعا اصلا خوابم نمیبرد شبا . اینم یه تجربه ای بود که تو کارای دیگم من الان استفاده میکنم که ناگهان از این رو به اون رو میشه موزیک و همه خیلی دوست دارن .....


زینت ، فیلم سینمایی بود . با ابراهیم مختاری ، قبلا ندیده بودمش . یکی از بچه ها که فیلم هنرپیشه رو دیده بودند ، معرفی کرده بود ... رفتیم و هنوز فیلمبرداری نبود . که یه خرده راجع به داستان و سناریوش رو داد من بخونم و این حرفا . بعد مرتب سر فیلمبردای میرفتم ... دیگه اون جا مثلا یه چیزایی بود که باید هماهنگ میکردیم . چون یه عروسی هستش اونجا ، باید من راهنمایی میکردم که کسایی که اونجا ساز میزدن چجوری بزنن ، با چه ریتم بزنن ، کی بزنن ، کی دیگه نزنن .... سر فیلمبرداری همیشه بودم .


و خیلی ... خیلی خوش میگذشت . از سینما فهمیدم میشه از موسیقی فیلم میشه چقدر چیز یاد گرفت . برای اونجا مطرح نیست که یه دفعه کات میشه . از بهشت یه دفعه میری به آسمون . میری به مثلا خیابون فلان جا . یا انقدر کنتراست داره موزیکم مینویسی ... بعد فهمیدم که اینایی که کنتراست داره  چقدر قشنگه بدون اینکه واسطه ای داشته که کات میشه و موزیکم کات میشه باید بگم به به .....


 


 


قسمت ۱۱:


 


خانم پروانه پرتو ، از فیلم هنرپیشه که اولین فیلمی که بعد از انقلاب من نوشتم ، فیلم هنرپیشه بود ، از اونجا با خانم پرتو آشنا شدیم . یه روز زنگ زد گفت که یه فیلمی هست به نام کیمیا و آقای درویش ساختن بیاین ببینین . منم رفتم اونجا فیلم رو دیدم که یه صحنش بود که توی مسجد بود ... آقای درویش میگفت اینجا موزیک مثل اینکه گذاشته  یه حالت روحانی داشت که آدم میره تو اون حالت های عرفانی و روحانی اونجوری ... میگفت اینجاش رو نمیشه فلان کرد ... گفتم که این از نظر چیز خیلی بهتره که اون رفته داره نگاه میکنی نمیشه که مثلا اونجوری که همه میارن .....


روسری آبی ، اونم با آقای گنجوی سابقه داشتم که قبل از انقلاب فیلم شازده احتجاب مونتورش بود . بعد هم فیلم سایه های بلند باد ... یعنی دیگه تقریبا جز دوستان بودیم دیگه . اون معرفی کرده بود که من موزیکش رو بنویسم . بعد رفتیم خانم بنی اعتماد رو دیدیم و فیلم رو دیدیم و صحبت راجع به فیلم  من مثلا گفتم اینکارو بکنیم و اونکارو بکنیم ... میگفت نه .


مثلا یه جاهایی خانم معتمد آریا ، صحنه ای بود که تو خونشون بود ... خیلی فقر و فلاکت و این چیزا بود ... من میگفتم مثلا با سازهای مثل قیچک و یا یه سازهای ایرونی بنویسم ... میگفت نه اینجوری نمیخوام دیگه فقر در فقر بشه . اون دو تا اینجوری باشه . موزیک با سازهای عادی کار کن و این حرفا . خواسته تو دیگه ... هر کارگردانی یه سلیقه ای داره .


بعضی ها مثلا از ویولن بدشون میاد . از اولش میگن برای ویولن ننویسیا . اتفاق افتاد برای من ... گفتن مبادا با ویولن بنویسیا . اتفاقا همونی که میگفت مبادا ... من با ویولن و سازهای الکترونیک نوشتم ... بعدا میگفت آهان ما همینو میخواستیم ... بهش نگفتم که ویولن گذاشتم . اینجوریه که خانم بنی اعتماد هم راجع به اون ساز ها ... فیلم خوبی هم بود ، موزیکش هم بد نشد .....


حسین حقیقی یه فیلمی درست کرده بود ، سفربه فردا . یه روز جمعه بود ... مجیدی گفت که امروز میخوایم بریم درکه تو هم بیا . رفتیم اونجا دیدیم حسین حقیقی هم اونجا بود . مجیدی گفت که حقیقی یه فیلمی ساخته و ببین و با اکراه . گفت برو فیلمش رو ببین . فیلمش رو دیدم بد نیست . البته خیلی هم شروع کرد به ایراد گرفتن ... که این چیه ، اون چیه . اونا هم منو تحمل کردند .


اتفاقا فیلم بد نشد . شروع کردم نوشتن و این حرفا ... یه شب اومد خونمون و گفت بنواز اون چیزی که ساختی . منم زدم و گفت در ضمن من چند تیکه دیگه هم گرفتم . اون موقع اتفاقا داشتم موزیک فیلم خانه روی آب فرمان آرا رو مینوشتم ... بعد اینم مینوشتم . گفتم برو از همون موزیکا استفاده کن . گفتم حالا بیا یه دفعه ببین . من رفتم نزدیکای جشنواره بود اتفاقا ... رفتم اونجا و یه تیکه ساخته بود ... یکی دوتیکه دیدم ، گفتم برم خونه ببینم چیه . حالا رفتم اونجا شروع کردم به نوشتن .


نوشتم و اینا و ضبط کردم و گفتم بیارم رو فیلم بزاریم ... دیدم آره خیلی خوب شد . من که حاضر نبودم بنویسم همینجوری رفتم و نوشتم ... اتفاقا اون تیتراژ آخرش موزیکش خوب شد ... منم گفتم که این موزیک و موزیک های دیگه رو اسمش رو میزارم سفر به فردا . میگم خاطرات فردا .


موزیکی که آخرین لحظه که خسته بودم نوشتم اون از همه بهتر شد. گذاشتم توی اولین آهنگ . دیگه بقیه چیزا هم دیگه از فیلم های دیگه بود گذاشتم .....


خب شما با آقای فرمان آرا هم زیاد کار کردین ...


-  فرمان آرا همیشه موسیقی هایی داره برای فیلم  به عنوان نمونه که خیلی هم خوبه که مثلا میگه این موزیک برای فیلم خیلی خوبه ... آدم گوش میکنه بعد میبینه خوبه . بعضی وقتا هم دچار مشکل میشه . برای اینکه یه موزیک میاره مثلا با ارکستر فیلارمونیک نیویورک اجرا شده واز این چیزا . میگه اینجوری رو که دیگه ما نمیتونیم ، با خاصیت ایرونی بودن .


مثلا تو یکی از همین فیلما یادمه که  ، یه بوس کوچولو ، که یه نمونه کمانچه ای آورد که از ارمنستان چیز کرده بود . میگفت این خیلی خوب میخوره ... بعد قسمت اولش با گروه کر که منظورش بود ... منم اینا رو خب آدم بعضی وقتا خب بحث میکنه و میبینه که درست تمام این چیزها خب تقریبا همونا رو میخواد به وجود بیاره که اون حالت های آزمایش شده .....


با طیاب یعنی از اولی که شروع کرد به فیلم ساختن با همدیگه کار کردیم . اقلا 6 ، 7 تا فیلم مستند ساخته که اولینش همون همراه با باد . که اونم چون که نمونه داشت از موسیقی های مناطق ، من اونا رو به کار بردم که با موسیقی الکترونیک به عنوان افه و این ها استفاده کردم و خیلی چیزهای جالبی شد ترکیب سازهای محلی . هم به فیلم میخورد هم مال خود همون منطقه بود .


یادمه مثلا توی این فیلم مثلا یه سازی هست مثل نی که چوپان ها میزند ... فلزیه ... شمشال . از اون صدا مثل ساند افکت هم میمونه . درضمن موزیک هم هست . مثلا اونا رو به کار بردیم توی اون فیلم . خب ایران شناسیم هم خیلی خوب شد به خاطر دیدن مناطق مختلف برای اینکه فیلم آدم هی مرتب میبینه دیگه .


اولینش اون بود . بعد دریای پارس ساخت ، البرز ساخت ، راجع به مشهد یه فیلمی ساخت .


همه رو شما موسیقیش رو نوشتین ؟


-  همه رو موسیقیش رو نوشتم .....


با مجیدی هم که کار میکردم آقای فواد نحاس بود که خیلی گوش موسیقی خوبی داشت . خیلی هم آشنا بود به قطعات . برای هر 2 تا فیلم برای من نمونه میاورد . باران ... اتفاقا یه نفر بالاخره همیشه واسطه هست که به من تلفن میکنند اینو یادم نمیاد . که رفتیم فیلمش رو دیدم و به من گفت عقیدت چیه ... گفتم موزیک نمیخواد . موزیک میخوای چیکار ، فیلم خوبه دیگه . گفت نه ... میخوایم و خلاصه ... منم با اتفاقا با سازهای غیر متعارف موزیک فیلم و سازهای ایرونی استفاده کردم .


به اردشیر زنگ زدم گفتم تو هرچی ساز مثلا قیچک داری توی این کتگوری بیار . گفتم یه چیزی نوشتم که میخوایم که این موزیک رو دربیاریم یه جوری . گفت یه سازی دارم که خریدم برای شهرام ناظری منتها پهلو خودمه . من نمیدونم چجوری کوکش کنم . این ساز رو آورد به نام دلنواز . که اون رو بالاخره یه جورایی با واخوان های زیاد داشت اونا رو کوک کرد و چون که اینا رو تمرین نکرده بودم ... یه سازی مثل ویولنسل  و سیتار که خیلی هم انگشتا رو اذیت میکنه آدم اگر عادت نداشته باشه .


اینا رو خلاصه یادم که چسب بهش دادیم که رو انگشتاش چسبوند و اینا رو زد . صدای خیلی جالبی داشت اینا . مثلا اون فیلم رو با اون سازها اجرا کرد و خیلی هم خوب شد . با نی و کمانچه و چیزای هم ردیف این سازها .....


بید مجنون ، یه جوری بود که ناتمام بود . موسیقی نداشت و همش در حال مونتاژ و هی عوض میکردن این که موسیقیش هم من باید منتظر میشدم که تمام بشه دیگه . توی جشنواره که نشون دادن ، بدون موسیقی بود . که من وقتی موزیک رو تموم کردم ، گفتم برم ارمنستان اونا نوازنده های خوبین  زود میزنن که اونجا هم البته خیلی زود نشد .


یه 20 روزی ارمنستان بودیم و اعضای ارکستر سمفونیک اونجا . اونجا ارمنستان مثلا یه استودیو خوب داشت . بقیه اونچیزی که به من نشون دادن ، گفتم خونه من خودم استودیو من بهتر از ایناست حالا بیام از ایران بلند شم این استودیو . بالاخره یه استودیو خوب پیدا کردن متاسفانه صدابردار ، خیلی موزیسین خوبی بود ولی نمیدونم چی بود که صداهایی که هی بهش میگفتم صدا ها یه خرده بده ... هی میگفت نه اینا خوب میشه ... همه اینا خوب میشه .


منم گفتم بلکه از من بهتر میدونه و اینها که آخر سر برای میکس که اومدیم دیدم خیلی ناجوره که موزیک رو برداشتم و اومدم ایران و به مجیدی گفتم اونجا برای میکس خوب نبود که بعدا جای دیگه میکس کردیم و روی فیلم اومد .....


 


قسمت ۱۲:


 


از بین هنرمندا یا غیرهنرمندا کی بیشتر از همه رو کاراتون تاثیر گذار بوده ؟


-  آدمی که یا هنرمندی که در من تاثیر بذاره ... اصلا نمیتونم پیدا کنم . تاثیری که من گرفتم از ادبیاتمون ، از شاعرامون تاثیر گرفتم . یکی فردوسی و یکی هم حافظ . از این 2 تا . بعدا متوجه مولانا و این چیزها هم شدم . ولی این 2 تا شاعر تمام تاثیرات فرهنگی ایرانی رو من از این 2 تا شاعر گرفتم .


کتاب یارشاطر رو مطالعه کردم . کتاب ندوشن رو مطالعه کردم . از شخص خاصی تاثیری نگرفتم . از خودمون تاثیر گرفتم ... از فرهنگمون ، از شعرمون ، از موسیقیمون . تاثیری که من تموم عمر گرفتم ، الان تمام کارامم هست ، اون ایرونی بودن . هر جایی که هر ناحیه رو شما حواستون رو بدین به اونجا انقدر چیزا داره که میتونید تو موسیقی استفاده کنید . هم از نظر سازش ، هم از نظر ریتماش .


مثلا برای چند تا فیلم از همون درآمد راست پنجگاه استفاده کردم ، از اون موتیف ، چون که یه حالتی داشته که میخورده . بعد اون رو بسط و گسترشش میدیم . این بازم موسیقی فیلم ... چون موضوعش به ایران بستگی داره و ایرونی از اون استفاده کردیم . تو کار خودم بیشتر میگردم موتیف های جالب که مردم همه میدونن ... رو اینا بسط و پرورش بدیم .


من خیلی تحت تاثیر موسیقی سبک کار بتهوون هستم . از یه چیز کوچیک شروع میکنه و یه چیز کلی میسازه . حساب کتاب ریاضیات تو موسیقی زیاده تو موسیقی کلاسیک . خیلی ریاضیه . از اونور بحث فرمش که شبیه معماری میشه . موتیف هایی که میبینید ... هر چیزی یه موتیفی داره با اون شروع میکنه ، ما هم تو موسیقی .


من تو موسیقی به شخص اینجوریم که از چیز کوچیک میگیرم ، شروع میکنم به بسط دادن . اون کاری که مثلا کارایی که سمفونیک بیشتر اینجوریه . ترانه سازی نمیکنم من . همیشه یه مرزی میزارم که موسیقی علمی ... اون ایرونی است . اون چیزایی که popular میکنه ، دوری میکنم ازش . میخوام یه موسیقی باشه که با این جور. اون موسیقی که مثلا ردیف و اینهاست با این موسیقی خیلی جور نیست با این سازهای فرنگی و این حرفا .....


تاثیری که این مسافرتا در من کرد به کلی عقایدم رو عوض کرد راجع به موسیقی . اولین چیزی که یاد گرفتم و قبول دارم اینه که به همه موزیکا احترام بزارم . نگم اه اه ... به به ... اینو یاد گرفتم . نمیتونیم بگیم چون من موسیقی کلاسیک کار میکنم فقط موسیقی کلاسیک خوبه .


موسیقی جاز مثلا خوبش خوبه ، پاپ خوبه ، همه ی اینا خوباش خیلی خوبن .


و اینا روی موسیقی که شما مینویسین چه تاثیری گذاشته ؟


-  تاثیری که گذاشته اینه که من از عوامل اینا هم بتونم استفاده کنم . مثلا یه فیلمی که امیر نادری درست کرده بود ... ساخت ایران . موسیقیش رو به صورت ارکستر جاز گرفتم .....


مجموعه کارای شما که داره از کارای حماسی تا کارای کودکان ، این تنوع از کجا میاد ؟


-  ببینید آدم وقتی بچه داره ، یه خرده با کودک نزدیک میشه .


و یه چیزی که من از بچه ها یاد گرفتم ... من مثلا پسرم موسیقی فیلم گوش میکرد خیلی . جیمز باند و ... صفحه هاش رو میگفت و میاورد توی خونه میذاشت . من بهش میگفتم بابک این موسیقی ها که تو گوش میکنی مثل موسیقی کلاسیک دیگه موسیقی فیلم ... جدی و خوب . چرا اینا رو میاری اینجا.


به من گفت بابا تو چجوری فکر میکنی ... ببین اینجا قسمت ریتمیکش ، سازهای ضربیش ببین چقدر قشنگ ... گفتم بزار ببینم ... دیدم راست میگه . یعنی حواس ما ، ما یه جور دیگه موزیک گوش میکنیم جوون ها چیز دیگه .


موسیقی پاپ رو باید از دریچه موسیقی پاپ گوش کنید و باید هم گوش بکنید موسیقی پاپ که بدونید موسیقی پاپ چیه . آمریکا که میری دیگه موسیقی کلاسیک و اینها نیست که . مجبور میشی یاد بگیری من کلاس رفتم . مثلا دوره هایی رفتم که این موسیقی چجوری ساخته میشه . چیه که میگیره ، چیه که نمیگیره ... یه مقدار فرمول داره .


بعد از آدمهایی هم که گوش میکنند آدم سوال میکنه . یه خانمی بود مثلا 15 ، 16 سالش بود . من یه آهنگ تنظیم کرده بودم ، آهنگ خراسانی ... برای اینکه ربع پرده داشت ، زلف های یارم بی نظیره ... من یک کنتر ملودی نوشته بودم  بالا بعد دیدم این خانم 15 ، 16 ساله که دبیرستان میره دیدم داره اونا رو میخونه . گفتم این بچه چقدر باهوش که داره موسیقی فرعش رو ، از اصلش رو نه فرعش رو داره میخونه .


بعد دیدم این موزیک های راک و اینارو گوش میکنه . بهش گفتم اینا چیه گوش میکنی گفت آقای پژمان شما به این قسمت بیسش ... بیس لاینش گوش کنید ببینید چیه . اون گذاشت دیدم راست میگه ، جالبه ... گفتم اونجا پسرم اینجوری میگه ... اینم اینجوری میگه . پس همینجوری نمیشه رد کرد موسیقی ها رو .


منم اونجا گفتم که باید با این موسیقی آشنا بشم . موسیقی که 99 درصد مردم دنیا دارن گوش میکنن به این موسیقی . ما میگیم فقط موسیقی کلاسیک . اون به جای خود . یواش یواش گوش دادنام بیشتر شد . اونا روهم حالا میبینم چیزهای خوب داره . آهنگ های خیلی قشنگی هست ... خب همونقدر لذت بخش .


یه نفر هم که تو کردستان یه آهنگ محلی میخونه برام قشنگه ... سمفونی بتهوونم قشنگه . هرکدوم به جای خود .....


از کدوم ساز بیشتر در آثارتون استفاده میکنید ؟


-  خب ببینید این سازها مثل بچه های آدمن . آدم نمیتونه که بگه که من اینو دوست دارم همیشه استفاده کنم . هر فیلمی یه خاصیتی داره دیگه ، یعنی لوکیشن عوض میشه ، کشور عوض میشه ... تمام سازها عوض میشه . مثلا فیلم هنرپیشه رو من خیلی جاها ازاین افکت های الکترونیکی استفاده کردم ولی بقیشم ساز دهنی بود ، آکاردئون بود ، ویولن بود ... این چیزا . از همه سازها استفاده کردم . هر چیزی رو باید ببینی که بهترین چیزی که میخوره چیه .


بعضی وقتا ساز جواب نمیده . مجبور میشی که یه صداهایی پیدا بکنی .....


به قول آقای حسین ناصحی میگفت که آدم نباید منتظر بشه که کبوتری بیاد اونجا یه چیزی بخونه که الهام بگیری از اون . من صبح مثل اینکه میرم محل کار . صبح که پامیشم ، میشینم پشت پیانو شروع میکنم ... به بازی کردن با این نت ها . ببینید هم انگشت های آدم که داره کار میکنه هم فکر 2 تا با هم ... یه چیزی به نظرم میرسه یا یه فاصله ای که میزنم رو من خوشم میاد . رو اون فاصله کار میکنم میگم ریتمش رو پیدا میکنم . اگر جالب بود ادامه میدم اگر جالب نباشه انقدر کار میکنم که بگم که الان خوب شد . یادمه یه روز اتفاقا همین اپرا مینوشتم برای ایران . وین بودم . یک موتیفی که به نظرم رسیده بود از صبح تا شب زدم ، که صاحب خونمون اومده بود میگفت چیکار کردی پدرمون در اومد . میگفت من از خونه اصلا در رفتم ... میگفتم آره مزاحم اینا هم نشم .


هرکاری میکردم پیدا نکردم که چیکار کنم . بعد ها البته یه وقتی یه جوری سر و تهش رو هم آوردم . همین ، با بازی کردن بعضی وقتا . با نت ها بازی میکنی یه چیز جالبی که به نظرتون میاد مینویسی . بعد اونوقت شروع میکنی به کار کردن روی اون . development شروع میشه . یه موتیفی که پیدا کردین تیکه بعدیش چی میشه ، تیکه بعدیش چجوری به اوج برسه و چجوری تموم کنید ، اینجوریه .


بعضی وقت ها نه همینجوری راه میرید . یادمه تو همین کارای که جدیدا ساختم که 1 ماه دیگه اجرا میشه اینو همینجوری از اتاق کارم ، رفتم آشپزخونه که برای خودم یه قهوه درست کنم ، یه چیزی خوندم ... یه ریتمی ... گفتم این خوبه . حالا بهترین آهنگام اتفاقا همون شد تو این 5 تا  قطعه ای که من نوشتم .


یه موقع همینجوری آدم یه چیزی رو زمزمه میکنه ، یا اولین چیزی که شروع میکنی به سوت زدن یا زمزمه کردن ، میبینی خیلی خوبه . یه موقع هست که شما میگی تم و واریاسیون . یه موزیک دارید با تغیرات . میاید همونو مرتب ، مثلا یه گل گندم رو میگیرید بعد موسیقی های دیگه که پایه اصلی از اونه ، تو اون محور حرکت میکنید و موسیقی های جدید میسازید . اونم خودش یه بخش و فرمیه دیگه .....


شما کلید موفقیتتون تو این تداومی که تو کارتون بوده ، چی میدونید ؟


-  خب یکی نوع موسیقی که من مینویسم ... چون از خودمون میگیرم به خودمون ارائه میدم . فک میکنم این بوده .  خیلی دنبال چیز غربی اونجوری نرفتم .....


 


قسمت ۱۳:


 


وقتی از موسیقی ایرانی صحبت میکنید ، منظورتون چیه ... میشه توضیح بدید ؟


-  من بعضی وقتا میگم که بزاریم موسیقی ایران . موسیقی ایرونی فورا فکر میکنه که ردیف . بهترین چیز اینه که بگیم از موسیقی ایران . تو این محدوده استفاده بکنیم . یعنی موسیقی لرستان هست ، کردستان هست ، بلوچستان هست ، فارس هست ... همه جا هست . موسیقی ردیف هم هست ، درسته ...


من از موسیقی ردیف اونقدر الهام نمیگیرم که از موسیقی محلی الهام میگیرم . چه کردی باشه ، چه بلوچی باشه ... این چیزا . بیشتر موتیف ها هم تو همون موسیقی های نواحی . بیشتر ریتم ها اونجاست . تو ردیف اون ریتم هایی که مثلا ریتم های خراسان داره یا موسیقی کردی داریم ، نیست . بنابراین میگیم موسیقی ایران که ردیفم جزوش . از همه اینا استفاده کنیم .....


نظرتون راجع به سازهای الکترونیک چیه ؟


-  سازهای الکترونیکی هرچیزی رو شما به جاش استفاده بکنید ، قابل قبول ، به جاش .


مثلا جانشین کردن ویولن الکترونیک با خود ساز ، من الان دیگه نمیکنم . مگر اینکه بگم آقا برای یه فیلمیه که هیچی بودجه نداره و فلان و این حرفا قبول کنه آدم بنویسه . مگر اینکه چیزایی که خوبه . یه چیزایی تو موسیقی الکترونیک هست نمونه های خوبی هست که آدم اونا رو استفاده میکنه اشکالی نداره .


ولی مثلا تار رو بخوایم چیز کنیم با ساز الکترونیکی ... باید با همون احساس که نوازنده ، اینجا مثلا صدا رو درمیاره نمونه برداری میکنه ، سمپل میکنند ... منتها اون احساسی که نوازنده داره ، اون لغزش ها و لرزش ها و این چیزایی که داره . اونا قشنگ میکنه موزیک رو خود صدا که نه . اینا نباید استفاده کرد چیزایی که ادای اون ساز رو دربیاره ولی موسیقی الکترونیک به معنای واقعی برای فیلم ها خیلی قابل استفادست .


بعضی فیلم ها اصلا نباید ساز بیاره آدم . باید همش الکترونیک کار کنه که بخوره .....


چرا موسیقی های ما به سمت اجراهای بزرگ و ارکسترها نمیره ؟


-  خب چون که گفتم دغدغه ما همش اجراست و خیلی کم تشویق میشیم و خیلی کم کار آهنگسازها رو میزنن .


مثلا در یکی از این کشورها ، گفته ما دولت کمک میکنه که کارهای خودمون رو اجرا کنیم ، کمک میکنه پول میده . خودتون ارکستر رو جمع کنید با فروش بلیط خرج خودتون رو دربیارید ما کمک نمیکنیم . خیلی خوبه . فکر خوبیه ... ما این کار رو نکردیم . هر رهبری اومده ، خواسته خودش ، خودش باشه . اون چیزایی که بلده . چیز نمیکنن . موسیقی ، موسیقیدان های ایرونی رو تحویل نمیگیرن رهبرا .


یعنی اگر ما فشار بیاریم که تو هر کنسرتی حتما بدونی که اگر مثلا کار ایرونی اجرا نشه ما نمیذاریم این برنامه اینجوری بشه ... باید بیان اجرا بشه آدم بفهمه دیگه . شما مثل اینکه یه سناریو بنویسید ، فیلمنامه بنویسید و هیچوقت ساخته نشه . باید ساخته بشه که آدم ببینه که عیبش تو کار خودش چیه یا یه جوری بیان مثلا موسیقی رو بزنن جلساتی باشه بزنن که آدم بفهمه چیکار کرده .


خب پیشرفت از کجا شروع میشه ... از همینجا . وقتی اجرا نمیشه چی آدم بکنه . کارمون که اجرا نمیشه . اجرا هم که میکنیم ، سی دی که بیرون میاد همش مجانی . کسی نمیاد سی دی بخره همش از یوتیوب و اینور و اونور ... همه آهنگ ها همونجا هست کسی هم نیست جلوش رو بگیره . حالا اونجا چون که مثلا اگر یه موزیکی در آمریکا شده ... تمام دنیا رو میگیره . موسیقی ما دنیا رو نمیگیره ، خودمون رو هم نمیگیره . موسیقی مثلا ردیف یا نواحی ... اینا هم اگر خیلی جالب نباشند اینا هم از بین میرن .


باید کشش داشته باشه که یه چیزی اضافه کنی به موسیقی بمونه . مثلا میتونیم یه موسیقی ایرونی که خودمون میپسندیم ، اینو یه جوری بکنیم که مثلا غیر ایرونی هم  دوست داشته باشه . اینو میشه با اجرا کردن سازهای جدید همراهی کنیم . ریتم جدید بزاریم . موسیقی غرب مثلا از نظر ریتم بعضی وقتا مثلا موسیقی هند هم تاثیر گذاشته ، یا موسیقی عربی هم تاثیر گذاشته ... تاثیر های خیلی کمیه ولی اونا چون قدرتشون زیاده ، قدرت فرهنگیشون هم زیاد میشه .


هر جایی که الان مثلا یه آهنگ دربیاد قبل از اینکه مردم اونجا بفهمن ما ها میفهمیم ولی خب دنباله روهستیم دیگه اون موسیقی که اینجا به وجود میاد ، اونقدر اینا رو اغنا نمیکنه .....


موسیقی پاپ یه خرده بهتر از این نوع موسیقی هاست ولی اونم نه مثل قدیم نمیشه ... نمیشه . یعنی آهنگسازهای اونجوری انقدر کمن که معلوم نمیشه . اون موقع انقدر زیاد بودن که تو تاکسی که سوار میشدیم تمام این موسیقی روز ایران رو میشنیدیم . برای روشنفکرا بود ، برای کاسبا بود ، برای آدمای مثلا بگم چاله میدونیش هم موزیک بود .


همه میفهمیدن فرق ها چیه ... بالا شهری ، پایین شهری ... تمام این ها . هر طبقه واقعا یه چیزی داشت برای خودش . موسیقی ، یعنی هنر یه جوریه که خیلی سخته . معیار نداره . بالاخره به اون نتیجه آدم میرسه که خب اون پایه هه باید درست باشه . وقتی اون پایه درست بشه ، نتیجش خب بهتر میشه دیگه .


چرا موسیقی پاپ ما انقدر به نوحه خوانی شبیه ؟


-  برای اینکه عزاداری زیاده .


هر جا میری ... هرکسی ... چون فامیل اینجا خیلی مهم تو ایران دیگه ، یکی از حسن های ایران اینه که فامیل ، خانواده . هر خانواده ای 100 ها فامیل داره هرکدومش هم ببینید از طرف مادری و پدری و این حرفا بالاخره چند نفرم میمیرن هی بهشت زهرا میری ... بعد آدمایی که خیلی نوحه خوانی و اینا خیلی زیادن ... طرفدارم پیدا میکنند .


حالا اومدن اینجا یه موسیقی راک هم زیرش هست . اینا البته زیاد شنیدیم از مسجدا ، از بلندگوهای مسجد و نمیدونم مراسمم که زیاد ... خب تحث تاثیر واقع میشن دیگه .


خب موسیقی سنتی ما هم غم انگیزه ...


-  آخه موزیک سنتی ما غم انگیزش میکنن و اونجوری نیست ... موسیقی ایرانی . خب نشاط هست همه جور هست ، عرفانی هست خیلی . بستگی داره که کی اینو میخونه میتونه عوض کنه .


بعضی ها که همین موسیقی پاپ هم گریه وار اجرا میکنند ، به قول معروف ننه من غریبم درمیارن و یه عده هم دوست دارن . خب نوآوری ها شده همینی که ریتم موسیقی دیسکو رو بزاریم بعد با نوحه خوانی ... نو آوری دیگه . که بچه های جوون دوستش دارن ، این نوآوریشون . یا ساز های الکترونیک وارد سیستم بشه .....


توی بچه هایی که موسیقی ایرونی کار میکنن ، قدیم از نظر خلاقیت ، خلاقیت در زمینه موسیقی ایرونی ، خلاقیت خیلی بالا بوده ... احساس موزیک خیلی بالا بوده . خواننده های خوبی داشتیم ، نوازنده های خوبی داشتیم . الان خیلی اوضاع خوب نیست ... با وجود این که مثلا انقدر گذشته و با تکنولوژی که اومده و این ها . خیلی آشغال زیاد شده . قبلا یه جایی بود ، رادیو ... تلویزیون . اینا بهترین موسیقیدان های ایرونی رو جلب کرده بودند . بهترین خواننده ها و بهترین آهنگسازا اون موقع بودن ... الان نیستن .


الان چیزی که پیشرفت کرده ، تکنیک سازهای ایرونیه . ریتم خوانیشون که اون موقع ریتم های هفت هشتم ، شش هشتم ، چهار هشتم ، سه هشتم ... این چیزایی که بیشتر تو نواحی هست ، اون موقع آشنا نبودن ، سخت بود براشون ... الان خیلی خوب شدند .


فقط فرق ها توی مثل شعر میمونه دیگه ... بین حافظ و ومولانا و بقیه دیگه ... فرق ها آدم ها هستند . ولی از نظر تکنیکی الان بهترن ... اینایی که الان اومدن ، جوونایی که اومدن ... چون که پایه نداشتن یه موسیقی هایی به وجود آوردند که نه رپ نه راک ... یعنی آمیزه ای از ایناست که به زبون فارسی دارن میخونن ... ربطی به موسیقی ایرونی هم اغلبشون نداره .


آدم نمیتونه یه چیزی برای نسل آینده ... ما چیزایی که میبینم ، قضاوتمون روی اون چیزایی که میبینیم . خیلی کسا هستن که انقدرم خوب شدن ، خیلی کارشون خوبه ... مثلا نوازنده های خیلی خوبی داریم در خارج ... آهنگساز اطلاع ندارم . وقتی قطعه جدید وقت میبره ، وقت هم یعنی پول ... سعی میکنن کمتر اجرا کنن .


همیشه قطعات آشنا توی کنسرت های موسیقی کلاسیک اینه . بیشتر همونه که همه میشناسن . تمرین کم ... ما الان فکر میکنیم موسیقی هایی که داشتیم رو خوباش رو نگه داریم . که بلکه وضعیت عوض شه . الان خیلی به دنیا وصل شدیم به همه جا وصل شدیم ، بیشتر به غرب وصل شدیم . به دنیا یعنی  غرب .


یعنی اونا الان بزرگترین تاثیر رو دارن رو ماها میزارن . حالا اونایی که موسیقی سنتی کار میکنن از اون تاثیرات در امانند . ولی کسایی که موسیقی پاپ و این چیزا کار میکنند ... 100 در 100 هرکاری اونا بکنند ، میکنند . فقط فرقش یه زبان فارسی گاهی هم مسئله روضه خوانی هم توش باشه .


شما چه توصیه ای دارید برای این ماجرا ...


-  ما موزیک مبتذل نمیخوایم . اون تعریفی که میشه از غنا یعنی موسیقی رو مبتذل کنیم ... ما مخالفیم موزیک رو مبتذل کنیم . برای اینکه یه عده خوششون میاد . یه چیزی که خواننده ها رو خراب میکنه ، مردمند . مردم برای اینکه سطحشون خیلی پایین یه باره پولدار شدن همه . لباس و خونه و همه چیز باید مثل اونا بشن ولی ته ذهنشون اون چیز مونده . چون با موسیقی کوچه بازاری نوع بدش بزرگ شدن ، میمونه .


خواننده ها که میان یکی از اون چیزا رو میگن مردم انقدر هورا میکشن براش میگه خب مردم خوششون میاد منم اومدم مردم منو ستایش بکنن و پول هم دربیارم بنابراین هی زیاد میشه .


شما به این ترتیب آینده موسیقی ما رو چطوری میبینین ؟


-   آینده موسیقی ما خدا بهش رحم کنه .....


 


قسمت ۱۴:


 


موسیقی برای من زندگیه . اگر موسیقی نباشه یعنی من گمم ... هیچی نیستم بدون موسیقی . بعضی وقتا یادمه که یه جایی مهمونی دعوت میشدیم همه عقب پیانو میگشتن که بشینن بزنن . صدای ساز رو دربیارن . خیلی احساس ناراحتی میکردم . یعنی اون موقع انقدر اون چیز رو در خودم میدیدم .


وقتی هم رانندگی میکنم باز زمزمه میکنم ، تو عالم موسیقیم . راه هم میرم در عالم موسیقی هستم . میرم مثلا خرید میکنم ... درسته ... اگر درس بدم خب بازم ،  درس هم که دارم میرم باز در عالم موسیقی هستم . یا نشستم میگم این صدا ها مثلا اینجوریه اونجوریه ... آنالیز میکنم . یا موسیقی میذارم پخش میکنم . حتی اون موقع هم که میخوام مثلا صورتم رو بشورم بالاخره دارم زمزمه میکنم ... یعنی آدم جدا نمیشه .


مگر اینکه آدم شروع کنه به فکر کردن راجع به مسائل . اون حالی که موسیقی به آدم میده اصلا یه دنیای عجیب غریبیه که از شنیدن بعضی وقتا موسیقی دیگران از خود بیخود میشه . این حال هایی که هست ، یعنی مثل اینکه شعر فردوسی رو میخونی ، حافظ رو میخونی میره تو اون دنیا ... موسیقی هم همینجوری دیگه . این 2 تا چیز خیلی رو من اثر میکنه .....


شما تعریفتون از یه موسیقی ارزشمند و ماندگار چیه ؟


-  باید یه فیلسوف جواب بده اینا رو ... به نظر من از اون موسیقی که فرهنگ خودش رو منعکس میکنه . بعد براساس تکنیک آهنگسازی موسیقی غرب باشه از نظر فرم و ... چون که ما موسیقی جهانی و حالا اسمش موسیقی کلاسیک دیگه . رشته منم اونه . خب من از موسیقی ایرونی شروع کردم به ویولن زدن اومدم بالا ، بعد به موسیقی غربی اومدم .


حالا کاری که میکنیم اینجا اسمش رو میزارم موسیقی جهانی . یعنی موسیقی که بنویسی . موسیقی خوب باشه ، همه دنیا بشه استفاده کنند ، بفهمنش . اگر بری مثلا با کمانچه مثلا بزنی ، این موسیقی رو مثلا 4 نفر رو بیاری ... خیلی ها اصلا دوست ندارند .... ممکن موزیک ولوگا یا کسایی که دنبال موسیقی های غیر اروپایی میگردن طرفدارش باشن ولی اکثرا موسیقی که همون نرم سمفونی خودشون رو داره در اون قالب اگر بنویسی با اون سازا میفهمن . اگر آهنگساز خوبی باشه که دیگه مرید آدم میشن مثل اونای دیگه میشه .. میشه مثل رپرتوار ......


خلاقیت یه امر اکتسابی یا امر ذاتی ...


 -  ذاتی .


یه مقدارم خب وقتی که شما از صبح که پاشین از رادیو ، و تلویزیون و تمام این ها آهنگ هایی که خوبه میشنوین ... خب تاثیر میکنه دیگه . از بچگی مثل اینکه شما تو یه خانواده موسیقیدان بزرگ بشین . یعنی بهترین موسیقی ها رو دارین میشنوین دیگه . همین که میدونید چه موسیقی خوبه ... چه موسیقی بد ، خیلی تشخیص میدین دیگه .....


آیا برای هنرمند فرق میکنه که کجا زندگی میکنه ؟


-  برای هنرمند ... اگر آدمی باشه مثل من که بستگی به موسیقی ایران داره باید تو ایران باشن . از اینجا ، فیلمسازم به نظر من ، فیلمساز ایرونی باید ایران باشه ... آهنگساز ایرونی ، نویسنده ایرونی ... همه اینا باید تو کشور خودشون باشن .


یعنی الهامشون ، هرچی میگیره از این مملکت ... درسته ... موفق میشن . من تو موسیقی از موسیقی ایرونی استفاده کردم ولی الان خیلی بیشتر ایرونی شده موسیقی من تا اون موقع . از عواملی استفاده میکردم .


خونه شما الان کجاست ؟ ... تو تهران ، آمریکاست ... وین ؟


-   همه جا . هم ایران هم آمریکاست .


برای اینکه من به خاطر خانواده میرم آمریکا . ولی بیشتر وقتا من ایرانم . در سال اقلا اگر یه دفعه توی ایران بیام خیلی دوره ... باید بیام . بعد از هرچند ماه باید بیام اینجا .....


موسیقی در روش زندگی شما چه تاثیری گذاشت ؟


-  والا این موسیقی چون که آدم وقتی که رو میاره ... مخصوصا آهنگسازی ... خب نوازندگی هم همینو داره . که آدم از خانوادش یه خرده دور میشه . یعنی زن و بچه آدم ناراضین همیشه . اونا میخوان زندگی طبیعی داشته باشند . زندگی ما هم همش رو کار و همون نوشتن دیگه . تمام عمر آدم صرف نوشتن میشه .


دیگه بعد از چند سال فهمیدم که یه خرده با خانوادم باید رسید . میگم الان حالا که دارم کار میکنم تا عصر بعدش متعلق به خانواده باشم . با هم سینما بریم ... نمیدونم تئاتر بریم ، کنسرتی باشه بیرونی این چیزا .


اگر موسیقیدان نمیشدین دلتون میخواست چیکاره بشین ؟


-  نجار .


چرا نجار ؟


-  خیلی دوست دارم چیز بسازم .....


شما اگر خودتون رو بخواین توصیف کنید چی میگید راجع به خودتون ؟


-  آدمی هستم که همیشه کار میکنم و هم وغمم وطنمه .


از آرزوهاتونم میتونید بگید ؟


-  آرزوم اینه که مملکت ما برسه به اونجایی که حقشه . یعنی آدم میبینه ها ... میبینه . آدم یه چیزهایی میبینه میگه اینجا ایران . این بچه ها هستن دیگه جوونا . واقعا آرزو من اینه ایران بره بالا .....