بیژن کامکار
-
قسمت 1: سالهای کودکی (خاطراتی با استاد حسن کامکار، فعالیت در رادیو سنندج، شروع نوازندگی) -
قسمت 2: تحصیل در دانشکده هنرهای زیبا، فعالیت در گروه شیدا، عارف وکانون چاووش -
قسمت 3: گروه کامکارها، خاطراتی از روزهای با شکوه زندگی -
قسمت 4: دوره های کاری/نگاهی به آثار 1 (دف و رباب) -
قسمت 5: دوره های کاری/نگاهی به آثار 2 -
قسمت 6: دوره های کاری/نگاهی به آثار 3 -
قسمت 7: ویژگی آثار 1 -
قسمت 8: ویژگی آثار 2 -
قسمت 9: موسیقی و زندگی 1 -
قسمت 10: موسیقی و زندگی 2 -
قسمت 11: درباره موسیقی 1 -
قسمت 12: درباره موسیقی 2
بیژن کامکار (زاده 28 آذر 1328) خواننده، نوازنده و آهنگساز معاصر ایرانی است
کودکی
او درهنگامی که خانواده اش به منظور گذران ماموریت نظامی پدر در ارومیه به سر می بردند متولد شد اما با بازگشت به سنندج، در این شهر رشد یافت. از خردسالی تحت تعلیمات پدر هنرمندش، استاد حسن کامکار که سرپرستی موزیک نظام، اداره کلاس های موسیقی متعدد و سرپرستی گروه موسیقی رادیو سنندج را بر عهده داشت با موسیقی آشنا شد. نخستین تجربه حرفه ای بیژن، نوازندگی تنبک، ملودیکا و تار در برنامه کودک رادیو سنندج بود. وی سپس به همراه خواهر و برادرانش در برنامه های آموزش و پرورش و فرهنگ و هنر سنندج در رادیو وتلویزیون این استان شرکت کرد چراکه انس با ساز در خانوده کامکار موروثی است و همه هشت فرزند استاد حسن کامکار اکنون در زمره نوازندگان تراز اول کشور اند.
تحصیلات
بیژن کامکار در سال ۱۳۵۳ و پس از اخذ دیپلم در سنندج، با ساز تخصصی تار وارد دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران شد و در رشته موسیقی به ادامه تحصیل پرداخت.
فعالیت حرفه ای
او در سال ۱۳۴۸ با محمدرضا لطفی آشنا شد که به گفته خودش نقطه عطفی در زندگی هنری وی به شمار میرود زیرا بعد از پدرش نقش مهمی در آشنایی او با تار و موسیقی ایرانی داشتهاست. این آشنایی باعث ورود وی به عنوان نوازنده تنبک به گروه شیدا میشود و چندی بعد نیز بیژن، به عضویت گروه عارف درمیآید. از دیگر گروههایی که وی با آنها همکاری داشته می توان به گروه چاووش، دستان و تنبور شمس اشاره کرد. خانواده کامکار در سال 1367 سر انجام تصمیم به تاسیس گروهی خانوادگی با نام گروه کامکارها گرفت و این گروه سالهاست که در جشنواره های داخلی و خارجی به اجرای موسیقی ایرانی به ویژه موسیقی کردی می پردازند.
دستاوردها
شاید بتوان مهمترین نقش وی در موسیقی ایران را وارد کردن ساز دف برای اولین بار به اجراهای عمومی دانست. در هنگام عضویت در گروه شیدا به پیشنهاد محمدرضا لطفی از ساز دف در یکی از کنسرتهای گروه استفاده کرد که با اقبال فراوان علاقهمندان مواجه شد و امروزه دف یکی از سازهای مهم در گروههای موسیقی ایرانی است و نوازندهگان فراوان در این رشته به فعالیت میپردازند. پیش از این، دف فقط در مراسم مذهبی دراویش در خانقاهها مورد استفاده قرار میگرفت.
زندگی شخصی
او از ازدواج نخست خود صاحب دختری به نام هانا است. همسر دوم او نجمه تجدد، خود خواننده و نوازنده است و با گروه کامکارها همکاری دارد. حاصل ازدواج آنان پسری به نام سهراب است.
رویدادهای هنری
در کنار اجراهای متعدد در کشورهای مختلف جهان، از مهمترین فستیوالهای جهانی که بیژن کامکار به همراه گروه خانوادگیشان در آنها حضور داشته است می توان به موارد زیر اشاره کرد:
• فستیوال وومد (WOMAD) انگلیس
• فستیوال وومد ابوظبی
• فستیوال ری اورینت سوئد
• فستیوال لیوینگ فایر انگلستان
• فستیوال فالن سوئد
• فستیوال وی نی پگ کانادا
• فستیوال سامر استیج نیویورک
• فستیوال تیمیتار مراکش
• کنسرت در مقر یونسکو به مناسبت هزاره حافظ
• کنسرت در مقر جایزه صلح نوبل در نروژ
قسمت ۱:
من بیژن کامکار متولد 1328 . من بچه ی سنندج هستم اما تو ارومیه به دنیا اومدم ، یعنی پدر من نظامی بود .. یک طرحی بود در ارتش به اسم طرح افشین که ارتش ها در چهار منطقه ایران جا به جا می شدند ، تو اون جا به جایی ها ما به آذربایجان رفتیم و من در واقع در اونجا به دنیا اومدم ولی خب بزرگ شده ی شهر سنندج هستم .
اگر بخوام کار هنری رو به خودم ربط بدم باید به سراغ پدرم برم . اون موقع ها اونجوری نبود ، بالاترین شانی که برای یک موزیسین قائل بودند با یک .. دلم نمیاد بگم ، با یک جنایت کار، درست در یک شان قرار می دادند و مرحوم پدرم عاشق موسیقی بود و هیچ کسی در اونجا نبود که بره مثلا پهلوش موسیقی کار کنه . یادمه اون موقع برای ما تعریف می کرد ، شخصی بوده به اسم علی خان .. نمیدونم کمانچه می زده یا ویولن ، گویا هر دو رو می زده . این مطرب دوره گرد بوده ، ساز ایشون رو می بینه .. اون جرقه زده میشه ، اون عشق به وجود میاد نسبت به موسیقی و دستمزدی که به دست می آورده می رفته ساز .. 2 ، 3 بار ویولن می خره که پدرش می شکنه ،ویولنش رو می شکنه .
یک بار ، دو بار ، سه بار .. می شکنه . بزرگ ترین شانسی که پدر من آورد این بود که پدر مادرش از هم جدا شدند و تنها جایی که می تونست بره در اون به موسیقی بپردازه ، موزیک نظام بود چون هیچ جای دیگه ای اون موقع ، نه آکادمی هنری نه کلاس موسیقی ، هیچی وجود نداشته .. چون اشراف کامل به نت داشت اون زمانی که به تهران میاد میره ردیف های استاد صبا رو می خره ، میاد تو سنندج ردیف ها رو می زنه که اکثر ما بچه ها که شاگردهای مرحوم پدرم هستیم ، با ردیف استاد صبا وارد موسیقی ایرانی و این عرصه شدیم .....
من بین برادرها ، ناسازگارترین بودم توی خانواده و به خاطر همین می بینید که اکثر برادر ها تو یک سازی تخصص کامل دارند ، من هیچ ساز تخصصی ندارم .. یه ذره تار بلدم ، یه ذره .. ناسازگار ترین بچه بودم ، هیچوقت یاد نمی گرفتم ، شیطنت می کردم .. چون می خوندم ، شاید چون صدا داشتم احساس می کردم با همین خودم رو راضی می کردم و این ها . یک بار من تار رو دستم گرفتم و این ها ، بعد با این تار آهنگ سلام علیکم هست دیگه ، گویا میگن نسبت میدن به آقای کسایی اون رو ساخته ... تو هارم برنامه سلام صبح بخیر هم بود یه مدتی . این رو با بدبختی .. 3 ماه ، 4 ماه تمرین کردم ، تمام این آهنگ رو از روی نوارها ، نوار رو آقای فرهاد شریف زده بود .. از روی طرح آقای فرهاد شریف این رو 4 ماه تمام من این رو یاد گرفتم با بدبختی .
بعد یه روز اومدم پدرم به طرف بیرون و رو به پنجره نشسته بود و تمرین می کرد .. آمدم گفتم آقا ، این آهنگ رو گوش بده ، سلام علیکم رو می خوام با تار بزنم .. گفت برو بدبخت تو هیچی نمیشی ، اون که توهین رو به من کرد .. خاک بر سرت ، تو هیچی نمیشی ، راست هم می گفت .. هرچی می گفت من یاد نمی گرفتم .
هرچی خواهش کردم گوش نکرد . همین نشست شروع کرد همینطوری داشت با رادیو ور می رفت و این ها ، من هم به اون گوش نکردم .. پشت سرش نشستم ، یه صندلی گذاشتم شروع کردم از اول تا آخر زدن ... زدم ، تا آخر زدم تموم شد گفتم چطور شد ، چی شد آقا خوب بود ، دیدم جواب نمیده .. بعد اومدم جلو ببینم رخ به رخ ازش سوال کنم .. دیدم داره از خوشحالی گریه می کنه ، به پهنای صورتش اشک می ریزه ، مثل کسی که .. بالاخره این پسرمون هم آدم شد .....
خاطره زیاد دارم ، من پدرم ویولن تدریس می کرد ، یه آقایی بود سن بالایی داشت ، بین 40 تا 50 سال عمرش بود .. این خیلی عشقش این بود مثل یاغی ویولن بزنه . باهاش کار می کرد ، یکی از کارهای استاد صبا بود .. نمیدونم کدومش بود ، یادم نیست .
3 هفته ، 4 هفته این رو یاد نمی گفت .. بابا تو چقدر بی استعدادی ، پدر من هم خیلی دیکتاتور بود ، نیست خودش نظامی بود ، خیلی دیکتاتور بود .. اصلا ما رو با کتک ساز یادمون می داد ، گفت تو چقدر بی استعدادی مرد مومن . 3 هفته است نتونستی .. بگم به اون بچه بیاد بزنه ، اردشیر7 ساله .. 7 یا 8 ساله بود خداشاهده ، اردشیر برادرم که کمانچه می زنه ، اردشیر بیا این رو براش بزن .
اردشیر اومد نتونست این رو بزنه .. وای .. یه پوپیت ، پوپیت می دونید چیه .. اونی که نت روش می ذارند ، یه پوپیت رو بهش داد با همون ردیف صبا و یه ویولن .. انداختش تو توالت .. توالت های قدیمی ، نه الان که انقدر تمیزه بری .. انداختش تو توالت گفت تا این رو یاد نگرفتی نمیای .. درش رو قفل کرد . هرچی اومد آقای کامکار مریض میشه ، گفت بذار مریض بشه ولی این رو یاد بگیره ، انداختش تو توالت با همون که بره یاد بگیره .
پدر من استوار بود . گفت فقط من 2 شب لباس افسری پوشیدم . چجوری لباس افسری پوشیدی اون هم بین اون سالنی که موزیک .. رهبر موزیک نظام بود دیگه ، سرپرست موزیک بود .. بین اون دفترش که تمرین می کردند و آشپزخونه ، باشگاه افسران بود . از اینجا وقتی می خواست بره آشپزخونه .. باید از باشگاه رد می شد . اومد دید صدای 2 تا ویولن میاد .. یک دوئت هست که علینقی وزیری برای ویولن نوشته ... زیرش یه ویولن دیگه دو صدایی دارن می زنند . این رو 2 تا افسر داشتند می زدند ، این قرار بود این رو حفظ کنند ، تیمسار بهارمست .. نمیدونم یکی از آجودان های شاه قرار بود به سنندج بیاد ، این ها جلوش تو باشگاه افسران این رو اجرا کنند .
این رو هی گوش می کرد ، گوش می کرد .. می رفت خونه تمرین می کرد . بعد آخرین روزش که .. 2 روز بعدش قراره تیمسار بهارمست بیاد برای این ها کنسرت بذاره ، رفت نگاه کرد دید یکی از افسرها نمیتونه بزنه ویولن اول رو .. پدرم میره جلو براش احترام می ذاره میگه قربان من میزنم .. میگه تو ، این گاو نتونست بزنه تو میخوای بزنی ، گفتم من میزنم .
شروع میکنه از اول زدن ... فقط با نگاه کردن و میره خونه با تقویت کردن . همه رو از اول تا آخر میره . بعد وقتی که تیمسار بهارمست میاد چون بهش گفته بودند 2 تا افسر می زنند ، این هم که گروهبان بوده ، 2 شب که کنسرت میره .. 2 شبه لباس افسری می پوشه .....
اکثر ما همگی از اون زمانی که یادمون نیست ، از کودکی .. به موسیقی روی آوردیم . من .. خود من 4 ، 5 سالم بود که تو برنامه ی کودک رادیو سنندج می خوندم و تو برنامه های اون موقع .. دبیرستانی و مراسمی که بود می خوندم به طور نیمه حرفه ای با گروه رادیو سنندج تو برنامه کودک می خوندم و یادمه اولین گروهی که .. گروه خانواده ی کامکار ، سه نفر بودیم .
پدرم ویولن می زد ، هوشنگ برادر بزرگم سنتور و من می خوندم . در سال های 1335 و 1336 .. من 4 ، 5 سالم بود . اون موقع به هیچ وجه نه ضبط صوتی بود ، نه رادیویی بود ، نه ضبطی بود ، نه استودیویی بود .. مستقیما بی سیم ارتش ، رادیوی سنندج شده بود بی سیم ارتش . ما همگی می رفتیم بی سیم ارتش با یه میکروفون . کل سازها .. 10 تا ساز و خواننده و گوینده و .. همه با یدونه میکروفون به نسبت ضعیفی و شدت و ضعف سازها ، مثلا تنبک که صدا قوی بود می رفت ته استودیو می نشست .. ویولن که ضعیف بود جلو می نشست ، سنتور پایین می نشست .. خودمون رو درست کرده بودیم دور و نزدیک می نشستیم ، خواننده هم که می آمد جلو شروع می کردند به خواندن و مستقیما رادیو پخش می کرد . به هیچ وجه نه ضبطی .. متاسفانه خیلی از آثار پدرم که اون موقع ها ساخت و پخش شد از رادیو ، بدون ضبط و بدون .. البته بسیار آهنگ های ضبط شده تو رادیو سنندج ، بالغ بر 400 تا آهنگ ، بیشترش ساخت خودش و بیشترش بازسازی آهنگ های فولکلور کردی بود و خوانده های مختلف رادیو ، در رادیو ضبط شد و حتی نت هاش هست .
اون موقع رسم بود باید نتش رو می نوشتی ، شعر رو می نوشتی .. تصویب می شد و ضبط می کردند . یکی از خاطراتی که من از این ضبط ها دارم تو بی سیم ارتش ، همگی رفتیم بی سیم ، گوینده ساعت 8 صبح اعلام کرد که ساعت 3 بعد از ظهر ، آقای نوروزی .. یکی از خواننده های پدرم که متاسفانه فوت کردند .. آقای نوروزی میان ساعت 3 می خونند .
همه از قبل هم تمرین کرده بودیم .. مستقیم هم بود ، ساعت 3 بعد از ظهر همه اومدیم تو استودیو دیدیم نوروزی نیومده . بعد آقام گفت ما شروع می کنیم مقدمه رو می زنیم ، ممکنه تو این فاصله هم نوروزی بیاد . شروع کردیم مقدمه رو زدن .. اون موقع من چیز می زدم ، هم کر می خوندم ، جواب می دادم ، هم دایره زنگی می زدم مثلا .. سر ضرب آرام . 4 ، 5 سالم بود ، بعد شروع کردیم به مقدمه زدن .. دیدیم نیومد .
پدرم اینطوری با اشاره سر ، یعنی دوباره مقدمه رو .. 3 بار ، 4 بار .. مقدمه ای که خودش 4 دقیقه طول می کشید ، 4 مرتبه پشت هم زدیم نیومد . آخرش یه نفر اومد تو .. ته استودیو .. گفت چیه ، گفت کار مهمی برای آقای نوروزی پیش اومده و رفته تهران ، خیلی عذر خواهی کرد .
گفت چیکار کنیم .. بعد گفت مقدمه رو دوباره از سر . مقدمه رو از سر زدم خود آقام خوند . خودش شروع کرد خوند دیگه .. این آهنگ هم بود ..... خلاصه این رو شروع کرد به خوندن و تموم شد ، برنامه تموم شد و اومدیم بیرون تو شهرکه اومدیم .. تو شهر که میومدیم ، بعضی از قهوه خونه ها رادیو داشتند ، بعضی خونه ها هم که رادیو داشتند و این ها .. ما رو دیدند گفتند برنامتون امروز بد نبود ولی این نوروزی چقدر مزخرف خوند .....
اولین سازی که درس گرفتم ، مثل همه ی برادرها .. اتفاقا توصیه ی من برای تموم اون هایی که وارد موسیقی میشن ، اول تنبک یاد بگیرن . چون یکی از ستون هایی که .. موسیقی 4 تا ستون داره ، یک ستونش ریتم . این ریتم هم در موسیقی قدیم اون موقع ها تنبک بود که الان دیگه دف و دهل و دمام و همه چی اومده .. موسیقی تنبک بود . من هم همونطور مثل اکثر بچه ها با تنبک شروع کردم ، اولین سازی که دستم گرفتم تنبک بود . بعد 13 ، 14 سالم بود .. ساز ملودیکا رو اومدم .. اون موقع یه ساز عجیب غریبی بود برای ما یه ساز ناشناخته ای بود ، دقیقا صدایی شبیه به آکاردئون داشت ، منهای اون کمپانیون ها و ریتم هایی که .. باس هایی که با دست چپ میتونستم بگیرم ، خب من جذب این ساز شدم .. یه 7 ، 8 سالی هم عمرم رو با این ساز تلف کردم ملودیکا زدم .
حتی در یه چیزی نزدیک به 20 ، 30 تا از آهنگ هایی که تو رادیو سنندج ضبط کردیم با خواننده های مختلف اون زمان .. حسن زیرک ، خانم فتانه ولیدی .. با همین ملودیکا ضبط کردم . من خب به وسیله استاد فرهنگ شریف و استاد جلیل شهناز و نوازنده های اون زمان رادیو جذب صدای تار شدم ولی هیچوقت تار رو از نزدیک ندیده بودم تا اینکه در سنندج یه نوازنده ی دوره گرد که خیلی هم ساز قشنگی نمی زد ، فقط تنها اهمیتش این بود که من از نزدیک این ساز رو دیدم .
سعید توفیق که خودش تار می زد و می خوند .. تو یه مجلس عروسی بود این گویا ، این داشت می زد تار رو ازش گرفتم اینطوری .. چون شکلی و چشمی دیده بودم که چطوری این رو بغل می گیرند و مضراب می زنند . زدم .. زدن همون و علاقه پیدا کردن و ..
پدر من خب سازش تو موزیک نظام ترومپت می زد و بعدا که مریض شد ترومپت رو کنار گذاشت ، ویولن شد ساز اصلیش . ولی پدر من با وجود این که ساز اصلیش ویولن بود .. ولی شیوه ی تدرس همه سازها رو می دونست . سنتور هم تدریس می کرد ، تار هم تدریس می کرد ، آکاردئون هم تدریس می کرد .. یعنی کافی بود یک ساز رو دست یه نفر ببینه چطوری زده میشه ، چون اشراف بسیار زیادی به نت و سلفژ داشت و این ها .. و نت ها رو می شناخت ، پرده ها رو می شناخت .. همه رو تدریس می کرد .
مقدمات اولیه رو با پدرم کار کردم و بعد خودم همینطوری ادامه دادم و یکی از دلایلی که به موسیقی روی آوردم .. زمانی بود که پدرم از آذربایجان به سنندج برگشت .. حکم ماموریت بهش دادند انقدر معیارهای پولی به هم ریخته ، یادم نیست 30 تومان یا 300 تومان . اصلا مهم نیست پولش ، حکم ماموریت بهش دادن برای ماهی 300 تومان یا 30 تومان گروه تشکیل بده .
تمام کردستان رو زیر و رو کرد 2 تا نوازنده گیر نیاورد . باید به هر دری می زد که پول در بیاره . شاید اون روز تنهایی پدرم رو دیدیم که نتونست این گروه رو تشکیل بده . 5 سال بعدش گروه خانواده خودمون درست شد .
سال 1345 بود که هوشنگ اون موقع ویولن می زد ، من تار می زدم ، پشنگ سنتور می زد ، ارژنگ تنبک می زد ، قشنگ خواهرم هم می خوند .. مرحوم پدرم هم که ویولن می زد . رفتیم اردوی رامسر ، در بین تمام دانش آموزهای کل کشور سال 1345 ، مقام اول رو به دست آوردیم که اون خیلی انگیزه بسیار بزرگی برای ما بود که این خانواده بتونه ادامه بده .....
قسمت ۲:
من سال 1348 دیپلم طبیعی گرفتم . البته این دیپلم رو نه به خاطر این که ادامه بدم ، چون اون شوق و شور ادامه ی هنر از بچگی در درون ما بود . فقط برای اینکه هنرهای زیبا به من گفتند .. یادمه یه روز پدر من اومد به من گفت چرا ساز نمی زنی .. گفتم درس دارم .. شیمی ، فیزیک ، مثلثات .. می رفتم مدرسه می گفتند بدبخت تو چرا درس نمی خونی .. می گفتم بابا دارم ساز می زنم ، تار .. به هر صورت یه روز پدرم به من گفت مگه نمی خوای بری هنرهای زیبا .. گفتم چرا .
تمام آرزوهای من ، تمام آرزوی من این بود .. نهایت آرزوی من که از سنندج برم تهران ، دانشکده هنرهای زیبا در خدمت نورعلی خان برومند و عبدالله خان دوامی و دکتر صفوت و آقای فرهت و این ها برای من .. دیدن این ها برای من آرزو بود چه برسه اینکه برم شاگردشون بشم . گفت مگه نمی خوای بری هنرهای زیبا ، گفتم چرا .. گفت خب دیپلم ازت می خوان .
اومدم تو اون خلوت تنهایی خودم .. گفتم راست می گه ، دیپلم می خوان .. حالا کیه ، 13 عید .. 13 تا 15 خرداد که امتحان می شد ، امتحان هایی بود پایان کار ، دو ماه بیشتر فرصت نبود . دو ماهه دیپلم گرفتم .. البته به تعبیر قدیمی ها ، با معدل ناپلئونی دیپلم رو گرفتیم و این ها .. سال 1348 بود . خیلی جاها رو وقتی دیپلمم رو گرفتم ، دوباره اومدم تو خلوت تنهاییم گفتم تو دو ماهه دیپلم گرفتی .. اگر 12 سال درس می خوندی چی می شدی ، الان پایگاه ناسا بودی .....
وقتی من اومدم تو دانشگاه ، پشنگ داشت دانشگاه رو تموم می کرد .. در صورتی که من از پشنگ بزرگ ترم . دلیلش این بود که من ترجیح دادم به اصطلاح اول سربازی برم بعد به دانشگاه که اون موقع اسپای دانش بود .. نمیدونم می دونید اسپای دانش ، به جای سربازی می رفتیم تو روستا و تدریس می کردیم .
ورود من به دانشگاه همزمان بود با تشکیل گروه شیدا . اساتیدی که بودند .. آقای هرمز فرهت بود که تاریخ موسیقی و تجزیه و تحلیل سمفونی و .. دکتر شاهین فرهت هم بود . سال اول و دوم در رشته ی ساز ، تار .. آقای لطفی با من بود . بعد سال 3 و 4 با نورعلی خان برومند بودیم .
درس تاریخ موسیقی ایران رو با دکتر داریوش صفوت داشتیم . آقای احمد پژمان و مصطفی پورتراب سلفژ و دیکته ی موسیقی با ما کار می کردند و اونطوری بود دیگه .
خب اونوقت همکلاسی ها و هم دوره ای هاتون و این ها کیا بودند اون زمان ؟
- یکی کیخسرو پورناظری پدر تهمورث و سهراب پورناظری هست که از هم شاگردی های من ، آقای جمشید عندلیبی که نی می زنند از هم شاگردی های خودم . آقای جمال سماواتی که بعد ایشون هم ادامه تو گروه شیدا اومدند و با خودمون همکاری می کردند .....
در بدو ورود من به دانشگاه ، وارد گروه شیدا هم شدم . گروه شیدا از سال 52 بنیان گذاری شد ولی 53 رسما شروع به کار کرد . یعنی زمانی که من آمدم . در 52 ، استاد ناصر فرهنگ فر تنبک نواز گروه بودند . ایشون برگشت به مرکز حفظ اشاعه . شاید چمیدونم ، شانس من بود که من به جای این مرد بزرگ او رو بگیرم . اومدم توی گروه شیدا ، شروع کارم با تنبک بود .
بعد که ارژنگ برادرم وارد تهران شد اون هم مثل من .. اون تنبک و من دیگه اول تارباس بعد رباب دست گرفتم .
خب اونوقت تا چه سالی با گروه شیدا بودید ؟
- گروه شیدا دیگه بودیم تا زمانی که لطفی به آمریکا رفت و از ایران رفت ، یعنی بعد از انقلاب . از قبل انقلاب این شروع شد تا بعد از انقلاب .
البته زمانی که گروه شیدا به هم خورده بود که لطفی رفت به آمریکا ، حتی بعد از اینکه لطفی رفت ما گروه شیدا رو ادامه دادیم . پشنگ برادر من ، دو تا کار به خوانندگی آقای تعریف به اسم گلدشت و یه کاست دیگه حالا اسمش رو یادم نیست ، تولید کردیم که نمیدونم به چه دلیل .. هیچ وقت هم نفهمیدیم ، خدا .. روحش شاد باشه انشالله ، لطفی رفت از این دنیا هیچوقت نفهمیدیم به چه دلیل نوشت که شما خواهش می کنم گروه شیدا رو ادامه ندید ، شاید به نظر او کارهای ما مناسبش نبود .
ما دیگه گروه شیدا تعطیل و همگی به گروه عارف رفتیم .....
سه تا ارگان بودند که موسیقی تولید می کردند . فرهنگ و هنر بود که موسیقی صحنه ای اجرا می کردند . تو تالار رودکی ، تو تالارهای مختلف شهر .. اجرای صحنه ای داشتند . مرکز حفظ و اشاعه که همینطوری حفظ می کردند ، تنها جایی که تولید می کرد رادیو بود و این گروه مرکز حفظ و اشاعه که با کار خانم پریسا معروف شدند .....
این رو که جناب حسین علیزاده کار کرده بود و چقدر هم زیبا بود این کار ، با این کار معروف شدند و این ها همه جوون .. پرویز مشکاتیان ، علیزاده ، آقای طلایی ، جناب ناصر فرهنگ فر، آقای کیانی نژاد و آقای اکبر شکارچی .. همه ی این ها جوون و شوق و شور عجیبی برای تولید داشتند . مرکز هم جای تولید نبود دیگه .
درواقع به شوق تولید اومدند رادیو . همه از مرکز اومدند بیرون و اومدند پهلوی آقای ابتهاج . و اسم عارف هم آقای ابتهاج روی ما گذاشت . هم اسم شیدا هم اسم عارف رو .. آقای ابتهاج به یاد شعرای دوره ی انقلاب مشروطیت که خودش ارادت خاصی به این ها داشت انتخاب کرد که قبلا به اسم گروه حفظ و اشاعه مرکز موسیقی رادیو تلویزیون فعالیت داشت .
اومدند اونجا شد گروه عارف و تو بدو ورودشون همین افرادی بودند که گفتم . بسیار کنسرت های زیادی رو در خارج از کشور همراه استاد محمدرضا شجریان ، همراه آقای افتخاری در فستیوال روح زمین و همراه مرحوم بسطامی و خواننده های مختلفی با گروه عارف بعد از به هم پاشی گروه شیدا در خارج از کشور برنامه اجرا کردیم .. البته لازم به توضیح ، من همش باید یه پرانتز باز کنم ، یا یک کروشه باز کنم چیزهای دیگه .
همزمان با این گروه کامکارها هم تشکیل شد .....
بعدها که به خاطر اعتراض به کشتار 17 شهریور تمام گروه شیدا و عارف و آقای شجریان و خانم سیما بینا بود و خود آقای ابتهاج و .. خیلی ها بودند . همه امضا دادیما ، همه استعفا از رادیو اومدیم بیرون . وقتی که از رادیو اومدیم بیرون دیگه اون گروه عارف هی پخش شدند تو خونه های خودشون یه مدتی زیرزمینی تو زیر زمین خونه لطفی که خود بنده اونجا رو درست کرده بودم با چمیدونم موکت و هرچی دم دستم بود .. جای تخم مرغی و .. تا اونجایی که میتونستم آکوستیک کرده بودیم ، اونجا هم تمرین هم ضبط هامون رو می کردیم .
یعنی تمام سرودهایی که بعدا در انقلاب پخش شد .. مثل آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی ، برادر کاکلش آتشفشونه ، نمیدونم ژاله خون شد خون جنون شد سلطنت زین .. تمام این سرودها رو تو اون زیرزمین ضبط کردیم .
ضبط دستی .. که پسر آقای ابتهاج ، کیوان ، اون رو ضبط می کرد . با یه ضبط معمولی . ما خودمون با ضبطهای خودمون تکثیر می کردیم جلوی دانشگاه می فروختیم که بعدها البته وقتی که صحبت سیاسی برقرار شد و رفتیم تو استودیو ، اورجینال تو استودیو مل همه رو ضبط کردیم تمام سرودها رو ....
وقتی که انقلاب شد ، باز به همت هوشنگ ابتهاج عزیز ، ما رو توی رستوران .. رستوران امید بود یا نیک ، رو به روی خود مرکز حفظ اشاعه ، یه رستوران بزرگ .. همه ی گروه شیدا و عارف و خانم سیما بینا و آقای شجریان و ناظری و همه ی اون گروه رو .. همه رو دعوت کرد تو اون رستوران یک شام مفصلی و بعد گفت اگر دست یاری به سمت ما دراز کنی ، امشب شاید ورق بسیار بزرگی در تاریخ موسیقی ایران زده بشه با حضورتون ، با این دعوتی که قبول کردیم ما می خوایم چنین جایی رو درست کنیم .
یه خونه ای رو ، نمیدونم مال فامیل آقای ابتهاج بود یا .. دقیقا نمیدونم ، توی خیابون حقوقی که بعدها شد مکتب میرزا عبدالله ، آقای لطفی اونجا تدریس می کردند ، اونجا رو در اختیار ما گذاشتند گفت شروع کنید فعالیت ، همون کاری رو که تو رادیو می کردید اینجا ادامه بدید .
اولین رئیس اونجا و اولین شورای اونجا خود آقای ابتهاج بودند که نظارت می کردند ، آقای لطفی بود ، بنده بودم ، پشنگ برادرم بود .. آقای علیزاده و پرویز مشکاتیان . این اولین شورای کانون چاووش . یعنی گروه شیدا و عارف ، تحت عنوان چاووش به همدیگه پیوستیم . کانون چاووش فقط کانونی نبود دور هم جمع بشیم ساز بزنیم . کلاس ادبیات داشتیم که خود آقای ابتهاج تدریس می کرد . حتی کلاس سیاسی هم داشتیم .
میومدند به اصطلاح جامعه شناسی و سیاسی با ما کار می کردند ، کلاس ردیف ... و حواس که داشتیم ، ردیف خوانی داشتیم ، کلاس ادبیات .. هفتگی کنسرت می دادیم . اما وقتی که به انقلاب رسید دیدیم الان باید تولید کنیم ، همه ی این ها رو کنار گذاشتیم .. تو اون شرایط به بیژن کامکار می گفتند دف بزن ، دف زدم ، رباب بزن .. رباب زدم ، تار بزن .. تار زدم ، بخون .. خوندم ، ناظر بر ضبطی .. تولید کن ، ضبط .. تمام چاووش ها رو نمیدونم میشناسی یا نه ، کاست هایی که تحت عنوان چاووش منتشر شد ، پدر من منتشر کرد .
تمام زندگیش رو تو سنندج فروخت ، نصفش رو یه خونه ی کوچولوی 45 متری خرید ، نصف بقیه اش رو داد ضبط صوت خرید و اون موقع سی دی نبود . نوارها رو سر هم می کردند ، 45 تا ، 50 تا ضبط صوت خرید با بقیه پول خونش ، این ها رو سر هم کرد و یه ریل و چاووش ها رو ضبط می کرد .
خودش این طفلی با دست ، یه دست لیبل می زد ، با یه دست ضبط می کرد ، با یه دست کنترل می کرد .. جعبه می کرد و آقای منوچهر آزادی هم می برد توی میدون آزادی .. جلوی دانشگاه اون موقع تنها جایی که ، چون تموم نوار فروشی ها رو سوزونده بودند همه رو ، تنها جایی که مرکز فروش بود دانشگاه و ناهار فروشی .. اونجا هم پخش می کرد .
در هر صورت تو اون زمان من همه جوره گفتم کار می کردم . اصلا مهم نبود برام .. این که باید الان تولید می کردیم .....
بعد ها که چاووش به هم خورد به دلایل خیلی زیادی ، به قول ناصر فرهنگ فر یه شعری برای لطفی گفته بود ، بی لطفی لطفی نه از این بود که در رفت .. او حوصله ی اهل هنر بود که سر رفت . رفت آمریکا و تا 3 سال مونده بود از بین ما بره برگشت ایران .
اون رفت و آقای علیزاده رفت آلمان و دیگه کانون چاووش تقریبا به هم خورد . ولی گروه عارف که همون گروه سنتی و شسته رفته 7 ، 8 نفری و .. پرویز مشکاتیان سرپرستی می کرد که بعد ها آقای شکارچی از این گروه رفتند و جانشینشون اردشیر برادر من اومد گروه عارف رو کمانچه زد تا آخرین لحظاتی که ادامه حیات داشت و به جای استاد ناصر فرهنگ فر هم ارژنگ تنبک زد .....
آقا شما حفظ اشاعه هیچ وقت بودید ؟
- حفظ اشاعه یک سال . در زمانی که لطفی ریاست .. لطفی علاوه بر این که موزیسین بسیار بزرگی بود و در حفظ و معرفت و عاطفه بسیار قوی تو این زمینه بود و وفادار به اصل سنت ، خیلی مدیر قوی بود . آرام ترین دوران دانشکده ی هنرهای زیبا .. زمانی بود که لطفی رئیس هنرهای زیبا شد . آرام ترین دورانی که مرکز حفظ اشاعه در آرامش کارهاش رو انجام می داد ، زمانی بود که لطفی رئیس مرکز حفظ اشاعه شد ، 1 سال بعد از انقلاب .....
قسمت ۳:
گروه کامکارها سال 1345 گفتم در اردوی رامسر که بین دانش آموزهای سراسر کشور نفر اول شدیم ، از همون موقع شروع شده بود به طور گروه نیمه حرفه ای کار می کردیم . تو خیلی از استان های ایران ، تو تلویزیون آذربایجان برنامه اجرا کردیم که ضبطش یه نمونه اش رو دارند .
اگر گروه کامکارها یه مدتی بینش فاصله افتاد و سکوت افتاد ، دلیلش این بود که خب سرپرست ما ، مرحوم پدرم در سنندج بود . هوشنگ برادر بزرگمون تو آمریکا ، اول رفت سانتا چچیلیا رم ، بعد رفت به دانشگاه کالیفرنیا اونجا برای ادامه تحصیل . قشنگ شوهر کرد با آقای لطفی اومد تهران ، من و پشنگ برای دانشکده ی هنرهای زیبا اومدیم ادامه تحصیل .. ارسلان و اردشیر و اردوان تو سنندج موندند .. جدا شدیم از هم .
در سال 1368 بود که وصیت گونه پدرم .. چون پدرم می دونید که سرطان داشت ، وصیت گونه گفت شما که حالا همدیگرو گرفتید .. هوشنگ از آمریکا برگشته ، ارسلان و اردشیر و اردوان از سنندج اومدند تهران ، همش درگیر این بودیم که چرا گروه شیدا به هم خورده ، چرا عارف متواری اند و فلان و این ها .. گفت شما خودتون یه گروهید ، چرا چیز نمی کنید .. دور هم جمع نمی شید و این ها .
بعد به وصیت پدر دوباره گروه درست شد و یادمه شبی که گروه کامکارها درست میشد ، جناب بهروز غریب پور که از تئاتری های بزرگ کشورمون هستند ، اون شب حضور داشتند . اسم گروه کامکارها پیشنهاد آقای غریب پور بود . برای خودمون یه خرده خودشیفتگی به نظر می رسید که کامکارها یه خرده عنوان دهن پر کنیه .
قبول نمی کردیم ، هیچ کدوممون . آقای غریب پور گفت آقا من میگم بذارید کامکارها .. استاد حسن کامکار کمتر از عارف و شیدا زحمت کشیده تو این مملکت برای موسیقی . اگر کسی نمیدونه اون تقصیر تاریخ که نمی دونن .. ولی کمتر از اون ها زحمت نکشیده ، چرا به خاطر حرمتش .. 90 سال خدمت پدرتون اسمش رو بذارید کامکارها .
پدر من زندگیش معما بود . 67 سال عمر کرد ، 68 سال .. ولی 90 سال خدمت . مثل معماست .. چون همزمان 30 سال در موزیک نظام ، 30 سال در فرهنگ و هنر ، 30 سال در رادیو و تلویزیون .. 90 سال خدمت کرد . گفت که این حقه که اسمش رو بذارید کامکارها .
ما هم قبول کردیم و اون شب تصمیم گرفتیم که گروه رو خودمون ، دقیقا زمانی بود که گروه شیدا به هم خورده بود ، گروه عارف اصلا متلاشی شده بود .. آقای علیزاده رفته بود به خارج از کشور و گروه گروه کامکارها با یک کاستی که اتفاقا اسمش رو گذاشته بودیم کامکارها ، که 8 تا کار بود .. یه کارش رو هوشنگ ساخته بود ، یه کارش رو پشنگ ، قشنگ ، ارسلان .. هر کدوممون یه کاری ساخته بودیم به اسم کامکارها . اولین کاری که دادیم بیرون .....
مهمترین روزی که در زندگیتون به خاطرتون هست چه روزی بوده ؟
- خب روزهای تلخ زیاد داشتیم ، روزهای خوب هم زیاد . ببین تمام .. مطمئن باشید یعنی شعار نمی دیم ، این رو از صمیم قلبم میگم .. تمام کنسرت هایی که موفق بوده اون روز برای ما روز باشکوهی بوده . شب از خوشی تا ساعت 4 و 5 بامداد نخوابیدم ، از رویای خوشی اون شب که به مردم خوش گذشته . هیچوقت یادم نمیره دوره ی شاه ، کنسرتی داشتیم در کرمان ، دانشگاه کرمان با آقای شجریان .
ببین امیدوارم هیچکس از من ناراحت نشه .. تو رو خدا از من ناراحت نشین ، من از صمیم قلبم صادقانه چیزهایی که دیدم میگم . حتی دانشجوهای ما ، یعنی بالاترین مرجع علمی دانشگاه دیگه تو این مملکت ، وقتی دانشجوهای ما موسیقی رو نمی شناسند ، فرق بین موسیقی خوب و بد رو نمی شناسند .. وا مصیبت ها دیگه .
شاید کم لطفی رسانه هاست ، کم لطفی ابر رسانه ای مثل تلویزیون ، کم لطفی ابر رسانه ای مثل رادیو که دانشجوی ما فرق بین یک رقصنده و یک موزیسین رو نمی دونه . ما رفته بودی دانشگاه کرمان ، این به عنوان هم یه روز خوش ، هم یه خاطره ای دارم تعریف می کنم .
با گروه شیدا ، محمدرضا لطفی و با گروه شیدا میدونید پشنگ برادرم بود و آقای افشار نیا بود و آقای طلوعی تار می زدند و خود آقای لطفی تار می زدند . ارژنگ تنبک می زد ، بنده رباب می زدم و آقای شجریان هم می خوند . رفتیم دانشگاه کرمان برای کنسرت . بعد وقتی رسیدیم وارد محیط دانشگاه شدیم ، آقا دیدیم با سنگ میخواهند به طرف ما حمله کنند دانشجوها .. همه سنگ دست گرفته بودند ، این سنگ ها رو به هم می زدند .. مثل کسی که اگر بیاین جلو سرتون رو خورد می کنیم .
ای بابا .. استاد شجریان ، گروه .. این ها ببینید خیلی دردناکه ، دانشجوی مملکت فرق بین یه گروه رقصنده با گروه شیدا رو نمی دونست . خلاصه ما رو با بدبختی بردند تو سالن و بعد دانشجو ها نیومدند . سالنی که مثلا هزار نفر رو می گرفت ، 200 نفر ، 300 نفر اومده بودند .. بقیش خالی بود . دانشجو ها قرار بود بیان ، همه ما رو تحریم کرده بودند .
چرا .. برای این که دوره ی شاه 2 تا از دانشجوهاشون رو اعدام کرده بودند . حالا این ها داغدارند ، ما اومدیم کنسرت بدیم . هفته ی قبلش هم یه گروه رقصنده رفته بودند اونجا رقصیده بودند ، ما رو هم به حساب اون ها گذاشته بودند . ما هم رفتیم اونجا ، این ارگنازیتور ما فهمیده بود که این دانشجوها چه خطای بزرگی انجام داده بودند ، اون موقع مورتالرو بود 4 ، 5 تا مورتالرو به طرف خوابگاه های این ها گذاشته بودند .
این شجریان نازنین ، این ابرمرد آواز ایران وقتی نیست لج بکنه خیلی بهتر می خونه ، خیلی دیگه اصلا میزنه به سیم آخر . وقتی دید این دانشجوها .. آقا شروع کرد چه خوندنی ، وقتی که می خوند تمام شعرها در رسای اون دو تا دانشجویی که کشته شده بودند . تمام شعرهایی که شجریان می خوند در رسای اون رفیقشون بود . بنشین به یادم شبی تر کن از این می لبی که یاد یاران خوش است ..
یا اون شعر آخریش ، آوازی که با خودش می خوند خونی که ریخت از دل ما سایه حیف نیست ، گر زین میانه آب خورد تیغ هم نبرد . این رو پیج کردند وقتی اومدند بیرون گریه می کردند . تو رو خدا ما رو ببخشید ، ما بچگی کردیم ، استاد ما رو ببخشید .
آخه تو چطوری فرق بین شجریان و گروه شیدا و با یه گروه رقصنده نتونستی .. نمی شناختند .....
نمیشه بگم که روز تولد بچه هام روز باشکوهی نبوده . یا روزی که عروسی کردم روز باشکوهی نبوده . من دو بار ازدواج کردم . بار اول محصولم یه دختره .. هانا خانم که کار تئاتر می کنه ، ازدواج دومم با خانم تجدد ، نجمه خانم ، سال 1370 بود که حاصل اون هم پسرم سهراب . خانم من خوانندگی میکنه ، کارهای زیادی با گروه شمس و با گروه کامکارها داشتند . با گروه های دیگه ای ، مثلا میگی اینجا چجوری با زندگی معمولیت ، زندگی هنری رو با زندگی معمولی تطبیق میدین ، ما این گویا علاوه بر این که گفتم تمام عروس ها و تمام اون هایی که با ما هستند خودشون اهل هنر هستند ، هم پا هستند .. حتی تا 3 نسل قبل . از مادربزرگ براتون بگم ، یه بار به مادربزرگم گفتم .. ما به مادربزرگ میگیم آمه .
گفتم آمه ناراحت نیستی 7 تا ، 8 تا نوه ات همشون مطرب شدند . گفت هنرمند روله ، هنرمند نه مطرب . بعد چند لحظه بعد گفتم آمه هنرمند یعنی چی .. گفت خب یعنی لوطی ، یعنی مطرب . یعنی این پذیرفته بود دیگه ، با وجود اینکه می دونست حتی هنرمند هم یعنی مطرب و لوطی ، این رو پذیرفته بود .
همه ی اون هایی که دور و بر ما هستند ، می دونند کار ما چیه ، می دونند دل مشغولی های ما چیه و با این شرایط با ما هستند و زندگی می کنند .....
خود من بعضی وقت ها این خبرنگارهایی که میان مصاحبه می کنند ، مثل کسی که بگن طفلی شاید پشیمونه مطرب شده .. میگن اگر برگردی به گذشته چیکار میکنید .. میگم اولا که امکان این که من برگردم به گذشته نیست ، ولی اگر برگردم به گذشته اشتباه هایی که کردم یادداشت می کنم ، همین راه رو میام بدون اون اشتباه ها ، فرصت ها رو از دست نمیدم . من همین راه رو میام .. ولی واقعا اگر پدری نبود ، اگر اون مادری نبود پشتیبانی نمی کرد ، این محیط و این ها نبود .. من کار دوم عاشق تئاتر بودم .
و خیلی هم ، یه بار با آقای همین .. دوست بسیار نازنینمون آقای غریب پور صحبت می کردم ، گفتم من خیلی دوست دارم .. گفت خب چرا نیومدی ، گفتم خودسانسوری کردم .. گفت یعنی چی ، گفتم لهجه دارم .
گفت خب مرد مومن این یک ساله درست می شد لهجه ات . گفتم لهجه دارم .. گفت ، چون من می خواستم تئاتر برم نه سینما ، من فکر می کردم فرض کن تو ، تو این بازی رو خوب هم کردی ، لهجه رو چیکار می کنی . بعد آقای غریب پور گفت این لهجه یک ساله درست می شد .
این رو .. نصیحت پدرانه است ، می خوام بگم تو رو خدا فرصت ها رو از دست ندید . این عرض زندگی مفیده ، طول زندگی که بچگی و پیری .. به درد نمی خوره . این عرض زندگی بهت مجال نمی ده ، فرصت ها رو از دست بدی . بگی حالا این فرصت رو گیر بیارم بعد این کار رو بکنم . شاید اون فرصت نیومد ، کار رو از دست دادی .. فرصت ها رو از دست ندین .....
قسمت ۴:
خب من از کودکی ، از دوران کودکی .. از اون موقعی که خودم رو شناختم به قول معروف چشم باز کردیم ، در خانقاه دراویش قادری رفت و آمد داشتیم . یکی از چیزهای ، چمیدونم مراسم تفکیک ناشدنی از خانقاه دراویش قادری که همیشه هست ، دف نوازی تو خانقاه . اصلا جز مراسم آیینی اونجاست .
همیشه من دف رو می دیدم و ابتدا همونطوری بازی بازی می کردیم ، شوخی شوخی دف رو دست می گرفتیم بچه که بودم و از سن 10 ، 12 سالگی به بعد دیگه می زدم . می رفتم خانقاه ، هیچی .. بدون این که معلمی ببینم ، بدون این که عملا در ارتباط باشم با یکی از این دف نوازها .. ولی بدون این که خودشون بدونند .. استادهای نادیده من فقط از طریق چشم به چشم ، تمام دف نوازهای اون موقع کردستان مثل خلیف کریم ، کریم شیعه ، مثل آقای محمد شمس ، آقای سلامیه و خانواده ی عندلیبی ها .. می رفتم اول به صورت گروه نیمه حرفه ای در سنندج ، یکی دو بار پدرم در گروه خودش در سنندج ، در ارکستر در رادیو سنندج و فرهنگ و هنر سنندج ، نه رادیو سنندج ، در فرهنگ و هنر سنندج به طور نیمه حرفه ای ازش استفاده کرد .
ولی خوب می دونید فرهنگ و هنر سنندج یک سالن محدود که 500 نفر نشسته اند ، نمی تونست انقدر به اصطلاح چیز داشته باشه ، در بین مردم رواج داشته باشه این ساز .. ولی خب تا این که لطفی اومد به سنندج و بردمش به تکیه ، خانقاه .. من رو دید ، اون رو دید و این ها و این پیشنهاد رو بهش دادم و گفت فکر بسیار خوبیه ، بعد یک شبه راه 20 ساله رو رفتیم .
شاید اگر لطفی نبود ، شاید اگر استاد شجریان نبود و آقای هوشنگ ابتهاجی نبود و گروه شیدایی نبود .. شاید 20 سال طول می کشید که من خودم بتونم دف رو معرفی کنم . یهو یک شبه اومدم با ابرمرد آواز ایران در ابر جشن هنر شیراز ، در بین هنرمند هایی از آمریکا و انگلیس و فرانسه و از سراسر دنیا نشستند تو حافظیه ، هزار تا تماشاچی ، دانشجو .. همه از اقشار بالای جامعه نشستند و شروع کردیم .. گر به تو افتادم نظر رو زدیم .....
خیلی طول کشید تا صدابردار ها صدای دف رو شناختند . تکنولوژی دیجیتالی وجود نداشت ، میکروفون سنهایزر و اکولایزر و شوری وجود نداشت . یه میکروفون .. من جوون بودم مثلا همین گر به تو افتادم نظر رو میخواستم بکوبم به دف ، باور کن اینطوری می زدم ..... نزن آقا نزن .. چرا .. می رفت تو میکروفون سازهای دیگه .
بغل دست من کی نشسته بود ، تار نشسته بود ، نی نشسته بود .. می رفت تو میکروفون این ها ، نمی ذاشتند بزنم . من هم جوون ، تازه از پشت کوه های کردستان اومدم اینجا ، بغل دست ابرمرد آواز ایران میخوام بزنم بترکونم .. 20 سال طول کشید تا صدابردارها صدای دف رو شناختند .
با وجود اون ، 40 ساله دف میزنم .. هنوز نمیدونم معجزه اون خانقاست ، معجزه ی اون فضاست ، حضور اون آدماست ، اون دراویش .. هنوز اون صدایی که تو دف خانقاه من شنیدم ، هنوز اون صدا رو از ضبط های خودمون نشنیدم .
من همیشه میگم اگر رازی الکل رو کشف نمی کرد بالاخره یکی دیگه کشف می کرد . ولی این شانس این .. چمیدونم ، این گل به جمال راضی زده شد که به نام اون زده بشه . من هم این گل به جمال من زده شد که این دف رو به واسطه من معرفی شه وگرنه بالاخره یک روزی از گوشه ی همونطوری که گفتم رفت اونجا بست نشست و اصلا اون بست نشینی خانقاه میومد بیرون یه زمانی . ولی واقعا خیلی ها دست به دست هم دادند تا این .. معرفی شد .....
کار بعدی ، با خانم مرضیه بود ، راه تو می پویم .. نام تو می جویم ، این بود . سومین کار یه کاری بود با گروه عارف که آقای ناظری خوند . مال آقای پرویز مشکاتیان بود .....
تا چهارمین ، پنجمین ، ششمین کارهای گروه شیدا رو من تنبک زدم . بعد ارژنگ که اومد ، دیگه من تارباس شروع کردم به زدن تا همین جشن توس بود . جشن توس رفتیم اونجا یه سری نوازنده محلی ، اسم نمی برم ، از فقر و نداری وقتی که کنسرت تموم میشد سازهاشون رو می فروختند .
یه گروهی اومده بودند از سیستان و از بلوچستان اومده بودند ، بله .. یا از کرمان ، از بلوچستان .. که رباب می زدند . آخر این سازهاشون رو این طفلی ها .. گفت 2 هزار تومان ، گفت 2 هزار تومان .. لطفی 3 هزار تومان بهش داد ، داد به من .
این سازی که اون موقع .. رباب ، اون موقع همون نوازنده اش که میشناسم ولی نمی خوام اسم ببرم ، فوت کرده الان . گفت که مال 80 سال پیشه .. مال پدر من بوده این رباب . الان هم 45 سال از اون موقع می گذره ، میشه چقدر .. 125 سال پیش این رباب .
به هرحال لطفی این رو برای من گرفت ، چون احساس می کردیم یه آنسامبل بیس تو گروه ایرانی ، هر ضبطی که کردیم رباب بود و عود بود و تار باس بوده .. بسیار باس زیبایی داشت . هر کدوم از این ها نبوده یه چیزی کم بوده ، بعد باسمون کم بوده .
تارباس ، یک باس بسیار حجیم داره ، عود یک باس نرم و ملایم داره ، رباب یک باس تو دماغی تر و تقریبا شبیه به آلتو دیگه ، باس نیست . این سه تا با هم ، هرکاری که چه گروه عارف ، چه گروه شیدا با هم .. هرکاری که این 3 تا ساز بوده .. بسیار رنگ زیبایی داشته و من تو گروه شیدا بعد از اون تاریخ ، یعنی از جشن توس به اینور ، شروع کردم به رباب زدن .....
راجع به جشنواره ی دف نوازی هم یه توضیحی بدین ؟
- بله .. من در واقع همیشه از داوری و قضاوت دوری کردم . خوشم نمیاد ، چون من معتقدم کسی که داوری می کنه علاوه بر شناخت و دانش و قدرت تشخیص .. همه ی این ها جای خودش ، باید یه خرده هم بی رحم و چیز باشه .. ده تا پهلوان میان روی صحنه بگی نه تاتون به درد نمیخوره ، فقط یکیتون به درد می خوره .
به خاطر همین همیشه یه خرده اکراه داشتم ، این رو از صمیم قلبم میگم ، از قضاوت کردن و داوری کردن . به اصرار دوستان و این که می گفتند خود شرکت کننده ها دوست داشتند که شما باشین ، من هم به احترام این عزیزان .. یکی دو بار تو کردستان بود ، فستیوال دف ، نوای رحمت ، یک بار فستیوال ذکر و ذاکرین بود و دو بارهم در تهران در خدمت آقای رضا درویشی .. داوری جشنواره رو داشتم .....
یه چیز نزدیک به 1000 تا دف نواز اومدند و دف نوازی کردند که در واقع اونجا ما هم یه سخنرانی کردیم به ... همین فستیوال دف نوای رحمت که من گفتم واقعا پایتخت دف شاید بگم جهان ، البته دف می دونید که به شکل های متفاوتی ، دف هشت گوش داریم ، دف چهار گوش داریم ، دف به شکل های مختلف .. دف عربی داریم ، عربانه داریم .. در هر کشوری بری یک چیزی دایره ای شکل که به روش پوستی کشیدند ، وجود داره .
اما به این شکل و هیبت و با اون حلقه ها که به قول دروایش سلسله ، بعضی از دراویش اونقدر تعصب دارند ، بگین زنجیر دعوات می کنند ، باید بگی سلسله . با اون سلسله ها و با این صفحه ممبران و فوم و با اون اندازه و قد و قواره ، من فقط در کردستان دیدم .. اون هم در تکیه گاه دراویش قادری و به خاطرم اینه که اونجا خودم ، به حکم خودمون اعلام کردیم که کردستان و سنندج ، پایتخت دف در جهانه و خواهش کردیم از جناب استاندار و اون هایی که به هرحال متولی این کار هستند ، که دف رو هرچی زودتر .. قبل از اینکه یه کشور دیگه به اسم خودش ثبت کنه ، به اسم ایران و دف ساز ایرانی به ثبت برسونه .....
من معتقد هستم کسی می تونه برای یک سازی ، نه فقط دف .. برای هرسازی میتونه اتود بنویسه یا کتاب بنویسه ، که حداقل 20 ، 30 سال سابقه تدریس این ساز رو داشته باشه که مجموعه ی تجربه ی این 20 ، 30 سال و بده بستون بین اون استاد و شاگرد ، اون چکیده ی اون .. میشه اون اتود یا اون کتابی که به عنوان خود آموز یا کتاب برای اون ساز می تونه منتشر کنه . من این 20 سال رو به خاطر همین صبر کردم .
البته خب خیلی سعی کردم که این کتاب خود آموز باشه .. ولی هرکاری کردم نشد ، ولی اگر بشه .. در آینده اگر این دستم ، متاسفانه فعلا یاریم نمیده . اگه یه نیروی مجددی پیدا کرد ، می تونم تصویریش هم بدم بیرون که از روی خود کتاب که بتونه خودآموز باشه .
من معتقد نیستم که این کتاب وزن خوانی . کسی از روی این می تونه وزن خوانی یاد بگیره . نه کسی میخواد این کتاب رو بزنه ، قبلش باید وزن خوانی کار کرده باشه . من اگر می خواستم در واقع به اون شکل .. یعنی شاگرد رو هدایت کنم از صفر تا صد وزن خوانی یاد بگیره ، خب باید 10 تا کتاب می نوشتم .
دوره ی عالی ، دوره ی فوق عالی ، دوره ی مقدماتی ، نه .. این فقط یک سری اون فیگورها و ریتم هایی که در خانقاه دراویش قادری هست که اسم های مختلفی داره مثل حی الله ، دایم و اسم هایی که اکثر بچه ها خودشون می دونند ، این ها رو بعضی ها ، تو بعضی هاش ریتم هایی بوده که با خانواده کامکار با دوستانم در جاهای مختلف اجرا کردیم ، به صورت کتاب منتشر شده .....
قسمت ۵:
یه مروری بکنیم بر کارهاتون ، اون هایی که خیلی درخشان و خیلی اثرگذار بودند ؟
- بالغ بر 140 تا سی دی نقش داشتم . بعضی ها اصلا مال خودم بود ، مثل دف و نی .. کار خودمه ، دف و رباب کار خودمه .. اصلا تولید ، تدوین ، تنظیم ، حتی نوازندگیش کار خودم بوده .. ولی در بعضی کارها مشترک با کامکارها بودم ، یه چیزی نزدیک به 20 تا کاست .. این کمی بالا پایین داره ، ممکنه 22 تا ، ممکنه 18 تا .. ولی حدودا 20 تا کاست یا سی دی با کامکارها داشتم .
همون تعداد رو با گروه شیدا ، همون تعداد رو با گروه عارف .. یک چیزی نزدیک به 20 ، 30 تا فقط موزیک فیلم با آقای علیقلی ، با آقای مجید انتظامی ، با آقای فخرالدینی .. مثلا سریال سربداران رو من هم دایره زدم ، هم رباب زدم ، هم خوندم تیتراژ پایانیش رو .....
من یه چیزی نزدیک به 3 ، 4 تا از کارهای آقای روشن روان موزیک رو خوندم ، 10 ، 20 تاش رو زدم .. تو بعضی از کارها دف زدم ، تو بعضی از کارها رباب زدم ، بعضی از کارها رو تار زدم ، بعضی از کارها رو خوندم ، خیلی از کارها رو ناظر بر ضبطی کردم ، این مقوله ی ناظر بر ضبطی بد نیست ، دلم می خواد .. هیچ جا من این حرف رو نزدم ، بگم ما در قدیم ها چیزی به اسم مقوله ناظر بر ضبطی نداشتیم .
اپراتور زاپاس ضبط مانده صدا ضبط می کرد و آهنگساز وای می ایستاد و همه با هم می زدند و میرفتند . این مقوله ی ناظر بر ضبطی رو اون چیزی که من دیدم تو تاریخ زندگی خود من ، بنیان گذارش استاد شهبازیان بودند ، فریدون شهبازیان . یادمه اون موقع تو گروه شیدا و عارف .. گروه شیدا آماده ، آقای شجریان آماده .. همه آماده می رفتیم تو استودیو ، آقای شهبازیان نبود ضبط نمی کردیم .
لطفی انقدر اعتماد داد به گوش ، به هوش ، به دقت نظر آقای شهبازیان تو نظارت کردن . از آقای شهبازیان شروع شد ، شاید دومین و سومین و چهارمین آدم هایی که شد من بودم با آقای شکارچی که تو گروه شیدا و عارف نظارت می کردیم ، خیلی .. همین خیلی از کارهای آقای شجریان رو من ، دستانش رو ، بنده نظارت بر ضبط می کردم .....
حصار قطعه ای بود که قبل از انقلاب مال حسین علیزاده بود ، آقای علیزاده خانمش رو می دونید که در زندان بودند ، جز زن های سیاسی بودند و هر روز میومدن روی یه تپه ای رو به روی اوین بود .. الان نمی دونم اون تپه رو با خاک یکسان کردند ، نمیدونم .. وای می ایستاد ، خانمش .. اون رو به رو و گریه می کرد و اولین جرقه های این ملودی این حصار اونجا به وجود اومد .
بعد وقتی که حصار رو ساخت و این ها .. به من پیشنهاد کرد گفت می خونی ، گفتم من با کمال میل ، با کمال افتخار .....
البته این رو میدونید که سازی بود ، اینجا فقط برای بیان اون از شعرهای آقای ابتهاج ، شعر حصار .. و در حصار چهارگاه ساخته شده ، یک قطعه ی سازی بود که یه چیزی نزدیک به 10 ، 12 دقیقه طول می کشه . اونجا در واقع من هم رباب زدم ، هم خوندم .. بله رباب که بعدا به تعبیر خود آقای علیزاده گفت من اصلا به چنین چیزی فکر نکرده بودم ، ولی وقتی که ضبط شد .. دیدم شده گروه برای رباب .
عود زنمون نمیدونم چه مشکلی برای دستش پیش اومد نتونست بزنه ، بعد من به جای 1 رباب ، 3 تا رباب زدم که در واقع هرکی این حصار رو گوش میده ، در واقع ارکستر برای رباب .....
تا الان دشت امید هم باز به یاد همون روزها ، روزهای در حصار زندانیان دوره ی شاه . یعنی فاصله ی بین آتش گرفتن میدون .. سینما رکس آبادان تا انقلاب .....
مهمترین تولیدات اوایل انقلابتون چی بوده ؟
- اوایل انقلاب .. خب ببینید اوایل انقلاب ، کار معمولی نمیشد کرد ، یعنی با اون .. میدونید دیگه ، در قدیم فرم های قدیم .. اول یه پیش درآمد بود ، یک چهارمضرابی بود ، تصنیفی بود ، آوازی بود ، در پایان با یک رنگ خاتمه پیدا می کرد . یعنی یک فرم بود .. فرم موسیقی ایران .
این فرم چون تداعی دوره ی شاه رو می کرد ، ممنوع شد . فقط سرود اجرا می کردیم ، تولیدات اول ما .. ماه های اول ها ، ولی اون زیر زیرکی یه چیزهایی رو به خاطر دل خودمون یه کارهایی هم کردیم ، مثل به یاد عارف ..
به یاد ؟
- به یاد عارف . اون رو بعد از انقلاب تولید کردیم .....
آقای شجریان خوند ... این شعر برای آقای ابتهاج بود ، آوازش و همه چیزش و این ها کار لطفی و گروه شیدا .....
یه چند تا کار دیگه معمولی انجام دادیم ، یکیش با هنگامه اخوان ، و یه کار با خانم سیما بینا .. یه کار معمولی .....
بقیه اش رو دیگه شروع کردیم به سرود اجرا کردن تا سال اول انقلاب . هر اتفاقی تو این مملکت افتاد ، ما یه کاری برای اون ساختیم . میدون ژاله رو به خون کشیدند .. خوندیم ژاله خون شد ، خون جنون شد ، سلطنت زین جنون واژگون شد .. این کار آقای علیزاده بود .....
میدون انقلاب رو به خون کشیدند ، خوندیم .. برادر کاکلش آتشفشونه .....
سفارت آمریکا رو گرفتند ، خوندیم .. آفت نوع بشر آمریکاست آمریکاست .. تمام این ها هست . جنگ شروع شد ، اولین سرود جنگ رو من خوندم . هنوز مردم جنگ رو باور نداشتند ، به فرودگاه که حمله کردند ما تو زیرزمین وزارت ارشاد آهنگ لطفی بود ، بنده خوندم .. همت کنید ، ای دوستان .. دشمن به میدان آمده ، با حرص خرس گرسنه ، با مکر شیطان آمده ، هار است هار این بیشرف .....
و مسئله ی شهید مطرح شد ، بیشتر از 10 تا سرود ما اجرا کردیم .. مثل ، شهید ، شهید ، شهید .. راه تو افتخار .....
کاری که خود ما با ارکستر سمفونیک و رهبری آقای حشمت سنجری برای بار اول خوندیم .. کجایید ای شهیدان خدا .. کار هوشنگ برادرم بلاجویان دشت کربلاییم . جلوی چشم خودم در طبقه سوم تالار ارشاد تو استودیو ، 120 تا اون موقع نوار رو وینچی بود ، نوار سی دی نبود ، 120 تا کپی ازش گرفتم ، گفت این چیه ، برای چی میخوای . برای تمام هیئت نماینده های سیاسی ما در خارج از کشور ، یعنی سفارت خونه ها . به عنوان فخر موسیقی بعد انقلاب داریم می فرستیم ، تا سال 59 ما کارمون سرود بود و کنسرت هایی هم می دادیم همین بود . گاه گاهی هم این وسط یه چهارمضرابی ، یه سازی ، یه تیکه آواز کوچولویی می انداختیم ، اون هم تازه شعرهای حماسی .
بعد یواش یواش موسیقی معمولی رو شروع کردیم دیگه . با همین فرم هایی که در قدیم بود ، مثل پیش درآمد و رنگ و تصنیف و .....
قسمت ۶:
ما با هر هفت هنر ارتباط داشتیم و تو زمینه ی سینما تمام بچه ها در سینما ، که هوشنگ موزیک فیلم کار کرده ، مال آقای مصطفی معدنی ، پل پیروزی ، رو کار کرده و خیلی فیلم های دیگه . خود بنده ، از همون دوره ی زمان شاه آقای حاتمی هیچوقت یادم نمیره یه روز اومد رادیو پهلوی آقای ابتهاج و گفت من اومدم برای این فیلمم موزیک انتخاب کنم که از جمله موسیقی هایی که انتخاب کرد یه کاری بود که من براش دف زده بودم ، گر به تو افتاده ام نظر ، آقای شجریان خونده بودند برای فیلم سوته دلان که آقای بهروز وثوقی بازی کرده بود و این ها .. از اونجا ما با علی ، من چون عاشق سینما بودم ، فوری جذب آقای حاتمی شدم .. دیگه شدیم دوست با آقای حاتمی و این تا زمان فوت مرحوم حاتمی ، با آقای حاتمی این همکاری ادامه داشت .
تو زمانی که حاجی واشنگتن رو ساختند ، من تو اون حاجی واشنگتن خوندم دیگه .. گوسفندان را به صحرا می برند ، اونجایی که گوسفند رو سر میبره حاجی .. اون صحنه رو من خوندم و موزیکش رو .. دف زدم ، ساز زدیم ، رباب زدیم ، موزیکش رو مال لطفی بود دیگه .....
بعد از اون موزیک مادر رو که ارسلان ساخت و همزمان یه روز من رو خواست ، اتفاقا سر همون لوکیشن هم رفتم ، گفت من چنین تصمیمی دارم میخوام برای تختی یه فیلم بسازم و فکر کنم این اتودهایی که زدم پهلوی آقای بخشی . من یه چیزی نزدیک به 6 ، 7 تا .. 10 تا اتود زدم برای اون فیلم و موزیک جهان پهلوان تختی که بعدها که خود آقای حاتمی فوت کردند یکی دیگه ساخت ، دیگه اون .. ما قرار بود موسیقی جهان پهلوان تختی من رو کار کنند که چند تا از اتودهاش هم کار کردیم و این ها و بعدش دیگه موزیک چیز پیش اومد ، دلشدگان .
دلشدگان پیش اومد ، دلشدگان آقای بخشی .. اول اومد پهلوی من . گفت ، آمد پهلوی من و گفت با هم کار کنیم و من هم گفتم با کمال میل و این ها .. بعد .. این رو دوست نداشتم بگم ، به دلیل اینکه من خدا میدونه چقدر عاشق آقای استاد شجریانم ، ابر مرد آواز ایران ولی خب در یک مقطعی ، در یک مقطعی یه دلخوری کوچولویی پیش اومد متاسفانه برای من ، نه برای ایشون .
ایشون از هیچکس دلخور نشدند . اون زمان بود دقیقا ، همون زمان .. گفت من می خوام شجریان بخونه . گفتم من با آقای ناظری کار میکنم ، با آقای شجریان کار نمی کنم ، اینه که از من .. گفتم حالا تو دوست داری آقای شجریان بخونه ، پس من این رو کار نمی کنم ، داد به آقای علیزاده .
غرض از این صحبت ها اینه که ما با همه ی هنرها در ارتباط بودیم . تئاتر ، اولین حضور دف روی صحنه ، میدونی که دف به وسیله ی این جانب وارد موسیقی شد ولی اولین حضورش توی تئاتر بود نه توی موسیقی .
یک ، دکتر قطب الدین صادقی .. ایشون به عنوان تزش ، یک تئاتری بود امیدورام اسمش رو اشتباه نکنم ، به اسم فرمان ، مال آقای بهرام بیضایی . ایشون کارگردانی این رو به عنوان تز برنامه اش تو سالن هنرهای زیبا این رو نمایش برده . موزیکش چی بود ، 4 تا دف که اون موقع من سرباز بودم .
هوشنگ می زد و جلیل عندلیبی و یک پسره ی دیگه ، اسمش یادم رفت .. 4 نفری دف می زدند . آقا همه بهرام بیضایی رو ول کردند ، تئاتر رو ول کردند این چی بود .. این صدا چیه .. یهو وسط تئاتر میومد مثلا .. این جیه .. ببین الان انقدر شما ، این پدرسوخته هرچی صدای بلند تیز بشنوه فوری نویزش بالا صدا میده ..
الان دیگه غریبه نیست ، انقدر دف عادی شده تو گروه پاپ و راک و ارکستر سمفونیک و .. ولی اون موقع ها خیلی تازگی داشت .. این چی بود ، این صدا چی بود ، اولین شاید حضور دف توی صحنه توی اون تئاتر بود .....
میشه از این سفرهای خارجی و موفقیت هاتون به ما بگید ؟
- همراه با آقای ناظری و جناب داریوش طلایی تو هزاره حافظ در مقر یونسکو بودیم به وسیله ی رئیس سازمان یونسکو که به ما جوایزی دادند و در اونجا برنامه اجرا کردیم ، خیلی مورد توجه قرار گرفت . با خانواده ی کامکار در مقر نوبل بودیم که سالن شهرداری نروژ اونجا جوایز صلح رو به خانم عبادی می داد ما اونجا حضور داشتیم و اونجا وقتی که خانم عبادی جایزه رو می برند ، خب شروع میکنند با کامپیوتر می گردند هرچی اطلاعات در مورد خانم عبادی به دست بیاورند . تو این جستجو ها بود که اسم ارسلان ما رو پیدا میکنند که برای صلح نوبل یه آهنگ ساخته .
بعد وقتی که باز می کنند اون سایت ما رو میبینند اا ما یک خانواده هستیم ، 7 تا برادر 1 خواهر .. کنسرت دادیم ، 50 سال هرکدوممون 30 سال ، 20 سال ، 40 سال .. خود بنده 50 سال ، سابقه ی کار داریم و دیگه بعد گفت خودتون بیاید ، به همین راحتی .. بیاید تو صلح نوبل برنامه اجرا بکنید .
پادشاه نروژ اومد اونجا و گفت چقدر برای من جالب بود ، سال ها بود موسیقی آکوستیک گوش نکرده بودم .....
ما هرجا رفتیم ، از شمالی ترین نقطه ی اروپا لولئو که دیگه 300 کیلومتر میرفتیم میرسیدیم به وسط قطب ، برف تا 3 متر ، 4 متر خیابون رو برف گرفته بود . تا جنوبی ترین نقطه ی کالیاری در ایتالیا کنسرت دادیم . بهترین فستیوال های دنیا شرکت کردیم و حضور داشتیم .
همیشه موسیقی ایرانی رو معرفی کردیم و به قول بعضی ها میگه شناسنامه و مهر و امضای آخریتون موسیقی کردی با لباس کردی ، موسیقی کردستان رو معرفی کردیم . ما در واقع در فستیوال WOMAD بود که شکار فستیوال ریورین شدیم ، فستیوال ویونیک کانادا ، نمیدونم فستیوال های مختلف ما رو جذب کردند و اولین جایی که ما شرکت کردیم همین فستیوالی که رفتیم من با گروه عارف ، در خدمت مرحوم پرویز مشکاتیان و با آقای افتخاری بود که یک فستیوال به اسم روح زمین ، در انگلیس بود ما رفتیم این فستیوال رو شرکت کردیم ، بعد من تو هتل بودم گفتند دو تا خانم اومدند توی هتل می خوان شما رو ببینند .
4 ، 5 تا شرکت بزرگ انگلستان الان یادم رفته ، این ها مشترکا ، ارگانیزا هرسال برای یکی از مثلا قوم های فراموش شده یا قوم های به اصطلاح که تو دنیا هستند ، برنامه اجرا می کنند ، یعنی کنسرت .. یه فستیوال می گذارند .
اون سال برای کردهای جهان می خواستند فستیوال بذارند . بعد به تعبیر خود خانم ایوا اسکالا و ... هانم آرنت که بعدا شدند ارگانیزاتور دائمی ما ، به تعبیر خودشون می گفتند ما هر جا رفتیم ، رفتیم ترکیه گفتیم می خوایم فستیوال کردستان بذاریم ، از هنرمندهای اونجا پرسیدیم ، گفتند اگر کامکاران باشه این فستیوال اصلا رونقی نداره .
رفتیم کردستان عرب می خواستیم برای فستیوال کردستان بذاریم ، گفتند اگر کامکاران ها .. هرجا رفتیم شما میخوایم ببینیم کی هستید . ما هم گفتیم ما کسی نیستیم ، ما 7 تا برادر و 1 خواهر هستیم که داریم موسیقی کردی در ایران با همون الهام گرفته از موسیقی ایرانی داریم اجرا میکنیم با سازهای ایرانی و از ما دعوت کردند که در فستیوالی به اسم Live in Fire ، یعنی آتش در زندگی .. این اسمی بود که اون ها برای کرد ها اون زمان گذاشته بودند .
فستیوال Live in Fire ، رو که شرکت کردیم ، از اون فستیوال به تمام فستیوال های دنیا معرفی شدیم . فستیوال WOMAD برای ما خیلی مهم بود . شما میدونید که فستیوال WOMAD رو آقای Peter Gabriel ، یکی از موزیسین های بزرگ انگلستان اجرا می کنند و ایشون .. هر سال این اجرا میشه که اون سالی که ما توی لندن برگزار شد ، ما یکی از گزینش های آقای Peter Gabriel ، بودیم و رفتیم تو استودیو ضبط کردیم . در همون فستیوال بود که با آقای Bob Dylan آشنا شدیم . آقای Bob Dylan اومد کنسرت ما رو دید خیلی خوشش اومد ، شروع کردیم یه حرکت مشترک . یک آهنگی رو آقای Bob Dylan داد ، گفت این آهنگ رو من میخوام تمام فرهنگ های مختلف دنیا این رو ، مثلا داد به ژاپنی یکی همون آهنگ . همون light motive .. همون بود فقط با زبان خودش ، با سازهای خودش اجرا کنه .
داد به هندی ، داد به عرب ، به ما هم داد که اجرا کنیم . در این مجموعه که چرا نشد و این .. به هرحال خیلی کنسرت summer stage نیویورک برای ما خیلی باشکوه بود ، خیلی که شما فکر کن در وسط central park نیویورک هنوز اون دو قلو ها پایین نیومده بود ، درست زیر اون ساختمون در central park ، یک چیزی نزدیک به بین 5 تا 6 هزار نفر نشسته بودند و کنسرت اجرا کردیم و چقدر استقبال کردند .....
من الان 3 تا کار در دست تولید دارم ، یکی دف و نی که باز هم به تقاضای مردم بوده که از موسیقی خانقاه دراویش قادری ، کار دومم یه کاریه مال اورامان ، اورامان یه منطقه ایه در مرکز کردستان جهان قرار گرفته که موسیقی بسیار غنی و پر قدرتی داره ، یه سی دی از اون موسیقی که این هم من یه قراردادی با کرد آیدل دارم که تو اون متن قراردادم یکی از کارهایی که برای من باید بکنه اینه که یک کاستم رو منتشر کنه . انقدر ما کاست کار کردیم که دنبال کاست می گردیم .....
پیشنهادم حتی به پاپ نواز ها و پاپ خوان ها ، اون هایی که پاپ می خونند ، میرن تو ملودی های مثلا آمریکای مرکزی ، اروپای شرقی یا حتی آفریقا ، دنبال ملودی می گردند ، دنبال ریتم می گردند که نو آوری کنند یه کار جدیدی ارائه بدن ، بیان یه سری به اورامان بزنند . پر از ریتم ، پر از ریتم .. به خدا میتونه منبع الهام موزیسین های اروپایی حتی باشه .
یه گروهی بود من متاسفانه این اسم ها یادم نمونده . 1 سال تمام ، تمام دنیا رو سرکار گذاشتند با ملودی های گوادلوپ و مارتین ، که دو تا جزیره ی مستعمره ی فرانسه اند ، مال بومی های اونجا بودند ... این یکیش بود ، یکی از اون ده ها ملودی ... این هم یکی از اون ملودی ها بود ، این مال گوادلوپ و مارتین .. مال اون گروه نیست .
دنیا رو تکون دادند ، جایزه گرمی گرفتند . تمام جایزه های .. اورامان پر .. یکیش رو مثلا ، یکیش رو لو بدم چون هیشکی نمیتونه مثل خودم اجرا کنه ... می تونم دنیا رو با این به رقص بیارم ، دنیا رو به حرکت بیارم . ریتم یعنی چی ، یعنی حرکت .. ریتم بده بستون بین عمل طرف با رقصنده .
اگر موسیقی 4 ستون داره ، یک ستونش ریتم . اورامان پر از ریتم .. این که میگم پروژه ی آینده من 8 تا آهنگ اورامی .. برای اینکه جذب این ریتم ها شدم .....
ولی در حال حاضر از نظر کاری برای کرد آیدل من به عنوان داور به اضافه ی 3 نفر دیگه ، به عنوان اینکه خواننده هستم و چون شاخصا خواننده رو مشخص می کنند ، من رفتم .....
قسمت ۷:
چه کسی بیشترین تاثیر رو رو کارهاتون گذاشته ، قاعدتا شما باید بگید پدرم ؟
- بله . هیچ شک نکنید . ما به تعبیر دوستان تهرانیمون ، میگه امضای کارهای شما همیشه کردی . یعنی هر کنسرتی بدین امکان نداره .. کردی توش هست .. این الهام گرفته از مرحوم پدرمون و به تاثیر از موسیقی کردستان ، نه فقط پدرم .
به تاثیر از موسیقی غنی . این غنای موسیقی کردیه که اینقدر میتونه به ما منبع الهام باشه که سال های سال .. 30 سال ما بخش عظیمی از کارهامون رو کردی تشکیل میده . البته یه خرده کم لطفیه که ما رو کردی نواز فقط .. گفتم ما در دوران طلایی موسیقی ایران حضور داشتیم و خود من شاید بگم موسیقی فارسی ، زبان فارسی بیشتر اجرا کردم از کردی . ولی شاید مورد بی مهری و لطف قرار نگرفته .
مثلا به یاد نیما یوشیج خوندم ، دو تا از کارهای نیما یوشیج رو که تنظیم هوشنگ و ارسلان .....
به یاد حافظ خوندم ، به یاد مولانا خوندم . حافظ .. به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم ... یا اون یکی حجاب چهره ی جان .....
حرف عادیتون ، ته لهجه ی کردی هست ولی تو خوندنتون اصلا لهجه ی کردی نیست ؟
- خیلی ها این سوال رو کردند .. یه چیز جالب من بهتون بگم . این کشف خود منه . برای اینکه زبان محاوره ای با زبان ادبیات من فرق داره . من وقتی که فارسی می خونم چاله میدونی نمی خونم ، زبان حافظ رو می خونم ، به خاطر همین لهجه ای وجود نداره .....
ولی خب این طبیعیه ، چون خودمون اکثرا کرد هستیم ، به موسیقی کردی هم چون تخصص اولیه ی ما بوده ، توجه داشتیم همیشه تو کنسرت ها ، تو کارهامون .. یا شاید یه چیزی نزدیک به 20 تا سی دی ما فقط موسیقی کردی تولید کردیم که اکثرا فورکلور بوده ، بیشترش فورکلور بوده ، یه تک توکی به خود بچه ها ، ارسلان ، اردشیر ، خود بنده ساختیم و این ها .. اکثرنش از موسیقی فورکلور کردستان .
و ما سعی کردیم بدون کوچکترین دخل و تصرف در اون لایت موتیو ها ، یعنی ملودی های اصلی .. فقط تو مقدمه و موخره و بست و گسترش ها یه تغییراتی ، چیزهایی ساخت خودمون اضافه کردیم ولی اون چیزی که در واقع خواننده می خونه و شعرها ، همون هایی بودند که اصیل کردی هستند و این که به تعبیر بعضی ها میگن که شما فارسیزاسیون کردین موسیقی کردی رو ، یعنی رنگ فارسی گرفته .. این طبیعیه . شما اگر برید در 4 ، 5 پارچه ی کردستان جهان .. که کردستان عراق برید ، می بینید اون ها هم به تاثیر از موسیقی عرب ، موسیقی رو عربیزاسیون کردند . چمیدونم اون که تو ترکیه است .. گوش بدی مثلا موسیقی بادینانی ، اکثرا انگار اگر کلمه رو معنا کنی ، انگار داری موسیقی آذری یا ترکی میشنوی .
یه سری منابع الهام هست برای هنرمند که یک اثری رو میسازه یا تحت تاثیر قرار میگیره ، یه اثری رو از خودش بروز میده . ما هم تحت تاثیر موسیقی ایران هستیم ، اما اون .. همونطوری که گفتم اون لایت موتیو ها ، ملودی های اصلی ، همون موسیقی کردیه .
و اینکه موسیقی کردی رو وارد موسیقی فارسی کردیم ، اصلا خود موسیقی .. چیزی که به عنوان موسیقی فارس ، یا موسیقی ایرانی می شناسیم ، ملغمه ای از موسیقی کل مناطق ایران . توش موسیقی آذری هم هست ، موسیقی دشتستان هم هست ، موسیقی خراسان هم هست ، یعنی اگر ردیف ها رو بیاری جز به جز آوا نویسی کنی ، در ضمن آوا نویسی می بینی ملودی های اکثر مناطق ایران رو درش می تونی پیدا بکنی .....
اجراهای شما ، آثار شما .. به شما چی می آموزه ؟
- خب نقدهایی که میشه ، متاسفانه تو ایران نقد مرسوم نیست . خیلی نقد ها به ما کمک می کنه ، به هرحال کنسرت هایی که میدیم ، 100 در 100 اگر کنسرت چمیدونم دومیمون از اولی ، سومی از دومی بهتر نباشه ، باید فاتحه رشد و تکامل و تعالی رو خوند . در هر صورت ما تجربه می گیریم از هر کنسرتمون تجربه می گیریم . بده بستون هایی که بین ما و شنونده ، حتی نزدیک های خودمون ، صحبت هایی که می کنند ، امشب اونطوری بود ، مثلا از نظر صدا برداری .. دف کم بود ، رباب بیشتر بود ، قطعات ریتمیتیکتون خیلی زیاد بود ، این صحبت هایی که میشه ما توی کنسرت بعدیمون لحاظ می کنیم و ما یک مقدار هم تابع شرایط و زمان هم هستیم ، بستگی داره در چه زمانی اون شرایطی که زندگی می کنیم از نظر سیاسی کشورت در چه شرایطیه ، در شرایط جنگه ، در شرایط صلح ، در شرایط انقلاب ، آخه ما در دوران انقلاب همش سرود اجرا می کردیم ولی همیشه سعی کردیم اکثر اقشار مختلف جامعه رو از کودک بگیر تا میان سال و مسن رو راضی نگه داریم تو موسیقی هامون همیشه حرکت هست .
شاید سیاست مدارانه بخش کردی رو به خاطر همین اجرا می کنیم که تحرک بیشتری داره . چون شاخصا موسیقی کردی اصلا در درون خودش پر از ریتم و پر از حرکت . به خاطر اینکه موسیقی ما فقط به اصطلاح غم انگیز و عاشقانه و نرم نباشه ، یه خرده هم توش حرکت و تحرک باشه برای جذب جوون ها موسیقی کردی همیشه هست .....
توی این مجموعه آلبوم هایی که شما دادید بیرون ، کدوم یکی از این آلبوم هاتون رو بیشتر دوست دارید ؟
- خب خیلی کارها با پورناظری .. یه کار انجام دادیم که به اسم افسانه تنبور ، اون رو خیلی دوست دارم .....
تو کارهای فارسی کار هوشنگ رو ، از کجایید ای شهیدان خدایی رو ، که ارکستر سمفونیک اجرا کرده .. با اون خیلی لذت می برم . ولی مجموعا کارهایی که با کامکارها کردم خیلی ازشون راضی هستم چون براشون بچه ها از جان مایه گذاشتند برای اجرای اون و .. مثلا اردشیر 3 تا کمانچه زده ، دو تا قیچک زده ، ارسلان انقدر ویولن زده پوست دستش میرفت گاها تو استودیو .
خود بنده باور کنید 8 شب می رفتم تو استودیو تا 5 بامداد دف میزدم . اون موقع مثل الان نبود 2 میزان ضبط کنی لوپ کنی هی . باید از اول تا آخر رو میزدم .. با دست سالم می رفتم تو استودیو ، با دست باند پیچی شده میومدم بیرون .
وقتی به اون نوع ضبط گوش میدادم ، فکر میکنم .. از همشون لذت می برم .....
برنامه ی آیندتون چیه ؟
- یکیش کنسرته که همیشه ما آماده هستیم ، همیشه به طنز و شوخی میگم ، مثل این آمپول زن ها کیفشون بغل دستشون بود تو خونه مینشستند با لباس می خوابیدند که اگر تلفن زدند برن فوری کار بکنند . ما هم ساکمون دستمون ، ساک سفرمون .. آماده همه چی توشه ، سازمون این طرف که اگر ارگانیزاتور اعلام کرد ، ارگانیزاتور منظورم ارگانیزاتور اروپاست .. خانم ایوا اسکالا ، ارگانیزاتور ما خارجی تو لندن زندگی میکنه که هر وقت تلفن زد ما بریم اونجا کنسرت بدیم .
و تولید هم می کنیم ، تولید موسیقی . هوشنگ خودش الان به تنهایی اکثر برادرها جدا جدا خودشون .. الان اردشیر خودش یه گروه داره ، همین الان که صحبت می کردیم گفتید چرا نیستند ، رفتند سلیمانیه با یکی از خواننده های اونجا کرد عراقیه دارن کار می کنند . ارکستر دارند اونجا کنسرت میدن داخل ایران ، خود بنده با گروه های جوون کنسرت می ذارم . هوشنگ کارهاش رو برای ارکستر سمفونیک می نویسه و اجرا میکنه ، اون معطل هیچی نیست .. منتظر نیست که یه تهیه کننده ای یه پولی ، بیاد ، نه اون حتی اوایل انقلاب به تعبیر خودش گفت ، اگر خودش نگفته بود من نمی گفتم .. برای کجایید ای شهیدان خدایی بلاجویان دشت کربلایی ، برای ضبط این کار جواهرات عروسیش رو فروخت و خرج این کار کرد .
ما گرسنگی هم کشیدیم کارهای خودمون رو انجام میدیم ، هیچ چیزی جلودار ما نیست .....
شما کلید موفقیتتون رو در چی می بینید ؟
- کلید موفقیت خودمون رو .. اولین کلید ما همون عشق و علاقه و چنین شاخصا تو خانواده ی کامکار ها موسیقی تبدیل به یک ، مثل اعتقاد و باور شده دیگه . چون پدر بوده و 7 تا برادر و یک خواهر .. به این کار اعتقاد پیدا کردیم و در درجه ی اول عشق و علاقه و در درجه ی دوم وظیفه ای که در قبال مردم داریم .
شاید خودشون نمیدونند که به تعبیر تمام روانشناس ها و پزشکان جهان موسیقی خودش یه نوع درمانه ، درمان روانی و در شرایطی که دنیا این همه پر از آلودگی های صوتی به شکل های مختلف ، دیگه نمی خوام مثال بزنم ، وقتی یه موسیقی میاد .. اینجا درمان روح ، برای عطر آگین کردن ، همونطوری که گفتم برای عطر آگین کردن جهان داریم کار می کنیم .....
قسمت ۸:
شما سوژه های آهنگ هاتون رو چجوری انتخاب می کنید تو گروه کامکارها ؟
- ببینید شیوه های مختلفی هست . مثل نقاشی .. شما گاهی منبع الهام یک نقاش طبیعت بی جان ، بعضی وقت ها خود طبیعت ، طبیعت با جان .. انسان ، آناتومی بدن ، طراحی .. این ها همش منبع الهام یک نقاشه .
بعد اون وقتی که این اتودها رو زد ، اون چیزی که تو ذهنشه پیاده میکنه ، یا موضوع .. جریانه . لیلی و مجنون . دقیقا موسیقی هم همینه . یه سری منبع های الهام می خواد . یه زمانی به من گفتند که ، همین 7 ، 8 سال پیش بود . یکی اومد از اون دوست های قدیمیمون . گفت چرا موسیقی های امروز مثل اون موسیقی های خالقی و بنان و این ها .. سوز نداره .
گفتم قربونت برم من میخوای عین همون رو اجرا کنم تو گوش ندی . الان دیگه اون حس نمونده .. اون حال نیست ، اون منابع الهام رفته . منبع الهام خالقی و صبا ، چشمه سرا و دامنه های البرز بود ، صدای بلبل بود ، غم غم کفترهای دم صبح بود ، نسیم هایی بود که از طرف غرب به شرق می وزید ، جنگل بود ، درخت بود ، چشمه سار بود .. الان دامنه های البرز ، دیگه صدای غم غم کبوتری نمیاد ، همه ی کبوترها مردند .
منبع الهام خیلی مهمه . اون زمان روح الله خالقی ها ، صبا ها ، خانواده ی فراهانی ها .. جز موسیقی ایرانی و ردیف و سه گاه و دشتی و شور چیزی نمی شنیدند . ولی من الان با گردش یه دکمه ، پیچ .. هر موسیقی رو بخوای اگر از رادیو و تلویزیون و از اینترنت ، از موبایل هم .. هر موسیقی بخوای از دنیا ، این گوش من پر از این موسیقی .
این ها بدون اینکه بخواهید یا نخواهید ، تحت تاثیر قرار می گیرید . منبع الهام خالقی ها چشمه ساران البرز بود . من الان منبع الهامم داعش ، منبع الهامم دسیسه هایی که آمریکا و روسیه و اطرافم دارند می چینند برام . منبع الهامم اینه که کردهای کوبانی و هم زبان هام اونطوری دخترهاشون رو می فروشند ..... از این تراوش مغز به جای تز باید تر بده بیرون .....
پیوند شعر و موسیقی قرن هاست سر به هزار و دوهزار و سه هزار سال میزنه در کنار هم بودند . چون موسیقی خودش نمی تونسته حرف بزنه ، بارها خواستند با موسیقی حرف بزنند ، نتونستند . تونستند موسیقی افکتیو مثلا .. هیجان رو برسونند ، غم رو برسونند ، شادی رو برسونند .. حتی ایجاد خنده بکنند ، ایجاد ریتم و حرکت بکنند ولی حرف نتونستند بزنند به خاطر همین از ادبیات کمک گرفتند .
ادبیات ما .. منبع ادبیاتمون چیه .. حافظ و سعدی و مولانا . پر از حس ، پر از ایده و برای من .. پر از الهام برای من که چه ملودی بسازم . در هر صورت منبع الهام ما موزیسین ها ، اتفاق هایی که دور و برمون در روزمرگی می افته ، چه اتفاق های جهانی ، چه اتفاق های وطنی ، چه اتفاق های خانوادگی .
دیدیم بعضی موزیسین ها برای بچشون ، لطفی برای تولد .. برای امید یه آهنگ ساخت .. اجرا هم شد ولی هیچوقت پخش نشد . برای قهرمانمون ، یهو من هوس می کنم .. منبع الهاممون ، قهرمانمون که طلای المپیک رو گرفته براش یه آهنگ بسازم ، خوشم میاد .. بهم الهام میشه . برای قهرمان ملیمون ، برای قهرمان مذهبیمون . دیدیم بعضی ها دارن برای حادثه ی کربلا آهنگ می سازند .
آقای علیزاده مگه نی نوا رو نساخت .....
من الان 8 تا کار هست ، رفتیم اورامان ، گفتید منبع الهامتون چیه .. کردستان یه جایی هست احمدآباد ، اورامان منطقه ی سلیمانیه ، به طرف منطقه ی سلیمانیه ، یعنی کردستان عراق . یه جایی رفتیم احمدآباد ، یه چشمه ی دیدنی .. شما چشمه انقدری دیده بودید ولی چشمه دیدی به پهنای 5 متر ، اصلا بی نظیره .. از دل کوه میاد بیرون .
واقعا یه چیزی .. دنیایی ، جهان باید این رو باید بیاد ببینه .. توی اورامانات کردستان . رفتم اونجا با نوازنده های محلی اونجا تماس گرفتیم خوندن برامون ، تحت تاثیر قرار گرفتم . 8 تا کار اورامی رو که می خوام اجرا کنم . ولی خب برادرها .. هوشنگ یه کاری کرده که در رابطه با حلبچه است .....
وقتی حالا یه اثری رو می خواهید خلق کنید ، از ایده تا اجرا ، این مسیر رو می تونید تشریح کنید که چجوری طی میشه ؟
- خب ساده ترین چیزی که من بگم سهل بودن و یا مشکل بودن اون قطعه ای که نوشته میشه از نظر نت نگاری ، از نظر نوع اجرا ، از نظر تکنیک نوازنده ، قدرت اجرا ، زمان اجرا .. همه ی این ها فرق می کنه .
یه کاری ممکنه در ظرف یه هفته ضبط بشه . معمولا ، اصطلاحا میگن کارهای مناسبتی . کارهای مناسبتی اونطوریه .. میگه آقا هفته ی دیگه ، هفته ی مثلا دندانپزشکی . تو باید در این هفته تا الهامت رو بگیری ، آهنگت رو بذاری ، بری تو ضبط اجرا کنی و تموم بشه .
گاهی نه ، انقدر براش فرصت می ذاری ، هی می خوای ایده بگیری ، بپرسی ، میری آثارت رو پخش می کنی برای بزرگات ، برای استاد هات ، هیچوقت یادم نمیره این کار هوشنگ ، کجایید ای شهیدان خدایان ، وقتی که ضبط میشد .. تمام پارتیتور پر خط خوردگی بود . گفتم چرا اینجوریه .. گفت یه چیزی نوشتم حالا خوشم نیومده عوض کردم .
یا یه چیزی نوشتم برای فلوت ، نوازنده ی فلوت ما قدرت اجرای اون رو نداشته عوض کردم . بعد یادمه تو اتریش رفتیم موزه ی بتهوون . دیدم پارتیتور بتهوون هم پر از خط خوردگیه ، فکر کردم فقط هوشنگ ما اونطوریه .
اونجوریه .. عوض می کنه ، یهو شما یه هارمونی می نویسی .. اگر خدای هارمونی باشی ، تا اجرا نشه نمیدونی این صدا قشنگه یا نه . وقتی اجرا میشه میگی نه خوب نبود ، عوض می کنی هارمونی رو . مثلا خط باس رو عوض می کنی ، خط ملودی رو عوض می کنی .. اونطوریه .
ولی اگه از قبل همه چیت آماده ، ارکسترت مثل گروه شیدا آماده بود ، همه میدونستی توان نوازنده هات رو میدونی .. گروه ارکستر سمفونیک ، توان نوازنده هات رو می دونی . میدونی ویولن اول ، مثلا بادی چوبی هات چقدر قدرت داره ، بادی مسی هات .. به اندازه توان اون ها می نویسی میبری تو استودیو میزنند تموم میشه ، خواننده هم اگر آماده باشه ، اگر صداش مریض نباشه ، اگر سرحال باشه .. آدم همیشه سرحال نیست .
من همیشه به شاگردهام می گفتم سر کلاس ، می گفتم تو رو به خدا اگر صبح بلند شدی با حسنعلی بقال سر کوچت دعوات شده یا مادرت بهت تو گفته یا یه کسی بهت یه اخمی کرده ، اون روز رو تمرین نکن . انقدر مهمه ، مخصوصا کار هنری . با خیال راحت ، آسوده بشینی کارت رو انجام بدی .
اگر همه چیز جور باشه ، مثلا یه کار مثلا .. یه قدیم تایم داشتیم .. چون کاست بود ، باید 28 دقیقه این طرف ، 28 دقیقه اون طرف تایم می دادی که کاست پر شه دیگه ، اگر کم میومد این فکر می کردند کم فروشی داری می کنی .
ولی الان تایم نیست دیگه ، یک سی دی ، ممکنه 8 قطعه ، 10 قطعه ، 12 قطعه .. بستگی داره چقدر حس اون کشیده چند تا شعر رو انتخاب کرده و این ها . معمولا از شروع بخواد بسازه ، اگر سفارشی باشه اون ، همونطوری که گفتم مناسبتی باشه ، که اون یه زمانی داره . ولی مناسبتی نباشه قشنگ میاد میشینه ، میگه آقا مثلا شاید باورتون نشه ، این اتفاق برای خود من افتاده .
10 شب نشستی ، 1 خط نتونستی بنویسی ، 1 ساعت نشستی 6 تا آهنگ نوشتی .. پیش اومده ، این اتفاق افتاده . نمیدونم الهام دیگه ، به وحی الهی دیگه مربوط نکنم ولی ، واقعا وحی ، الهام ، حس .. به قلب و مغز ربط پیدا می کنه . میگن اینجا و اینجات رو با هم یکی کنی ، با نیت و با عشق و علاقه ، با داشتن دانش .. همینطوری که نیست .....
من اینجا لازمه یه پرانتز باز کنم ، یه چیز اینجا .. رندانه یه یه چیزی رو بگم . مثلا یه آهنگ می سازیم در فرم های ایرانی ، میگن آهنگساز فلانی .. من با این کلمه مخالفم . وقتی میگن آهنگساز .. وقتی کلمه سین و الف و ز میاد یعنی ساز ، یعنی باید ساختمان داشته باشه .. یعنی هارمونی ، کنترل ، فوگ ، انوانسیون ، ارکستراسیون ، سازبندی .. این رو میگن آهنگسازی ، تو یه ملودی ... این یابنده ی ملودیه .
نمیگم این هنر نیست ، تو رو به خدا دعوام نکنید ، چرا این هم هنره .. این که تو تلفیق کنی ببینی شعر چی گفته ، ملودی که برای اون میذاری دقیق با اون تلفیق باشه .. آخه گاهی شعر فدای ملودی میشه ، گاهی ملودی فدای شعر میشه .. تو کاری بکنی هیچکدوم فدای هیچکدوم نشه .. این هم هنره .
پیدا کردن اون ملودی هم هنره .. تو باید تمام ردیف ها رو بدونی ، تمام گوشه هاش رو بدونی ، اشراف کامل به ردیف داشته باشی تا بتونی ملودی های زیبا پیدا کنی . بست و گسترش ملودی ها ، چطوری بری به عشاق ، چطوری بری به اوج .. چطوری فرود بیای . با شعر چطوری .. این ها هنره ، من نمیگم هنر نیست ، ولی آهنگسازی نیست .
مثال هم برات بیارم ، حسنعلی خان همون حسنعلی خانی که برات مثال زدم ، بقال سرکوچت اگر ذوق داشته باشه ممکنه آهنگ بسازه .. یه شعر حافظ رو بخونه بگه ، الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها ، الان من خودم ساختم ، همین الان ساختم ، هیچ جا هم این رو پیدا نمی کنی ، ولی حسنعلی بقال سر کوچت یک دونه نت هم نمیتونه هارمونی بزنه ، یک نت هم نمی تونه کنترا بزنه ، به خاطر همین من میگم مخالفم دیگه . برای همین که بگن آهنگ با فرم های ایرانی یا بگیم یابنده ی ملودی .....
قسمت ۹:
موسیقی تو روش زندگیتون چه تاثیری گذاشته ؟
- تمام تلاش هایی که انسان ها می کنند چه از نظر اقتصادی ، چه از نظر سیاسی .. چه از هر نظر در هر شغلی ، در هر فنی ، در هر حرفه ای .. برای آسایش زندگی ، برای راحتی زندگی ، برای لذت بردن از زندگی .. چه فایده ای داره شما دور و برت پر از دلار و مارک و طلا و نقره باشه ولی از زندگی لذت نبری .
ایرادای که من به دنیای مجازی میگیرم ، تف کرده به دنیای حقیقی . من اون موقع ها می گفتم تفکرات ژول ورنی .. تفکرات ژول ورنی به دلیل اینکه وقتی که خود آدم تبدیل به آهن بشه اون تفکرات به درد چی میخوره ، ارزشی نداره . و تمام این آسایشی که علم به وجود آورده ، تمام این معماهایی که حل شد برای آسایش من و شما .. برای اینکه از زندگی لذت ببری .
شما سوال کردید که موسیقی چی به تو داد ، امکان لذت بردن بیشتر از زندگی رو به من داد . من خیلی از بودن با .. هم آغوشی با برادرام ، با خواهرم ، در آغوش .. که الان نیست ، مادرم .. پدرم .. انقدر لذت می بردم .
من اگر دو میلیون تا زشتی باشه ، اون وسط یه زیبایی کوچولو ببینی ، من اول اون زیبایی رو می بینم و این رو موسیقی به من داده .....
باید بگم در اقصی نقاط جهان از شمال آمریکا تا جنوبش و از شمال ، شمالی ترین نقطه اروپا ، لولئو و جنوبی ترین نقطه اروپا ، جزیره ی کالیاری ، دوست پیدا کردم و آشنا پیدا کردم . اون کسانی که به من دل بستند که .. با ما ارتباط گرفتند ، در واقع خود موسیقی نه فقط کار من ، خود موسیقی برای عطرآگین کردن جهان .. یعنی جهانی که پر از آلودگی های صوتی و پر از صداهایی که باعث سرسام میشه ، میاد و وظیفه اش اینه که یه خرده دنیا رو عطرآگین کنه و دنیا رو زیبا کنه و دنیا رو ، شگفت انگیزی جهان رو نشون بده .
در واقع خود موسیقی هم تعریفش همینه ، وگرنه احساسات پاک و زیبای انسانی .. من از این طریق تونستم اون احساساتی که خودم دارم که بخشیش حسی معرفتی عاطفیه ، بعضیش کسب کردنی .. از دوست ها گرفتیم با الهام از پهلوون هایی که در کنارشون بودیم ، برای عطر آگین کردن جهان که اولین هدف همین بوده و بهره ای هم که گرفتم ، وقتی که میبینم این همه دوست ، عزیز ، نازنین به ما لطف دارند ، محبت دارند .. بزرگترین پاداشی که من گرفتم از این موسیقی .....
کدوم موسیقیدان هست که الان شما رو بیشتر جذب میکنه و علاقه مند ؟
- ما آدم ها .. تمام آدم های جهان . در همه چی تنوع طلبیم . در انتخاب غذا .. شما فکر کن این ، ما ایرانی ها که این همه قرمه سبزی دوست داریم ، 4 روز بخور .. روز پنجم بالا میاری دیگه ، در همه چی تنوع طلبیم جز گوش کردن موسیقی . تمام این چیزهایی که میگم دلیل داره ها ، ولی تو رو خدا از من نخواه اسم ببرم .. یا انقدر موسیقی ایرانی گوش میده که چمیدونم به منقل بافور میرسه ، یا انقدر موسیقی پاپ گوش میده که به قرص x وy و این چیزها .. یا انقدر موسیقی کلاسیک علمی جهانی گوش میده که مثل آدم های عصا قورت داده و خود بتهوون چجوری ، آدم حساب نمیکنه من میگم در گوش دادن موسیقی تنوع طلب باشیم .
حیف نیست شما مثلا موسیقی بولیوی رو گوش ندید . چرا که همیشه مثال می زدم برای اینکه خیلی این موسیقی آمریکای مرکزی رو دوست دارم . اون آنسامبلی هست که از فلوت ریکوردر و بالالایکا و بنجو و گیتار و سازهای کوبه ایشون .. انقدر این آنسامبل زیباست . یا اصلا این بغل پیش خودمون ، هندوستان .. پر از پهلوون های موسیقی مثل اسدخان ، نمیدونم سلطان خان و داریوش خان و خیلی ها هستند .
این همه سازهای پیچیده شهنای ، وینی ، سیتار ، زیتار ، تابلا .. حیف نیست مثلا من فقط صرفا موسیقی جاز و پاپ و راک رو گوش بدیم یا فقط موسیقی عبدالله خان دوامی رو گوش بدیم ، نه .. تنوع در گوش کردن .. من همینطور در گوش کردن موسیقی ، من آخه هم موزیسینم هم موسیقی گوش میدم دیگه ، ما خودمون هم آدمیم موسیقی گوش می دیم . در گوش کردن موسیقی خیلی تنوع طلبم .
من در لحظاتی موسیقی سمفونی چنان شکوهی برام داشته که موی بدنم سیخ شده ، در لحظه لحظاتی برام خیلی شکوه داشته ، هیچوقت ببخشید این رو بگم بدون ریا .. هیچوقت با موسیقی سمفونی ، یه لحظات خیلی کوتاهی ، مثلا اونطوری که موسیقی ایرانی احساسات من رو بر می انگیزه ، احساساتم برانگیخته نشده ، ولی اعجازم بر انگیخته شده ، چون انسان در نگرش به موسیقی یا باید اعجاز بر بی انگیزه یا احساسش .
یعنی انقدر زیبا باشه تو گریه کنی عاشق بشی ، یا انقدر پرقدرت باشه که اعجازت بر انگیزه . موسیقی علمی جهانی اعجاز من رو بر انگیخته .. ولی احساس من رو موسیقی های ایرانی ، موسیقی های به خصوص شرقی .. طبیعی هم هست ، خود من شرقی هستم دیگه .
مثلا تو موسیقی خودمون شاخصا ، همه رو من دوست دارم ، تو رو خدا هیچکس از من گلگی نکنه ، ولی شاخصا بخوام اسم بذارم مثلا تو موسیقی کردی خودمون ، همین سید اصغر کردستانی که گفتم ، مظهر خالقی تو موسیقی کردی .. در موسیقی ملی خودمون .. استاد بنان ، قوامی ، آقای شجریان بی نهایت به من تاثیر گذاشتند .....
قسمت ۱۰:
بین دنیای خیال بنده با دنیای واقعی من خیلی تعارض ، بسیار زیاده و تمام تلاش نه فقط من .. تمام تلاش یه موزیسین که این دو تا دنیا رو به هم نزدیک کنه . ولی برای نزدیک کردن این دو تا دنیا به هم ، فقط کار من نیست . بعضی وقت ها در شرح وظایف یک کشور ، یک مملکت ، در شرح وظایف یک دنیاست .
اداراتی که مسئول این مسئله هستند ، مثل در خود ایران ، وزارت ارشاد و شعبه هاش که در شهرستان و این هاست .. دست به دست هم بدن در آموزش مردم ، مردم رو به ما نزدیک تر و ما رو به اون ها نزدیک تر بکنند . اگر ما از همدیگه دوریم به تعبیر برادر بزرگم هوشنگ می گفت ، همیشه شنونده های ما 50 سال از ما دورند . 50 سال بعد ما شنونده هامون رو پیدا می کنیم .
یادمه یک بار خب همسرم از من سوال کرد گفت هوشنگ کامکار رو تعریف کن . گفتم در 2 تا جمله ، هوشنگ کامکار 50 سال دیرتر و 50 سال زودتر به دنیا اومده . اگر 50 سال زودتر به دنیا میومد ، شاید در کنار روح الله خالقی ها و اگر اغراق نکنم بتهون ها ، باخ ها قرار می گرفت با دانشی که امروز داره .
و 50 سال زودتر به دنیا اومده برای این که 50 سال بعد می فهمند که هوشنگ چه کارهایی نوشته . چون شنونده های امروز متاسفانه همه ، حتی خود من .. دانشمون خیلی کمتر از اونه که درک کنیم اون چیزها رو ، اون احساس ها رو ، اون دنیای خیالی رو درک کنیم .
ولی همونطوری که گفتم در اول .. تمام تلاش من اینه که این دو تا دنیا رو به هم نزدیک کنیم . در خیلی از جاها هم به هم نزدیک کردیم . میدونی موسیقی از ابتدای شروعش حالا کی بوده کاری نداریم ، سعیش بر این بوده با مردم حرف بزنه ، ارتباط برقرار کنه ، ولی موفق نبوده ، یعنی نتونستند .. ولی بیان احساس کردند .
بیان احساس های مختلف مثل خشم ، نفرت ، کینه ، شادی .. این اصلا مثل موزیک فیلم ، موزیک effective در واقع . این احساس ها رو تونستند بیان کنند ولی حرف نمیتونستند بزنند . نمونه اش رو نمیدونم در صحبت های قبلی گفتم ، مرگ شبدیز .
خود خسرو پرویز داستانش این بوده که عاشق شبدیز بوده ، اسبش بوده ، و قسم میخوره که کسی خبر مرگش رو بیاره من اون رو خواهم کشت و شبدیز می میره و کسی جرات نمی کنه براش بگه . نه وزیر ، نه وکیل ، نه زنش که بگن مرده .. چون می کشته و این ها و باربد میگه من میگم . شما ببین این موسیقی تفسیری چون می خواسته صحبت کنه ، موسیقی effective ما چقدر قوی بوده در اون زمان و چقدر تاسف می خورم الان نیست .
ببینید ملودی که اجرا می کنه فوری می فهمه خسرو پرویز . ببینید تاثیر اون ملودی چقدر بوده ، یعنی بیان احساسی اون موسیقی چقدر بوده که خسرو پرویز می فهمه ، میگه شبدیز مرد .. میگه خودتون گفتید قربان ، دیگه خودش هم که نمی کشه .
یا بوی جوی مولیان ، آقای حاتمی .. به هر حال ما موسیقی تفسیری داشتیم ، موسیقی effective داشتیم که بیان احساس می کردند . اما هیچوقت نتونسته حرف بزنه ، به خاطر همین از کلام استفاده کرده یعنی از شعر .
این در نتیجه سال هاست ، شاید بگم قرن هاست که تلفیق شعر و موسیقی در کنار هم قرار گرفته اند و سخنگوی موسیقی شعره .....
شما آیا برای موسیقی نقش اجتماعی قائل هستید ، موسیقدان ؟
- نقش اجتماعی .. تمام درد ما در همینه . الان تو کشور خودمون در هیچ اشل حقوقی نیست . نوازنده های یک دهه ی قبل از ما اکثرا شاغل بودند . مثلا مهندس همایون خرم مهندس بود ، آقای نورعلی خان برومند جواهر شناس بود .. هرکدومشون یه شغلی داشتند ، به طور جنبی کارشون میومدند کار هنری هم می کردند .
ما شغل قرار دادیم . وقتی که شغلمون شد ، منبع درآمدمون از این طریق ارتزاق می کنیم .. باید در اشل حقوقی قرار بگیره . و چون تو هیچ اشل حقوقی نیست ، اصلا نمی تونم به عنوان یک .. چمیدونم کسی که وظیفه ی اجتماعی داره ، مثل یک دکتری که مریض ها رو خوب میکنه .. ولی هیچ شک نکنید که ، اصلا الان در تمام دنیا حرف از اینه که موسیقی ، موسیقی درمانی .. حتی تو خیلی از بیمارستان های بزرگ جهان ، تو اتاق های عمل موسیقی پیج میشه و تقریبا در اون رده ، در اون اشل قرار بدیم ، مثل پزشکی که جسم انسان رو درست می کنه ، ما هم روح انسان رو درست می کنیم ولی هیچوقت این پذیرفته نشده ، همونطوری که گفتم در هیچ اشل حقوقی مملکت یک موزیسین قرار نگرفته .
شما به عنوان یک موسیقیدان الان درگیریتون با چیه ؟
- من همیشه میگم ما عاقبت به خیرترین نوازنده های ایرانیم . برای اینکه اینطوری میشنویم که هیچوقت قضاوت بدی در مورد خودمون ندیدیم و نگرشمون هم به موسیقی هزارسویه بوده . ما موسیقی سمفونی کار کردیم ، تکنوازی ، دونوازی ، تریو ، کوارتت ، کوئینتت .. همه نوع موسیقی کار کردیم و به همش هم اعتقاد داریم و همه رو هم گوش می دیم .
همونطوری که گفتم ، درگیری ما و قضاوت ما در مورد کل موسیقیه . برای موسیقی ، می بینید دیگه الان . الان تلویزیون ایران ، رادیو تلویزیون ایران کاملا متولی موسیقی پاپ و جاز و راک شده که من خودم بینهایت این موسیقی رو دوست دارم ، ولی نه این که یک سویی .. باید به شما موسیقی علمی جهانی هم فکر کنید ، من باید تلویزیون یه موسیقی داشته باشه معرفی موسیقی کلاسیک جهانی که مردم عادی بدونند سمفونی چیه ، سونا چیه ، سوئیت چیه ، کنسرتو چیه .
خب اون چیزی که از دست ما برمیاد اینه که ایده بدیم ، می گیم این کار رو بکن ، اون کار رو بکن ولی قدرت اجرایی نداریم . بعضی کارها مثلا یه نمونه مثال برای شما بزنم . میدونید که هرسازی یک میکروفون مخصوص داره توی اروپا .
مثلا میکروفونی که جلوی فلوت میگذارند ، اون میکروفون رو جلوی ویولن نمیذارند . یک سانتری هست به اسم سانتر ژرژ پمپیدو تو میدون شقه ی پاریس . ما با آقای ناظری ، جناب داریوش طلایی ، رفتیم اونجا هم صدای رباب ، هم صدای دف ، هم آقای ناظری خوند که برای این هم میکروفون مخصوص درست کنند . من 20 سال درگیر صدا بردارها بودم ، خدا شاهده 20 سال طول کشید که صدابردارهای ما دف رو بشناسند . ما تو دنیای سرمایه داری هستیم ، برای هرچیزی که پول نذاری ، سرمایه گذاری نکنی موفق نمیشه . حتی حس و معرفت و عاطفه و موسیقی . پس چطوری میشه در یک جایی برای سیب زمینی و تخم مرغ سرمایه گذاری کنی ولی برای موسیقی سرمایه گذاری نکنی .
اون هم به همت و به همت و جان فشانی .. و واقعا باید بگم جان فشانی موزیسین هایی که دست خالی و بدون کوچکترین ، فقط به خاطر عشقشون .. باید تو این کار عاشق بود . من اتفاقا می خوام به اون هایی که میخوان وارد عرصه موسیقی بشن . اگر عاشق نیستید ، نیاید واقعا موفق نمیشید . تو چنین شرایطی فقط درجه یک ها موفق میشن ، درجه دو ها راهی ندارند . باید درجه یک باشید .....
شما اگر بخواید خودتون رو توصیف کنید چی میگید ؟
- خودم خودم رو توصیف کنم ، من خودشیفته نیستم که بخوام خودم رو توصیف کنم . پسر خوبیم خیلی . ولی اون چیزی که بچه ها نظر میدهند در مورد من اگر دروغ نگفته باشند ، چون پشت سرم دیدم و شنیدم که می گفتند .. بیشتر از صداقت کلام من بیشتر خوششون اومده .
فکر کنید که آقای بیژن کامکار اینجا نشسته ، شما بخواید ازش یک سوال بکنید چه سوالی می کنید ؟
- من از خودم سوال بکنم .. میگم از چه چیزی تو دنیا بیشتر از همه لذت میبری .. اگر شعار نمیدم .. همین الان گفتم که آدم صادقی هستم ، همینطوری هم معروفم بین رفقام . اگر بخوام رویایی فکر کنم خیلی چیزها هست ولی صادقانه اگر بخوام بگم از چه چیزی لذت می برم ، من از عشق لذت می برم . چیزی که متاسفانه از بین رفته ، نابود شده بین جوون ها .
اصلا نمی دونند عشق یعنی چی . آقا من مثلا این رو براتون بگم .. من 25 سالم بود ، پهلوی خودم می گفتم فکر کن اون دختر رویایی هات اومد ، اون کسی که دوستش داری از هر نظر کامله ، همه هم راضی اند و این ها .. 25 سالم بود . چطوری روت میشه به بابات بگی من می خوام زن بگیرم .. ما اینجوری بودیم ، انقدر برامون قداست داشت عشق ، حس و معرفت و عاطفه .. باور کنید آقای انوار من عروس و داماد می دیدم برام قداستی داشتند ، انگار این ها از آسمان اومدند .
با پرواز اومدند نشستند ، حالا اومدند تو مجلس . الان انقدر عشق از بین رفته اصلا عین خیالم نیست ، چون میدونم یک ماه دیگه از همدیگه طلاق می گیرند . عشق بر تمام وسعت معناییش ها .. دلبستگی ، احترام و همه شکلش . من خیلی لذت می برم و خوشبختانه تو زندگیم داشتم و بی نهایت از این مورد راضی ام هیچی هم کم ندارم .....
قسمت ۱۱:
نظرتون در مورد موسیقی نواحی چیه ؟
- موسیقی نواحی اون شکوه و رنگ و بوی حداقل دوره ی خود من رو نداره به هیچ وجه . شما مثلا فکر کنید تو موسیقی خراسان برادران گل افروز بودند ، آقای ستار زاده بود .. چقدر این صدا زیبا بود ، چقدر این آدم پرقدرت بود .....
و چقدر پر از احساس بود ، دیگه نداریم .. خواننده های من انقدر جای خالی یه گروه خوب و شسته رفته پر قدرت آذری رو می بینم مثل مصطفی پایا می خونه ، مثل اون خواننده های معروف ، نیست متاسفانه . موسیقی خوزستان .. این موسیقی بسیار غنی و زیبا و اون دمام ها .. و صدای زیباشون .. کم می بینیم . به خاطر این که حمایت نمیشن دیگه .
من همیشه گفتم حتی اونی که موسیقی پاپ گوش میده ، ای کاش این صدای من به گوششون می خورد . اگر میخواهید در مارکت های جهانی قرار بگیرید ، یعنی چی در مارکت های جهانی قرار بگیری ، یعنی در کنار چمیدونم سی دی مایکل جکسون و گروه take that و مدونا و در کنار این بزرگان موسیقی پاپ و راک جهان قرار بگیری ، سی دی تون قرار بگیره .. در اون مارکت قرار بگیرید ، باید light motive ایرانی باشه . خب این light motive کجاست ، تو موسیقی های مقامی . چقدر موسیقی های اورامان میتونه منبع الهام پاپ نوازان ما باشه ، چقدر موسیقی شمال خراسان ، موسیقی کردهای بجنورد ، موسیقی بندری ... این اصلا جون میده دنیا رو میتونی به رقص بیاری با این ریتم .
همه ی این ها منبع الهام اند . من فکر میکنم موسیقی مقامی ایران اون گنجینه ایه که اون زمانی که به اون انسان فکری و اون تجدید نظر در موسیقی و ادبیات و همه چی و در فرهنگ خودمون می کنیم ، اونجاست که اون ها میتونه دست مایه ما باشه و مورد استفاده قرار بگیره .....
چرا موسیقی ایرانی انقدر غم انگیزه ؟
- تاریخی که بر ایران گذاشته ، از حمله ی مغول و حمله اعراب و تمام چیزهایی که ، حالا من تاریخ دان که نیستم ، شما .. تاریخی که برای ایران گذاشته اگر موسیقی بیارید توی شاد باشه و من رو سر نشاط بیاره و به رقص بیاره ، من بر اون ایراد می گیرم .
اون موقع از منبع موسیقی ایراد می گیرم . میگم این موسیقی ایرانی نیست . ببینید چه بر سر این ملت گذشته ، چقدر رنج کشیده .. معلومه موسیقیش برگرفته از سوز و گدازهایی که با خودش داره ، با شهداش داره ، با عزیزهایی که از دست داده داره این ها . ولی عمدتا شاید بپذیرم اونطوریه .. اما موسیقی ایرانی توش موسیقی .. الان شما کردستان رو جز ایران حساب نمی کنید .. همین ، مشکل اینه که موسیقی رسمی ایران رو موسیقی همون ردیف و ردیف ها می دونید که به قول خودتون پر از غم انگیزه و خموده است .. اولا که میشه من میتونم برای شما ماهور بزنم به شادی ، نه .. این بستگی داره در چه شرایط و چه موقعیت تاریخی قرار داری .
مگه میشه من دسته دسته خیابان انقلاب رو که اون موقع می گفتیم شاه رضا ، خیابان انقلاب رو یک طرفه کردند ، یک طرفش هست .. اون موقع هنوز فرودگاه مهرآباد بود . از فرودگاه مهرآباد داره ماشین ماشین زخمی و جنازه از جبهه داره به بیمارستان ها به تهران می بره ، اون وقت من بشینم مثلا برای جنازه ها شادی بکنم .. نمیشه .
ولی در زمان انقلاب دیدی که چقدر موسیقی ایرانی شاد شد ، آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی ، این ماهور دیگه ، ولی شما کردستان هم جز ایران ، یه دو .... کردی بیار تمام دنیا رو باهاش به رقص میاری .....
بعضی باز معتقدند که موسیقی دستگاه ما یه جوری دچار تکرار شده ، نظر شما چیه ؟
- موسیقی دستگاهی ما ..
بله ..
- خب موسیقی دستگاهی ما به منبع الهام موزیسین . مثلا دایره المعارف دهخدا .. میتونید بگید این ارزش نداره ، ارزش ادبیات .. ولی شما اون بالا میذارید تو کتابخونه ، ممکنه 100 سال اصلا این رو نیاری پایین . بعضی موقع ها نیاز داری میخوای ببینی صلاح یعنی چی . این رو در میاری ، صلاح یعنی مصلحت ، همین .. استفاده میکنی .
یعنی کتاب مرجع . ردیف هم همینه ، ردیف هم مرجع . شما میخواید مثلا در مخالف صیقل یا مغلوب و مویه سه گاه یه کاری بسازی ، نمیدونی .. یا دیدین بعضی شعرها مثلا میگن این شعر رو سفارش میدین این شعر من رو در مخالف و مغلوب و مویه یادم میره .. ردیف رو میاری پایین ببینی مخالف و مغلوب و مویه چیه ، اون منبع الهام .
بر اساس اون توی اون گام ، توی اون رژیست ، توی اون رژیست منظورم پایین و بالا بودن صداست ، شروع می کنی یه آهنگی رو میسازی .
شما بین موسیقی سنتی و موسیقی مدرن تعارض می بینید ؟
- ببینید من یه چیزی بگم ، یه مثالی بزنم . میگن تفکرات ژول ورنی به درد آدم های زمان ژول ورن می خورد . وقتی که خود من تبدیل به آهن بشم ، تبدیل به ربات بشم .. دیگه اون امکانات و آسایش و اون رفاه به درد من نمی خوره . وقتی که تو منبع الهام تمام موسیقی های مدرن ، پست مدرنیست ، در اصل همون ملودی ها و نماهای گذشته بوده ، مثل همین گفتم گروه 5 نفره روس که بر روی ملودی های محلی روسی سمفونی ساختند و این ها ، اگر اون اصل از بین بره .. اون رشد و تکامل به هرجا برسه ، به تو لذت نمیده .
و خود اون نوع موسیقی هم این رو نمی خواد . این رو نمیخواد که به رشد و تکامل و برسه به پست مدرنیسم بعد خودش از بین بره . در نتیجه اصل هیچوقت نباید از بین بره ، اصل باید جای خودش بمونه . تمام قواعد موسیقی علمی جهانی هارمونی ، کنترپوان ، فوگ ، انوانسیون .. این ها هیچی جز اون حس و معرفت و عاطفه که باز فرمول در اومده .. در اصل همه ی این ها بیان احساسات بشری اند که به فرمول در اومده ، برای اینکه بتونند منتقل کنند .
یا سمفونی چیه .. سمفونی ، آرایش کردن و زیبا کردن و تزئین کردن ملودیه . من بارها گفتم ، اگر تو یک ملودی اون light motive ، اون ملودی اصلیت ، اگر شنوده ازش لذت نمی بره ، نه هارمونیت به درد می خوره نه کنترپوانت ، نه ارکستراسیون ، نه سازبندیت .. هیچ کدومش به درد نمی خوره . همه ی این ها نوکرند و در خدمت اون ملودی light motive .. یعنی موسیقی مقامی ، اون موسیقی ی اصلی .. و ارتباطشون هم در اینه که اون در خدمت اینه .....
جهانی شدن به نظر شما چه تاثیری در بقا و حیات هویت ملی ما داره ؟
- گاها میگن حس و معرفت و عاطفه بالاخره یه کورسو راهی برای خودش پیدا میکنه ، خودش رو با هلک و هلک و جا کردن هم شده خودش رو می رسونه به قرن بعدی ، به .. ولی اونجوری هم نیست . میگن موسیقی رو هرکاری هم بکنی خودش رو نجات میده ، از گذر های تاریخی وحشتناکی ، خیلی هم اونجوری نیست .. خیلی وقت ها نابود شده .
360 لحن باربد کجا رفت . اگر خودمون تلاش نکنیم موسیقی علمی جهانی دلش برای موسیقی ما نسوخته ، قرار از بین بره . باید ما هماهنگی کنیم ، تو سمینارها ، توی .. وقتی ویرتوزهای جهان تو یه جایی جمع میشن ، باید بریم همین 30 سال قبل بود در دانشگاه سانتاچچیلیا تمام ویرتوز های جهان جمع شدند دور هم که برای موسیقی .. یعنی به این نتیجه رسیدند که نیمه ی دوم قرن بیستم به اینور ، راه تکامل رو خطا اومدند .
اون ها گفتند نه بیژن کامکار .. تو اون اجتماعی که سمپوزیسیوم میگه آقا چمیدونم ، نمیدونم چی اسمش رو میذارند .. گردهمایی که در اونجا به وجود اومد ، در آسیا دو تا آدم بودند که لیاقت شرکت در اون جلسه رو دارند .
یکی دکتر تقی مسعودیه خدابیامرز که فوت کردند ، دومیش تراوانکی از ویتنام بود . این دونفر شایسته بودند در اونجا .. که رفتند اونجا به این نتیجه رسیدند که از نیمه ی دوم قرن بیستم به اینور راه تکامل رو خطا اومدیم ، به کجا رسیدیم .. به این که میاید سوئیت سه ثانیه می زنید . 3 ثانیه سکوت می کنی میری پایین ، بلیط 10 هزاردلاری رو خریده آخه یعنی چی .
یا معذرت میخوام صدای ناهنجار از خودت در میاری میگی این پست مدرنیسم . راه خطا اومدند و اگر همسویی و همفکری نشه از طرف موزیسین ها ، اون هایی که مطابق موسیقی ایران ، کشوری به اسم ایران هستند .. اگر تو اون سمپوزیوم ها ، اگر تو اون چیزها ، گردهمایی ها شرکت نکنند .. خب از بین میره .
ما خیلی چیزهامون از بین رفت ، در حمله ی اعراب چنگ از بین رفت ، چنگ رفت به اتحاد شوروی .. عود رفت به میان عرب ها ، الان ما اگر بخوایم تکنیک چنگ رو دوباره برگردونم به ایران مثل دفی که بنده دوباره وارد موسیقی کردیم ، باید بریم تکنیکش رو از روس ها بگیریم .
اگر عود رو بخوایم دوباره به ایران به عنوان یک ساز تکنیکی برگردونیم باید بریم ببینیم مافی خلیفه چی میگه ، مدیر بشیر چی میگه .
شما تو موسیقیدان های خارجی ، از کدوم موسیقیدان بیشتر خوشتون میاد ؟
- من رک و راست و صادقانه بگم ، هیچوقت موسیقی کلاسیک علمی جهانی .. احساس من رو برنیانگیخت ، ولی خیلی جاها اعجاز من رو برانگیخت . کارهای بتهوون شاخصند ، ما انقدر می گیم بتهوون برای اینکه بتهوون تبدیل به یک سردار موسیقی در کل جهان شده ، سمفونی نه ، کورال و پنج و چایکوفسکی ، خیلی موزیسن های روس ، گروپ 5 نفره ی روس ، بالاکیرف ، ورودین ، موتزارت این ها خیلی رو من موسیقی هاشون رو گوش می کردم ، اعجاز من رو بر می انگیخت . هیچ وقت اون احساسی که من از صدای مثلا استاد بنان داشتم یا استاد شجریان .. اون احساسی که به من دست می داد ، هیچوقت از سمفونی نگرفتم .
شاید چمیدونم با خیلی درک اون موسیقی رو به اون صورت که باید باشه نداشتم .....
قسمت ۱۲:
این سیستم آموزشی که الان رایجه ، با سیستم آموزشی که شما اون زمان یاد می گرفتید ، چه تفاوتی کرده ؟
- در زمان قدیم آموزش سینه به سینه بود . یعنی بدون هیچ واسطه ای .. نت و سلفژ و نمیدونم قواعد موسیقی جهانی ، از سینه به سینه منتشر میشد . یعنی سینه به سینه . یعنی این می گفت ، اون تکرار می کرد . این میزد ، اون نگاه می کرد و با چشم ، از طریق چشم و مغز و گوش .. شروع می کردند به یاد گرفتن .
تنها تکنیکی که در کار بود ، اون هم چشمی .. می گفت که چطوری انگشتت رو روی گریف یا این پرده و دسته بذار و حرکت بده ، این مضراب رو چجوری بزن ، همین .. در همین حد . هیچوقت به تکنیک و فرمول در نیومده بود . ولی طی این دو دهه ی گذشته و شاید سه دهه ی گذشته ، از زمان علینقی وزیری و روح الله خالقی این ها شروع شد ، یعنی ارکستراسیون و نت نوشتن و این که از روی نت دشیوری ، نوازنده ها نت رو جلوشون می ذاشتند ارکستراسیونی که در گل ها و این ها .. از اونجا شروع شد . اما به طور آموزشی و این ها ، از زمانی که سمعی و بصری تغییر شکل داد و به وزارت خونه تبدیل شد و تبدیل شد به فرهنگ و هنر و پایور ها گفتند دنباله ی شاگرهای علینقی وزیری به نت روی آوردند .. شروع کردند به اکتاو نوشتن ، اکتاو های خود استاد صبا رو به نت نگارش کردند .
اولین کسی که برای حتی ریتم ، برای تنبک نوشت .. حسین تهرانی بود . با کمک آقای دهلوی ، نه تنها موسیقی ، حتی ریتم هم به نت دراومد . و حتی نسل بعد از اون ها و دهه ی بعد از اون ها که نسل بنده بود و علیزاده و مشکاتیان ها و .. همه نوشتند و در واقع شیوه ی تدریس دیگه از اون سینه به سینه تبدیل شد به این واسطه ای در اینجا قرار گرفت به اسم نت و همش به فرمول در اومد و با ، الان در واقع اکثر بچه ها خیلی کم پیدا میشن .. یه تک توک ، بین 100 نفر دنیا 1 نفر ، 2 نفر پیدا میشه که با اون شیوه گذشته و سینه به سینه تدریس بکنه .....
الان چه خطراتی آموزش درست موسیقی رو تهدید می کنه ؟
- من یه چیزی بگم .. باور می کنید اصلا در کلاس های دیگه نظارت ندارم ، بعضی وقت ها از دوستان میان میگن یه کلاس خوب مثلا تار رو به ما معرفی کن .. میگم یک اشتباهی که اکثر مردم ایران می کنند ، میگن آقای x .. خوب تار میزنه ، بریم پهلوی اون .
شما از کجا میدونی آقای x .. خوب تدریس میکنه . مقوله ی تدریس با مقوله ی نوازندگی خیلی فرق میکنه . ولی شیوه ی درست اینه که شما هر آن چیزی که .. اتودهایی که ما داریم ، کتاب هایی که اومده بیرون ، از روی اون تدریس بکنی . ردیف های ما هم که مشخصه .. خداروشکر یک زمان ، خداروشکر که ردیف ها البته هر آن چیزی که باقی مانده خداروشکر خودش رو لک و لک رسوند به ضبط و سی دی و فیلم که ازش داریم .
ما ردیف میرزا عبدالله ، نورعلی خان برومند ، عبدالله خان قوامی ، همه ی این ها ضبط شده هست که اگر یک زمانی اون دوره ی رنسانسی مردم خسته شدند از موسیقی مردمی و خواستند یک رنسانسی .. برای اون موقع به اندازه کافی .. بله گنجینه داریم برای تدریس .
راجع به آواز می خوام سوال کنم که نسبت به گذشته ، بعضی میگن ، معتقدند که سیر نزولی طی کرده ، شما وضعیت آواز رو چجور می دونید ؟
- ببینید من استاد بنان رو اصلا باور کنید هر وقت اسمش رو می برم ، موی بدنم راست میشه و صداش رو که می شنوم گریه ام میگیره .....
آقای بنان سرشار از احساس بودند ، تکنیک خیلی قوی نداشتند ، تکنیک آقای شجریان خیلی قوی تر از استاد بنان .. با وجود اینکه من صدای بنان رو بیشتر از آقای شجریان که ابرمرد آواز ایران می پسندم .
بعضی وقت ها ، بعضی چهره ها حادثه اند . یه اتفاقی 200 سال ، یک پروسه ای 200 سال میره تا یک انیشتین درست میشه ، همه که انیشتین نمیشن ، این مجموعه باید یک مشخصاتی در وجود یک انسانی باشه که بشه یک انسان ستاره .
اونطوری نیست هرکسی بیاد یک راهی میاد ، ستاره میشه ، ولی من فکر میکنم تعداد خواننده های امروز ما خیلی بیشتر از زمانیه که دوره ی پیرنیا گل ها ضبط می کرد . چند نفرشون .. شما بشمارید به ده نفر نمی رسند . آقای قوامی ، آقای بنان ، آقای ایرج ، آقای گلپایگانی .. دیگه کسی نیست ، من خودم نمیشناسم ، شاید یکی رو از قلم انداخته باشم .
می دونید الان چند تا خواننده داریم که همشون قشنگ می خونند .. ولی گم اند این ها در بین موسیقی پاپ .. مثلا سالار عقیلی گم ، خیلی داریم مثل سالار عقیلی .. خیلی .. همایون می بینی چقدر قشنگ می خونه ، من میتونم براتون 20 تا .. خواننده ی پاپ من فکر کنم ما 2000 تا خواننده ی پاپ داریم . اگر پاپ اونه همه خوب می خونن ، یعنی اگر مقایسه با گذشته .. مقایسه با پاپ خوان های دوره ی گذشته باشه ، از نظر کمی خیلی رشد کرده موسیقی ..
از نظر کیفی چی ؟
- از نظر کیفی نه . از نظر کیفی رشد نکرده به این دلیل که میدونیم .. میگه برای موسیقی تعریف موسیقی بیان احساسات پاک انسانی ، الان بیان عصیان ها و عصبانیت های درونیشونه . موسیقی ایرنی نمیتونه ، چمیدونم .. به اندازه ی یه سمفونی ، یه چیزی رو بیان کنه . موسیقی تصویری نیست ، موسیقی احساسیه .
از این نظر کمتر بهش توجه می کنند جوون ها همش میخوان چیزهایی بزنند اعجاب انگیز و پر قدرت و پر تکنیک .. یه چهارمضراب درست کردم هیچکس نمیتونه بزنه ، خب به درد چی میخوره ، چهار مضراب رو همه باید بتونند بزنند . ببینید همه میخوان اعجاب انگیز بزنند ، خصوصا جوون ها . کسی موفق میشه ، نوازنده ای موفق میشه که احساس و اعجاز رو قاطی بکنه .....
در سال های اخیر چه تحولی در موسیقی می بینید ؟
- میدونید چیه .. یک چیزی بگم ، من نمیخوام اسم ببرم .. آخه متاسفانه بخوام به هر نکته ای اشاره کنم به یک نفر نسبت داده میشه . مثلا میگن فلانی نیمای موسیقی ایرانیه ، نیما یعنی یه حرکت جدید آمده .. یعنی نیما با تمام قالب های شعری ، تمام اوزان عروضی کنار گذاشته .. شروع کرده شعر نو گفتن .
اگر در موسیقی چنین اتفاقی بیفته یعنی کوچکترین حرکتی در موسیقی بشه که نشان از رشد و تکامل و تعالی تمام ... هنری جهان می شنوند و صدا میکنند و می نویسند . چنین چیزی اتفاق نیفتاده ، میدونید چی شده امروز .. مثلا ریتم ها رو پیچوندن . قدیم ها در اون دوره ای که اسم بردیم در اون دورانی که گل های جاویدان و در زمان پیرنیا اون دوره .. یعنی دوره ی بعد قاجار .. انقدر ریتم رنگ استفاده نمی کردند . اینطوری نبود که ریتم رنگ وجود نداشت ، اصلا از صفحه ی روزگاه محو بود .. نه ، اجرا نمی کردند . مثلا راست پنجگاه و نوا رو کم اجرا می کردند ، برای اینکه پر از مدولاسیون .. کمتر اجرا می شد ، ریتم های سوزدار تر بود مثل شور ، مثل ماهور ، مثل سه گاه .. این ها رو بیشتر اجرا می کردند .
الان میان این کار رو می کنند . حرکت رو در ریتم ها ، تو آهنگ هاشون حرکت رو زیاد کردند .. از ریتم های پیچیده بیشتر استفاده کردند ، قدیم استفاده نمی کردند .. موقعی ما میگیم تکامل که یک چیزی بیاد که اصلا وجود نداشته ، یک چیز جدید که تا حالا در پیشینه هیچی استفاده نمی کردند ، حالا هم دارند استفاده می کنند ، مثل هارمونی .. مثل زمانی که کنترپوان اومد ، هارمونی اومد ، فوگ اومد ، انوانسیون اومد .
یعنی با تعریف من تکامل یعنی این . یعنی حرکت به جلو ، نه هر آن چیزی که در گذشته بوده و در کتاب ها بوده و مخفی و هیچکس ازش استفاده نکرده .. مگه میشه بگیم مثلا من دف رو وارد موسیقی ایرانی کردم ، تکامل دادم .. نه . دف در موسیقی ایرانی بوده در اصل . در تمام سنگ نوشته هامون ، در حجری هامون ، در ادبیات ما .. میا بیدف به گور من ... این شعر امروز نیست .
من کاری در راستای تکامل برنداشتم ، من دفی که بست نشسته .. در خانقاه دراویش قادری بود ، از گوشه ی انزوا خانقاه در آوردم وارد موسیقی ایرانی کردم .
شما اگر الان 10 تا جوون جلوتون نشسته باشند و شما بخواهید به این ها یک توصیه بکنید ، چه توصیه ای می کنید ؟
- برای موسیقی ؟
برای موسیقی ..
- اگر میخواهین در اینجا بمونید ، تو ایران بمونید .. حتما هرکاری میکنید ، چه موسیقی پاپ ، چه موسیقی علمی جهانی .. منبع الهامتون موسیقی خودمون باشه .
اون چیزهایی که به قول عرب ها میگن لازمه ، اون چیزهایی که لازمه ی موسیقی خودمونه ، مثل ردیف ها ، مثل تحریرها .. چمیدونم ..... اون چیزهایی که شاخصه موسیقی خودمونه ، از اون استفاده بکنند .....